کلمه جو
صفحه اصلی

منصرف


مترادف منصرف : پشیمان، برگشته، انصراف یافته، صرف نظرکرده

برابر پارسی : پشیمان، برگشته، روگردانده، بازگردنده، چشم پوشنده

فارسی به انگلیسی

dispensing with, changing one's mind, abandoning the idea, dispensing or having dispensed (with), abandoning or havingabondoned the idea

dispensing or having dispensed (with), abandoning or havingabondoned the idea


مترادف و متضاد

پشیمان، برگشته، انصراف‌یافته، صرف‌نظرکرده


فرهنگ فارسی

برگردنده، بازگشت کننده، ازجائی بجائی گردنده، کسی که ازقصدخودبرگرددوصرف نظرکند
( اسم ) ۱ - بر گردنده باز گردنده . ۲ - از جایی بجایی گردنده . ۳ - کسی که از قصد خود صرف نظر کند . ۴ - کلمه ای که تنوین در آن داخل شود و حرکات در آخر آن ظاهر گردد مقابل غیر منصرف .
جای برگشتن . مرجع

فرهنگ معین

(مُ صَ رِ ) [ ع . ] (اِ فا. ) صرف نظر کرده ، رجعت نموده .

لغت نامه دهخدا

منصرف. [ م ُ ص َ رِ ] ( ع ص ) برگردنده. ( غیاث ). برگشته و رجعت نموده. || از حالی به حالی برگردنده. || از قصد و آهنگ خود بازگشته. ( ناظم الاطباء ). آنکه فسخ عزیمت کند. آنکه از رای و قصد خود برگردد. صرف نظرکننده :
روح جوان همچو دلش ساده بود
منصرف از میل بت و باده بود.
ایرج میرزا.
- منصرف شدن ؛ فسخ عزیمت کردن. از رای و عقیدتی بازآمدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- منصرف کردن ؛ کسی را از رای و عقیدتی برگردانیدن. موجب فسخ عزیمت کسی شدن.
- منصرف گردیدن ؛ منصرف شدن : تا رغبت او از دنیا منصرف نگردد عدم تملک از او درست نیاید. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 375 ). رجوع به ترکیب منصرف شدن شود.
|| به اصطلاح نحو اسمی که قبول کند کسره و تنوین را. به خلاف غیرمنصرف که کسره و تنوین را قبول نمی کند. ( غیاث ). اسمی است که جر و تنوین در وی داخل گردد. ( ناظم الاطباء ). قسمی از اسم معرب. معرب بر دو نوع است : اسم متمکن و فعل مضارع. اسم تمکن یا منصرف است و یا غیرمنصرف ، و غیرمنصرف را بجهت امتناع از قبول کسره و تنوین ممتنع نیز گویند. و در قدیم منصرف مجری و غیرمنصرف غیر مجری نامیده می شد. ( ازکشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به ترکیب غیرمنصرف ذیل ترکیبهای غیر شود.

منصرف. [ م ُ ص َ رَ ] ( ع اِ ) جای برگشتن. ( ناظم الاطباء ). مرجع. جای بازگشت :
نیست جز درگاه تو دست امل را معتصم
نیست جز نزدیک تو پای خرد را منصرف.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 231 ).
کف همی بینی روانه هر طرف
کف بی دریا ندارد منصرف.
مولوی.
|| مهرب. مفر. ملجاء :
گر زلیخا بست درها هر طرف
یافت یوسف هم زجنبش منصرف.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 297 ).
|| ( مص ) برگشتن. ( ناظم الاطباء ). بازگشت. بازگشتن :
به وقت منصرف از بهر ارمغانی راه
بشارتی ز قدومش به اصفهان برسان.
کمال الدین اسماعیل ( چ حسین بحرالعلومی ص 220 ).

منصرف . [ م ُ ص َ رَ ] (ع اِ) جای برگشتن . (ناظم الاطباء). مرجع. جای بازگشت :
نیست جز درگاه تو دست امل را معتصم
نیست جز نزدیک تو پای خرد را منصرف .
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ج 1 ص 231).
کف همی بینی روانه هر طرف
کف بی دریا ندارد منصرف .

مولوی .


|| مهرب . مفر. ملجاء :
گر زلیخا بست درها هر طرف
یافت یوسف هم زجنبش منصرف .

مولوی (مثنوی چ خاور ص 297).


|| (مص ) برگشتن . (ناظم الاطباء). بازگشت . بازگشتن :
به وقت منصرف از بهر ارمغانی راه
بشارتی ز قدومش به اصفهان برسان .
کمال الدین اسماعیل (چ حسین بحرالعلومی ص 220).

منصرف . [ م ُ ص َ رِ ] (ع ص ) برگردنده . (غیاث ). برگشته و رجعت نموده . || از حالی به حالی برگردنده . || از قصد و آهنگ خود بازگشته . (ناظم الاطباء). آنکه فسخ عزیمت کند. آنکه از رای و قصد خود برگردد. صرف نظرکننده :
روح جوان همچو دلش ساده بود
منصرف از میل بت و باده بود.

ایرج میرزا.


- منصرف شدن ؛ فسخ عزیمت کردن . از رای و عقیدتی بازآمدن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- منصرف کردن ؛ کسی را از رای و عقیدتی برگردانیدن . موجب فسخ عزیمت کسی شدن .
- منصرف گردیدن ؛ منصرف شدن : تا رغبت او از دنیا منصرف نگردد عدم تملک از او درست نیاید. (مصباح الهدایه چ همایی ص 375). رجوع به ترکیب منصرف شدن شود.
|| به اصطلاح نحو اسمی که قبول کند کسره و تنوین را. به خلاف غیرمنصرف که کسره و تنوین را قبول نمی کند. (غیاث ). اسمی است که جر و تنوین در وی داخل گردد. (ناظم الاطباء). قسمی از اسم معرب . معرب بر دو نوع است : اسم متمکن و فعل مضارع . اسم تمکن یا منصرف است و یا غیرمنصرف ، و غیرمنصرف را بجهت امتناع از قبول کسره و تنوین ممتنع نیز گویند. و در قدیم منصرف مجری و غیرمنصرف غیر مجری نامیده می شد. (ازکشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به ترکیب غیرمنصرف ذیل ترکیبهای غیر شود.

فرهنگ عمید

۱. برگردنده، بازگشت کننده.
۲. کسی که از قصد خود برگردد و صرف نظر کند.

دانشنامه عمومی

پشیمان، برگشته.


پیشنهاد کاربران

واگردان

بمعنای به استثنا هست در نوشته های حقوقی

استثنا در مطالب حقوقی

دستور شارع تنها منصرف به عقود و معاملات عهد رسول اکرم ( ص ) نمی باشد.
در این متن ( منصرف به ) درسته یا خیر؟


کلمات دیگر: