مترادف خودستایی کردن : رجز خواندن، لاف زدن، رجزخوانی کردن، خود را ستودن، خودنمایی کردن، از خود تعریف کردن، کبر ورزیدن، تبختر فروختن
خودستایی کردن
مترادف خودستایی کردن : رجز خواندن، لاف زدن، رجزخوانی کردن، خود را ستودن، خودنمایی کردن، از خود تعریف کردن، کبر ورزیدن، تبختر فروختن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
تفاخر
مترادف و متضاد
به رخ کشیدن، لاف زدن، بالیدن، خودستایی کردن، سخن اغراقامیز گفتن، رجز خواندن، قپی کردن
خودستایی کردن
رجز خواندن، لاف زدن، رجزخوانی کردن، خود را ستودن، خودنمایی کردن، از خود تعریف کردن
کبر ورزیدن، تبختر فروختن
۱. رجز خواندن، لاف زدن، رجزخوانی کردن، خود را ستودن، خودنمایی کردن، از خود تعریف کردن
۲. کبر ورزیدن، تبختر فروختن
فرهنگ فارسی
لاف درباره خود زدن از خود مدح کردن
لغت نامه دهخدا
خودستایی کردن. [ خوَدْ / خُدْ س ِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) لاف درباره خود زدن. از خود مدح کردن. تحسین بیخود درباره خود کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
واژه نامه بختیاریکا
گل باف کردِن
پیشنهاد کاربران
منم
کلمات دیگر: