کلمه جو
صفحه اصلی

رأس

فرهنگ فارسی

بالاترین قسمت هر زائده یا انتهای هر اندامی در گیاهان متـ . نوک tip


فرهنگ معین

(رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سر. 2 - بزرگ و مهترِ قوم . 3 - واحدی برای شمارش چهارپایان . 4 - بلندی ج . روؤس (رئوس ).


دانشنامه عمومی

تارَک. زبانزدِ دانشی. برای نمونه، تارکِ یک گوشه (رأسِ یک زاویه) یا سه تارکِ یک سِگوش (سه رأسِ یک مثلث).



کلمات دیگر: