مترادف خودسازی : خویشتن سازی، تزکیه، تهذیب
خودسازی
مترادف خودسازی : خویشتن سازی، تزکیه، تهذیب
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
خودسازی، جلفی، کارهای جلف
۱. خویشتنسازی
۲. تزکیه، تهذیب
فرهنگ فارسی
بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن .
لغت نامه دهخدا
خودسازی. [ خوَدْ/ خُدْ ] ( حامص مرکب ) بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی
کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را.
بهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما.
خانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند.
ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی
کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را.
قطره ( از آنندراج ).
صافتر ز آئینه باشد سینه پرجوش مابهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما.
اسماعیل ایما ( از آنندراج ).
هرکه اوقات گرامی صرف خودسازی کندخانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند.
صائب ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. آماده کردن خود را برای انجام کاری.
۲. [قدیمی، مجاز] ریاکاری.
۲. [قدیمی، مجاز] ریاکاری.
واژه نامه بختیاریکا
خو دِراری
پیشنهاد کاربران
دش
کلمات دیگر: