کلمه جو
صفحه اصلی

تقلب


مترادف تقلب : تزویر، جعل، دغل کاری، شید، غش، قلب، نادرستی، دگرگون شدن، قلب شدن، واژگون شدن

برابر پارسی : دغلی، دغل کاری، نادرستی، نیرنگ

فارسی به انگلیسی

adulteration, deception, cheat, deceit, dishonesty, fix, fraud, hocus-pocus, indirection, manipulation, dishonedty, skulduggery

adulteration, deception, cheat, deceit, dishonesty, fix, fraud, hocus-pocus, indirection, manipulation


فارسی به عربی

احتیال , صلیب ، اِحْتیالٌ

عربی به فارسی

ترقي و تنزيل , نوسان , برگشت , حجم معاملا ت , تغيير و تبديل


نوسان داشتن , روي امواج بالا وپايين رفتن , ثابت نبودن , موج زدن , بي ثبات بودن


مترادف و متضاد

malversation (اسم)
اختلاس، خیانت در امانت، تقلب، دغل بازی

slur (اسم)
تهمت، اشاره، نشان، لکه بدنامی، پیوند، تقلب، لکه ننگ، خط اتحاد

fakery (اسم)
تظاهر، وانمود، تقلب

deception (اسم)
فریب، فریب خوردگی، نیرنگ، تزویر، گول، فریبکاری، اغفال، حیله، شیادی، تقلب

fraud (اسم)
فریب، غبن، حیله، شیادی، تقلب، کلاه برداری، شیاد، گوش بر

swindle (اسم)
فریب، تقلب، کلاه برداری

skullduggery (اسم)
تقلب، رفتار زیر جلکی

skulduggery (اسم)
تقلب، رفتار زیر جلکی و خائنانه

تزویر، جعل، دغل‌کاری، شید، غش، قلب، نادرستی


دگرگون شدن، قلب شدن


واژگون شدن


۱. تزویر، جعل، دغلکاری، شید، غش، قلب، نادرستی
۲. دگرگون شدن، قلب شدن
۳. واژگون شدن


فرهنگ فارسی

برگشتن ازحالی بحالی، دگرگون شدن، تصرف کردن
۱ -( مصدر ) برگشتن از حالی بحالی دیگر دیگرگون شدن . ۲ - واژگون شدن زیر و رو شدن.۳- در کاری بنفع خود و بضرر دیگری تصرف کردن . ۴ - ( اسم ) نادرستی دغلی دغلکاری . ۵ - گردش . جمع : تقلبات .

فرهنگ معین

(تَ قَ لُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - دگرگون شدن . ۲ - در کاری به سود خود و به زیان دیگری تصرف کردن .

لغت نامه دهخدا

تقلب. [ ت َ ق َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) دست انداختن در امور بخواست خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تصرف در کارها بخواهش خود. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || برگشتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). برگردیدن. ( زوزنی ). ورگردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). واگردیدن و برگردیدن. ( مجمل اللغة ). بسیار گردیدن و گردش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || غلطیدن در فراش از جانبی به جانب دیگر و یقال : الحیة تتقلب علی الرمضاء. ( از اقرب الموارد ). || انقلاب و تحول و برگشت. ( ناظم الاطباء ). || تغییر و تبدیل : و مزاج او به تقلب احوال تفاوتی کم پذیرفت. ( کلیله و دمنه ). و هر بنا که بر قاعده عدل و احسان قرار گیرد... اگر از تقلب احوال در وی اثری ظاهر نگردد و دست زمانه از ساحت سعادت آن قاصر ماند بدیع ننماید. ( کلیله و دمنه ).
همیشه تا که فلک را بود تقلب دور
همیشه تا که زمین را بود ثبات و قرار.
سعدی.
|| ناراستی و دورویی و مکر و حیله و دروغ و نیرنگ و خیانت و نفاق و نادرستی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. در کاری به سود خود و زیان دیگری تصرف کردن.
۲. نادرستی و دغلی.
۳. [قدیمی] برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن.

دانشنامه عمومی

تقلب نوعی از دروغ، کلاه برداری و حیله گری است که باعث ایجاد برتری ناعادلانه متقلب بر دیگران می شود. تقلب گونه ای از نقض قانون است. در قانون و حقوق کمتر از واژه تقلب استفاده می شود و بیشتر بعنوان کلاه برداری و فساد نام برده می شود. در دنیای ورزش نیز می توان به دوپینگ اشاره کرد که تقلب محسوب می شود و استفاده از آن غیر قانونی است و مانند تقلب دانش آموز در امتحان.
قاچاق
تقلب (فیلم). تقلب (به انگلیسی: Knock Off) فیلمی به کارگردانی تسوی هارک، نویسندگی استیون ئی. ده سوزا و تهیه کنندگی نانسون شی محصول سال ۱۹۹۸ میلادی است.

فرهنگ فارسی ساره

دغل کاری، دغلی، نیرنگ


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَقَلُّبَ: چرخاندن -گردانیدن (کلمه قلب به معنای برگرداندن چیزی از این رو به آن رو است ، و چون به باب تفعیل برود مبالغه در این عمل را میرساند ، پس تقلیب یعنی بسیار زیرورو کردن چیزی ، و تقلب هم قبول همان تقلیب است پس تقلب قلوب و ابصار عبارت است از برگشتن دلها و...
معنی تُقَلَّبُ: دگرگون می شود
معنی نُقَلِّبُهُمْ: آنان را می گردانیم (ازکلمه قلب به معنای برگرداندن چیزی از این رو به آن رو است ، و چون به باب تفعیل برود مبالغه در این عمل را میرساند ، پس تقلیب یعنی بسیار زیرورو کردن یک چیزی ، و تقلب هم قبول همان تقلیب است پس تقلب قلوب و ابصارعبارت است از برگشتن دله...
معنی نُقَلِّبُ: وارونه و دگرگون می کنیم (ازکلمه قلب به معنای برگرداندن چیزی از این رو به آن رو است ، و چون به باب تفعیل برود مبالغه در این عمل را میرساند ، پس تقلیب یعنی بسیار زیرورو کردن یک چیزی ، و تقلب هم قبول همان تقلیب است پس تقلب قلوب و ابصارعبارت است از برگشت...
معنی قَلَّبُواْ: وارونه و دگرگون می کنند(کلمه قلب به معنای برگرداندن چیزی از این رو به آن رو است ، و چون به باب تفعیل برود مبالغه در این عمل را میرساند ، پس تقلیب یعنی بسیار زیرورو کردن یک چیزی ، و تقلب هم قبول همان تقلیب است پس تقلب قلوب و ابصار عبارت است از برگشتن ...
معنی یُقَلِّبُ: جابه جا می کند - وارونه و دگرگون می کند- زیر و رو می کند (ازکلمه قلب به معنای برگرداندن چیزی از این رو به آن رو است ، و چون به باب تفعیل برود مبالغه در این عمل را میرساند ، پس تقلیب یعنی بسیار زیرورو کردن یک چیزی ، و تقلب هم قبول همان تقلیب است پس تق...
ریشه کلمه:
قلب (۱۶۸ بار)

پیشنهاد کاربران

پایان شب سیه سپید است
گر تقلب نکنی برگه سفید است


نهان نیرنگ

نارو

واژه موچ به معنای فریب کلک نیرنگ که در عبارت �موچتو گرفتم� به معنای �فریبکاری تو را دانستم� �کلک ات را خواندم� �نیرنگ ات را دریافتم� به کار رفته در سنسکریت به شکلमुच् muc و به معنای cheat آمده است. واژه چل cal در ترکیب چلکار نیز به معنای تقلب است که در سنسکریت به شکل chalin छलिन् و به معنای تقلب cheat آمده است.

دانش آموزی سر آزمون "چل" کرد
چل یعنی تقلب


تقلب یعنی سرپیچی آگاهانه از قوانین. این نکته مهمی است که معنای رایج تقلب را به تخلف نزدیک میکند و از اغفال و فریب که ناآگاهی رادر خود دارد متمایز میگرداند. پس تقلب و تخلف ازین حیث که آگاهانه اند از اغفال و فریب خوردن متمایزاست، هرچندکه درهمگی هدف مشخص است اما شخص متقلب یامتخلف به تخلف خود آگاه است ، اما در فریب خوردن و اغوا شدن رازی نهفته است وآن این است که همه تصور میکنند راهی را که انتخاب نموده اند و تصمیمی را که اتخاذنموده اند درست است و نتایجی که حق دیگر ان را پایمال نماید به همراه ندارد. پس تقلب را میتوان فرایندی دانست که هیچ رازی درآن مخفی و دوراز نظر نیست. تقلب به همین مشخصات است که بیش از چند نفر بطورهمزمان در ان دخالت ندارند اما اغوا چون انحرافی است حاصل بی خبری، پس معمولا انقدر گسترده و بسیط است که اکثرا جوامع و نظام های رسمی و قانونی نیز از ان در امان نمیباشند.

ناراستی

نمونه:
هنگامی که گروهی از بازرگانان ایرانی به چین می آیند و خودشان فرآوری کالاهای ناراست ( تقلبی ) * را به کارخانه ها سپارش می دهند، گناه ما چیست؟

بجای واژه ی از ریشه عربی �تقلب� می توان از واژه ی �ناراستی� سود برد.

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/12/blog - post_937. html

کاربرد آمیخته واژه ی ناراستی بجای �تقلب� باریک تر از کاربرد آمیخته واژه ی نادرستی است؛ نمونه:
این روش نادرستی است که پیچ را می بندی؛ باید بسوی دیگر بچرخانی. ( در اینجا و بسیاری نمونه های همانند دیگر، �نادرستی� به آرش �تقلب� نیست؛ با این همه می توان آن را در برخی باره ها با چشم پوشی درخور بکار برد. )


کلمات دیگر: