کلمه جو
صفحه اصلی

رونوشت برداشتن

مترادف و متضاد

transcribe (فعل)
نقل کردن، رونوشت برداشتن، رونویسی کردن

ascribe (فعل)
دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن

فرهنگ فارسی

قرار دادن قطعه‌ای از متن یا نگاره در حافظۀ موقت برای استفاده در مکانی دیگر متـ . رونوشت 1


فرهنگستان زبان و ادب

{copy} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] قرار دادن قطعه ای از متن یا نگاره در حافظۀ موقت برای استفاده در مکانی دیگر متـ . رونوشت 1

پیشنهاد کاربران

استکتاب

کپی کردن، کپیه

( گویش تهرانی ) رج زدن


کلمات دیگر: