کلمه جو
صفحه اصلی

خودسری


مترادف خودسری : استبداد، خودکامگی، تکروی، خودمحوری، تمرد، طغیان، عصیان، گستاخی

فارسی به انگلیسی

arbitrariness, despotism, frowardness, headiness, highhandedness, perverseness, waywardness, willfulness, stubbornness, obstinancy

stubbornness, obstinancy


arbitrariness, despotism, frowardness, headiness, highhandedness, perverseness, waywardness, willfulness


فارسی به عربی

احْتکارُ القَرار

مترادف و متضاد

self-sufficiency (اسم)
کف نفس، خود رایی، خود سری، خود بسی، استغناء، استغناء طبع

arrogance (اسم)
سربالایی، تکبر، غرور، نخوت، گستاخی، شدت عمل، گردنفرازی، خود رایی، خود سری، خیره سری، عظمت، خود بینی

assumption (اسم)
اتخاذ، گمان، غرور، قصد، خود رایی، خود سری، خود بینی، فرض، پنداشت، انگاشت، تعهد

confidence (اسم)
اطمینان، اعتماد، خود رایی، خود سری، اعتقاد، صمیمیت، رازگویی

assurance (اسم)
گرفتاری، اطمینان، گستاخی، خود رایی، خود سری، تعهد، تضمین، بیمه، ضمانت، قید، پشت گرمی، خاطرجمعی، وثیقه، گروی، دلگرمی

contrariness (اسم)
خیرگی، مخالفت، نا سازگاری، خود رایی، خود سری، خریت، ناجوری

disobedience (اسم)
خیرگی، خود سری، سرکشی، نافرمانی، عدم رعایت، عدم اطاعت، سر پیچی

conceit (اسم)
غرور، خود رایی، خود سری، خود بینی، استعاره

self-confidence (اسم)
اعتماد بنفس، خود رایی، خود سری، خیره سری، خودپسندی، از خود راضی گری، غرور بیجا، اعتماد بخود

bighead (اسم)
خود رایی، خود سری، خودستا

waywardness (اسم)
خود سری

fearlessness (اسم)
خود سری، خیره سری

headstrongness (اسم)
خود رایی، خود سری، خیره سری، خریت

barefacedness (اسم)
خود سری، خیره چشمی

hardihood (اسم)
جسارت، خود سری، بی باکی

self-assertion (اسم)
خود رایی، خود سری، خیره سری، خودپسندی، خود جلو اندازی، خود بیانگری

self-assurance (اسم)
خود رایی، خود سری، خیره سری، خودپسندی، اعتماد به نفس

pertinacity (اسم)
خود سری، خریت، سر سختی، لجاجت، سماجت، لجبازی

high-handedness (اسم)
خود رایی، خود سری، خیره سری

intrepidity (اسم)
خود سری

naughtiness (اسم)
خود سری

overconfidence (اسم)
خود رایی، خود سری، اطمینان بیش از حد

self-will (اسم)
خود رایی، خود سری، خیره سری، اراده شخصی

استبداد، خودکامگی


تکروی


خودمحوری


تمرد، طغیان، عصیان، گستاخی


۱. استبداد، خودکامگی
۲. تکروی
۳. خودمحوری
۴. تمرد، طغیان، عصیان، گستاخی


فرهنگ فارسی

لجاج خیرگی
۱ - خودرایی . ۲ - سر پیچی از اطاعت ( قانون یا بزرگتران ) تمرد . ۲ - بی باکی گستاخی .

فرهنگ معین

( ~. سَ ) (حامص . ) ۱ - خودرایی . ۲ - تمرد. ۳ - گستاخی .

لغت نامه دهخدا

خودسری. [ خوَدْ / خُدْ س َ ] ( حامص مرکب ) لجاج. خیرگی. کله شقی. خودرایی. خودکامی. یک پهلویی. یک دندگی. خیره سری. استبداد. استبداد بالرأی. آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیده دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود :
چه کارم جز دعای خودسری چند
که صد عزت بیک دشنام بخشند.
ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. خودسر بودن.
۲. سرپیچی از اطاعت، سرکشی.

واژه نامه بختیاریکا

سر وُرداری

پیشنهاد کاربران

باز سری
کارنامه اردشیر پاپکان
در پارسی دری و در نیشابور
سَرْ وُرْ داشتن


کلمات دیگر: