بلغت زنده و پازند زنان فاحشه و بدکار
جه
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(جِ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - زن بدکار، روسپی . ۲ - دختر اهریمن .
لغت نامه دهخدا
جه. [ ج َه ْ / ج ِه ْ ] ( نف مرخم ) جهنده :
ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه
کوه کوب و سیل بُرّ و شخ نورد و راه جوی.
ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.
شیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز.
جه. [ ج َهَْ هَْ ] ( ع مص ) سخت بازداشتن چیزی را. ( منتهی الارب ). سخت بازداشتن. ( آنندراج ).
جه. [ج ِه ْ ] ( ص ، اِ ) بلغت زندو پازند، زنان فاحشه و بدکار. ( برهان ) ( آنندراج ).
ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه
کوه کوب و سیل بُرّ و شخ نورد و راه جوی.
منوچهری.
شیرکام و پیل زور و گرگ پوی و گورگردببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.
منوچهری.
برق جه بادگذر یوزدو و کوه قرارشیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز.
منوچهری.
|| رمز است از درجه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).جه. [ ج َهَْ هَْ ] ( ع مص ) سخت بازداشتن چیزی را. ( منتهی الارب ). سخت بازداشتن. ( آنندراج ).
جه. [ج ِه ْ ] ( ص ، اِ ) بلغت زندو پازند، زنان فاحشه و بدکار. ( برهان ) ( آنندراج ).
جه . [ ج َه ْ / ج ِه ْ ] (نف مرخم ) جهنده :
ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه
کوه کوب و سیل بُرّ و شخ نورد و راه جوی .
شیرکام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد
ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.
برق جه بادگذر یوزدو و کوه قرار
شیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز.
|| رمز است از درجه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه
کوه کوب و سیل بُرّ و شخ نورد و راه جوی .
منوچهری .
شیرکام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد
ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.
منوچهری .
برق جه بادگذر یوزدو و کوه قرار
شیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز.
منوچهری .
|| رمز است از درجه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جه . [ ج َهَْ هَْ ] (ع مص ) سخت بازداشتن چیزی را. (منتهی الارب ). سخت بازداشتن . (آنندراج ).
جه . [ج ِه ْ ] (ص ، اِ) بلغت زندو پازند، زنان فاحشه و بدکار. (برهان ) (آنندراج ).
فرهنگ عمید
زن بدکار، روسپی، فاحشه.
۱. =جهیدن
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] جهش.
۱. =جهیدن
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] جهش.
۱. =جهیدن
۲. (اسم مصدر) [قدیمی] جهش.
زن بدکار؛ روسپی؛ فاحشه.
گویش مازنی
پسوندی است معادل از – به – جا و غیره
حالت سیری ناپذیری در فرد – مرض پرخوری
/je/ پسوندی است معادل از – به – جا و غیره & حالت سیری ناپذیری در فرد – مرض پرخوری
واژه نامه بختیاریکا
( جِه ) بگریز؛ فرار کن؛ بِجِه
پیشنهاد کاربران
جه ( Jeh ) که عفریته ای پلید بود در سه هزار سال دوم نجوا کننده با اهریمن برای جنگ با هرمزد: ای پدرما برخیز تا چنان جنگ و ستیز در جهان برپا کنیم که اندوه و تیرگی آن هرمزد و امشاسپندان را بیچاره کند.
برگرفته از منابع پهلوی
برگرفته از منابع پهلوی
جِهْ : لکاته ، لکنده ، جنده ، فاحشه ، زن بدکاره
زود باش و بنگر تا آن گناهکار ( اردشیر ) ، با آن جِه روسپی کدام جای شد ، کی شائیم گرفتن؟
کارنامه اردشیر پاپکان ؛. در چهارم
زود باش و بنگر تا آن گناهکار ( اردشیر ) ، با آن جِه روسپی کدام جای شد ، کی شائیم گرفتن؟
کارنامه اردشیر پاپکان ؛. در چهارم
( je ) به معنی چه، زیرا، برای اینکه. جه شریعت از جمله ی واجبات است. ( هدایة المتعلمین فی طب ص 14 )
سنگ. سیرگان جایی کم درخت است و بناهاشان از جه است. ( حدودالعالم ص. 126 )
کلمات دیگر: