کلمه جو
صفحه اصلی

جلک

فرهنگ فارسی

( اسم ) پرنده ای از راست. گنجشکان از دست. مخروطی نوکان که جزو پرندگان نیمکر. شمالی است . پرهایش خاکستری و پرهای زیر گردنش روشنتر است . قدش کمی از گنجشک بزرگتر و از سار کوچکتر است جلک چکاوک قبره طرقه .
سبد خرما . این لفظ مرکب از جله عربی و کاف فارسی است .

لغت نامه دهخدا

جلک. [ ج َ ل َ ] ( ع اِ مصغر ) تصغیر جل است و آن مرغکی باشد کوچک خوشخوان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به جل شود.

جلک. [ ج ُل ْ ل َ ] ( اِ ) سبد خرما. این لفظ مرکب از جله عربی و کاف فارسی است. ( فرهنگ نظام ).

جلک . [ ج َ ل َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر جل است و آن مرغکی باشد کوچک خوشخوان . (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به جل شود.


جلک . [ ج ُل ْ ل َ ] (اِ) سبد خرما. این لفظ مرکب از جله ٔ عربی و کاف فارسی است . (فرهنگ نظام ).


فرهنگ عمید

=چکاوک

چکاوک#NAME?


واژه نامه بختیاریکا

( جُلُک ) حسود؛ بخیل

پیشنهاد کاربران

معنی کلمه جُلَکْ :
در محل ما به معنی یه آدم بی أصل و نصب واضح تر یه آدم الکی می گویند

پارچه ای ک با ان همراه با شن یا ماده ریز وسخت ، در گذشته ظروف فلزی را تمیز میکردند . وقتی مس را میخواستند سفید کنند سفید گر ها از جُلَک استفاده میکردند

جلک یا جل در کوردی به معنای لباس است
اها جله کانت چه ن جوانن:نگا لباسات چقدر خوشکلن


کلمات دیگر: