کلمه جو
صفحه اصلی

جول

فرهنگ فارسی

( اسم ) غلیواج .
عقل و عزم و آهنگ

لغت نامه دهخدا

جول . (اِ) بر وزن غول ، غلیواج را گویند. (برهان ). چالقان . حکیم مؤمن در تحفه ، چالقان را اسم ترکی حداة دانسته که غلیواج است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین از واژه نامه ص 270).


جول. [ ج َ ] ( ع مص ) طواف کردن. ( ذیل اقرب الموارد ). گشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). گرد برآمدن. ( منتهی الارب ). جولان و جولة.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به آن دو شود.

جول. [ ج َ ] ( ع اِ ) لشکر بزرگ. || رمه گوسپندان بسیار. || گروه شتران. ( منتهی الارب ). || گروه اسبان یا سی اسب یا چهل اسب یا شتران نجیب. ( منتهی الارب ). || بز کوهی کلان سال. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || نوعی از درخت و کوه. ( منتهی الارب ). درختی است معروف. ( ذیل اقرب الموارد ). ج ، اجوال. ( ذیل اقرب الموارد از لسان ). || گرد و غبار و خاک ، و گاه مضموم شود. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || ریسمان و گاه افسار. ( ذیل اقرب الموارد ).

جول. ( ع مص ) گرد برآمدن. جَوْلة و جؤل. جَوَلان. ( منتهی الارب ).

جول. ( ع اِ ) عقل و عزم و آهنگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گروه از اسبان و شتران. ( منتهی الارب ). || کرانه قبر. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ). || گرداگرد اندرون چاه تا سر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد از ابوعبید ). دیوار چاه. ( اقرب الموارد ). ج ، اجوال. ( مهذب الاسماء ). || کرانه دریا و کوه. || گرد و غبار و خاک. ( منتهی الارب ).

جول. ( اِ ) بر وزن غول ، غلیواج را گویند. ( برهان ). چالقان. حکیم مؤمن در تحفه ، چالقان را اسم ترکی حداة دانسته که غلیواج است. ( از حاشیه برهان چ معین از واژه نامه ص 270 ).

جول . (ع اِ) عقل و عزم و آهنگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گروه از اسبان و شتران . (منتهی الارب ). || کرانه ٔ قبر. (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ). || گرداگرد اندرون چاه تا سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد از ابوعبید). دیوار چاه . (اقرب الموارد). ج ، اجوال . (مهذب الاسماء). || کرانه ٔ دریا و کوه . || گرد و غبار و خاک . (منتهی الارب ).


جول . (ع مص ) گرد برآمدن . جَوْلة و جؤل . جَوَلان . (منتهی الارب ).


جول . [ ج َ ] (ع اِ) لشکر بزرگ . || رمه ٔ گوسپندان بسیار. || گروه شتران . (منتهی الارب ). || گروه اسبان یا سی اسب یا چهل اسب یا شتران نجیب . (منتهی الارب ). || بز کوهی کلان سال . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). || نوعی از درخت و کوه . (منتهی الارب ). درختی است معروف . (ذیل اقرب الموارد). ج ، اجوال . (ذیل اقرب الموارد از لسان ). || گرد و غبار و خاک ، و گاه مضموم شود. (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). || ریسمان و گاه افسار. (ذیل اقرب الموارد).


جول . [ ج َ ] (ع مص ) طواف کردن . (ذیل اقرب الموارد). گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). گرد برآمدن . (منتهی الارب ). جولان و جولة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به آن دو شود.


فرهنگ عمید

زغن#NAME?


گروه سواران؛ لشکر بزرگ.


= زغن
گروه سواران، لشکر بزرگ.

دانشنامه عمومی

(رجنی؛ رامیان) قرقی، پرندۀ شکاری کوچک.


گویش مازنی

گود عمیق


/jol/ عمیق – گود & پرنده ای به نام کورکور – عقاب طلایی با نام علمی chrgsaetos aghooia & گود عمیق

عمیق – گود


پرنده ای به نام کورکور – عقاب طلایی با نام علمی chrgsaetos aghooia ...


واژه نامه بختیاریکا

( جَوَل ) جنگل؛ متراکم؛ انباشته

پیشنهاد کاربران

درچهارمحال بختیاری به تاج مرغ و خروس جول یا جیل میگن

جول جول به لهجه تربت جامی یعنی وول خوردن

جول. [ج ۇ ل]، ( ا ) ، در زبان مازنی به معنای گود و ژرف است. // به دریا، رودخانه، آب، یا زمین شالیزاری که گود است نیز در برخی مناطق مازندران جول گفته میشود.

درزبان بلوچی به معنای عمیق


کلمات دیگر: