مترادف خوش باشی : شادخواری، نوش خواری، سرمستی، سرخوشی
خوش باشی
مترادف خوش باشی : شادخواری، نوش خواری، سرمستی، سرخوشی
فرهنگ فارسی
زمینهایی که بکسی که طرف میل باشد می بخشند بشرطی که آن شخص چیز کمی بصاحب ملک داده و در وقت احضار بخدمت دیوانی حاضر باشد .
حالت خوش بودن یا کنای از لاابالیگری
حالت خوش بودن یا کنای از لاابالیگری
لغت نامه دهخدا
خوشباشی. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( حامص مرکب ) حالت خوش بودن. بی غمی. || کنایه از لاابالیگری :
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زآنکه هست
شیوه رندی و خوشباشی عیاران خوش است.
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زآنکه هست
شیوه رندی و خوشباشی عیاران خوش است.
حافظ.
واژه نامه بختیاریکا
تشویق؛ پاچه خواری؛ ترغیب؛ خایمالی
پیشنهاد کاربران
دم غنیمتی
کلمات دیگر: