کلمه جو
صفحه اصلی

مداومت


مترادف مداومت : پایداری، مقاومت، ایستادگی، پشتکار، پیوسته کاری، ابرام، اصرار، پافشاری، تداوم، جد، جدیت، کوشش

برابر پارسی : پایداری، ایستادگی

فارسی به انگلیسی

continuance, perseverance, application, constancy, obstinacy

continuance, perseverance


application, constancy, continuance, obstinacy


مترادف و متضاد

۱. پایداری، مقاومت، ایستادگی
۲. پشتکار، پیوستهکاری
۳. ابرام، اصرار، پافشاری، تداوم
۴. جد، جدیت، کوشش


perseverance (اسم)
ثبات قدم، پشت کار، استقامت، مداومت، اصرار

assiduity (اسم)
توجه، ممارست، پشت کار، توجه و دقت مداوم، مواظبت، استقامت، مداومت

continuance (اسم)
دوام، مداومت، ادامه، تناوب بدون انقطاع

پایداری، مقاومت، ایستادگی


پشتکار، پیوسته‌کاری


ابرام، اصرار، پافشاری، تداوم


جد، جدیت، کوشش


فرهنگ فارسی

دوام دادن، ادامه دادن، پیوسته درکاری بودن ، پایداری وثبات درکاری
۱- (مصدر ) همیشه یا مدتی طولانی کاری را انجام دادن دوام دادن : ممکن است کژ طبع را بدوام ممارست اشعار و طول مداومت بر تقطیع ابیات مختلف قریحت استقامت پذیرد . ۲- ( مصدر ) پایداری کردن ثابت قدم بودن . ۳ - ( اسم ) ادامه . ۴ - پایداری

فرهنگ معین

(مُ وِ مَ ) [ ع . مداومة ] (مص م . ) دوام دادن ، ادامه یافتن .

لغت نامه دهخدا

مداومت. [ م ُ وَ / وِ م َ ] ( از ع اِمص ) استدامت. پایداری. ثبات. ( ناظم الاطباء ). ادامه. ( فرهنگ فارسی معین ). || مواظبت وایستن بر کاری. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) همیشه یا مدتی طولانی کاری را انجام دادن. دوام دادن. پایداری کردن. ثابت قدم بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). پی کردن کاری. پیوسته بر کاری بودن. پایداری کردن. مثابرت. مبارکت. ( یادداشت مؤلف ).
- مداومت کردن ؛ ادامه دادن. پایداری کردن. دوام دادن.
- مداومت نمودن ؛ ادامه دادن. دوام آوردن. ایستادگی کردن : اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت با ایشان ممتنع است. ( گلستان سعدی ). مر آن پادشه زاده را که ملموح نظر او بوده خبر کردند که جوانی بر سراین میدان مداومت می نماید. ( گلستان سعدی ). در تمام معانی رجوع به مداومة شود.

مداومة. [ م ُ وَ م َ ] ( ع مص ) بر کاری ایستادن. ( از منتهی الارب ) ( دستور الاخوان ). مواظبت کردن برامری. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از زوزنی ). || درنگ نمودن در کاری. ( از منتهی الارب ). تأنی. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || دوام کاری را طلب کردن. ( از اقرب الموارد ). همیشه داشتن چیزی را. ( از منتهی الارب ). محافظت. ( یادداشت مؤلف ).

مداومت . [ م ُ وَ / وِ م َ ] (از ع اِمص ) استدامت . پایداری . ثبات . (ناظم الاطباء). ادامه . (فرهنگ فارسی معین ). || مواظبت وایستن بر کاری . (ناظم الاطباء). || (ص ) همیشه یا مدتی طولانی کاری را انجام دادن . دوام دادن . پایداری کردن . ثابت قدم بودن . (فرهنگ فارسی معین ). پی کردن کاری . پیوسته بر کاری بودن . پایداری کردن . مثابرت . مبارکت . (یادداشت مؤلف ).
- مداومت کردن ؛ ادامه دادن . پایداری کردن . دوام دادن .
- مداومت نمودن ؛ ادامه دادن . دوام آوردن . ایستادگی کردن : اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت با ایشان ممتنع است . (گلستان سعدی ). مر آن پادشه زاده را که ملموح نظر او بوده خبر کردند که جوانی بر سراین میدان مداومت می نماید. (گلستان سعدی ). در تمام معانی رجوع به مداومة شود.


فرهنگ عمید

۱. پیوسته در کاری بودن، دوام دادن، ادامه دادن.
۲. پایداری و ثبات در کاری.

پیشنهاد کاربران

هموارگی

دوام کردن


کلمات دیگر: