کلمه جو
صفحه اصلی

منفی


برابر پارسی : ناسازگار، ناهماهنگ، نیست شده، پوچ، بی ارزش، پاد ارزش

فارسی به انگلیسی

negative, minus, destructive

negative


destructive, minus, negative


فارسی به عربی

انکار , سلبی , لا

عربی به فارسی

تبعيد , جلا ي وظن , تبعيد کردن


مترادف و متضاد

negative (صفت)
سالب، منفی، سلبی، نامثبت، غیر مثبت

minus (صفت)
کمتر، منفی

nugatory (صفت)
پوچ، بی اثر، ناچیز، منفی

non- (پیشوند)
خیر، منفی

فرهنگ فارسی

محل تبعید، تبعیدگاه، دورشده، نیست شده، رانده شده
( اسم ) ۱ - نیست شده ۲ - دور کرده رانده شده . ۳ - تبعید شده ( از شهر خود ) . ۴ - سخنی که در آن حرف نفی باشد . یا جمله منفی . جمله ای که در آن حرف نفی باشد مقابل جمله مثبت . یا فعل منفی . فعلی که مسبوق به ادوات نفی باشد نرفت . نمیگوید .

فرهنگ معین

(مَ فا ) [ ع . ] (اِ. ) محل تبعید، تبعیدگاه .
(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - نفی کرده شده ، دور کرده شده . ۲ - نیست شده . ۳ - تبعید شده (از شهر خود ). ۴ - سخنی که در آن حرف نفی باشد (دستور ). ۵ - دارای حالت نفی ، مخالفت یا رد و انکار. مق مثبت .

(مَ فا) [ ع . ] (اِ.) محل تبعید، تبعیدگاه .


(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - نفی کرده شده ، دور کرده شده . 2 - نیست شده . 3 - تبعید شده (از شهر خود). 4 - سخنی که در آن حرف نفی باشد (دستور). 5 - دارای حالت نفی ، مخالفت یا رد و انکار. مق مثبت .


لغت نامه دهخدا

منفی. [ م َ فا ] ( ع اِ ) جای توقف کسی که اخراج بلد شده باشد. ( ناظم الاطباء ). آنجای که کسی را بدانجا نفی کرده باشند. محل نفی کردن کسی. محل نفی. محل تبعید. تبعیدگاه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). جایی که کسی را بدانجا نفی کرده باشند. ( از اقرب الموارد ) :
گر به منفی جانب فردوس می رفتم ز طوس
در نظر فردوسم از بجنورد نیکوتر نبود.
ملک الشعرای بهار.

منفی. [ م َ فی ی /م َ ] ( ع ص ) نیست کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || نفی شده. مقابل مثبت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- جواب منفی ؛ پاسخ غیرمثبت.
- فعل منفی ؛ فعلی که مسبوق به ادات نفی باشد: نپسندید. نمی رود.
|| نفی کرده شده و دورکرده شده و رانده شده و اخراج بلدشده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). تبعیدشده. نفی بلدشده. تبعیدی. || عدد غیرمثبت. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- عدد منفی ؛ عددی که از صفر کوچکتر باشد و با نشان ( - ) نوشته شود، مثلاً 7-. ( از فرهنگ اصطلاحات علمی ).
|| نزد علمای عربیت خلاف موجَب. ( از اقرب الموارد ).

منفی . [ م َ فا ] (ع اِ) جای توقف کسی که اخراج بلد شده باشد. (ناظم الاطباء). آنجای که کسی را بدانجا نفی کرده باشند. محل نفی کردن کسی . محل نفی . محل تبعید. تبعیدگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). جایی که کسی را بدانجا نفی کرده باشند. (از اقرب الموارد) :
گر به منفی جانب فردوس می رفتم ز طوس
در نظر فردوسم از بجنورد نیکوتر نبود.

ملک الشعرای بهار.



منفی . [ م َ فی ی /م َ ] (ع ص ) نیست کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || نفی شده . مقابل مثبت . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- جواب منفی ؛ پاسخ غیرمثبت .
- فعل منفی ؛ فعلی که مسبوق به ادات نفی باشد: نپسندید. نمی رود.
|| نفی کرده شده و دورکرده شده و رانده شده و اخراج بلدشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تبعیدشده . نفی بلدشده . تبعیدی . || عدد غیرمثبت . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- عدد منفی ؛ عددی که از صفر کوچکتر باشد و با نشان (-) نوشته شود، مثلاً 7- . (از فرهنگ اصطلاحات علمی ).
|| نزد علمای عربیت خلاف موجَب . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. دورشده، رانده شده.
۲. نیست شده.

دانشنامه عمومی

منفی یا ترجمه آن در انگلیسی نگاتیو (به انگلیسی: Negative) ممکن است به یکی از این موارد اشاره داشته باشد:
اعداد منفی
جرم منفی
نگاتیو
خودتنظیمی منفی
انرژی منفی

فرهنگ فارسی ساره

نای


جدول کلمات

نگاتیو

پیشنهاد کاربران

این واژه اربی است و پارسی آن این هاست:
نِرین nerin ( کردی: نرینه )
اَژوتَپ ažotap، ناژوتپ ( پشتو: جوتپ وره= مثبت + «اَ»، «نا» )
اَپونیا apunyã ( سنسکریت: پونیَ punya= مثبت + پیشوند نفی «اَ» )
اَسِریاس aseryãs، ناسریاس ( سنسکریت: سرِیَس sreyas= مثبت + «اَ»، «نا» )
اَپریتیمَت apritimat، ناپریتیمت ( سنسکریت: پریتمیت + «اَ»، «نا» )

زیرپوچ، نایا

در ریاضی: منها

در پارسی " نایی " در نسک: فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
ناییدن = منفی کردن ، منتفی
نایش = نفی
نایاگرایی = منفی بافی

نهش
متضاد ( هانش )

کم، کمینه

نفی کردن= نایستن
ایجاب کردن و تایید کردن= هایستن
نفی= نایش
ایجاب و تایید=هایش
مثبت= های، برای نمونه: مثبت 2 برابر است با های 2
منفی= نای، منفی 3 = نای 3 یا دیدگاه او به این ماجرا منفی بود= دیدگاه او به این ماجرا نایسته ( نایا ) بود.
از این کارواژه ها می توان واژگان هایمند و هایسته و. . . را ساخت. برای نمونه: مثبت بودن این قطب آهنربا= هایستگی این قطب آهنربا.

پاد

نهش

هایمند=مثبت=positive
نایمند=منفی=negative
هایگوی=affirmative=برای یک اظهار مثبت بکار می رود و واژه ( هایگوی ) بهترین جایگزین برای این واژه انگلیسی است.
نایگوی=برای اظهار منفی بکار می رود.
( از کارواژه های هایستن و نایستن )

بدبین ( در جایگاه �صفت� ( سرشت ) از دیدِ دستور زبان )

نمونه:
او آدمی بدبین ( منفی ) است و به همه چیز با بدبینی می نگرد.

ناخوشایند ( در برخی گزاره ها )

نمونه:
گزیرش های ( تصمیمات ) دولت ایران بر کنش های راستی آزمایی و پایش ( نظارت ) این نهاد بر سویه های ( ابعاد ) گوناگونِ برنامه هسته ای ایران هَنایش ناخوشایند ( تأثیر منفی ) نهاده است.

پارسیِ سَره برای مثبت و منفی:

مثبت = هَستیک، . . . هَستَک، هَستِش
منفی = نیستیک، . . . نیستَک، نیستِش

از کارواژهٔ هَستن یا "هستیدن" ( وجود داشتن ) ، نیستن، بودن.

از میانِ چند پیشنهادی که دادم، هَستیک و نیستیک را بیشتر می پسندم، چون پسوندِ "ایک" تا آنجا که میدانم تنها در دو واژهٔ تاریک و نزدیک بکار رفته. پس بهتر است پسوندِ "ایک" را بیشتر به کار گرفت.

واژگان "هایی و نایی" یا "های و نای" که در بالا پیشنهاد شدند، هر چند دَرنِگَریستنی ( قابل توجه ) هستند، ولی می پندارم که در آینده این ها شَوَندِ دشواری ها و سردرگمی ها خواهند شد.
بیاَنگارید که فرمانده ای به خلبانِ در آسمان با بیسیم فرمان می دهد: این ها را با شتاب به رایانهٔ هواپیما درون کن: شماره های نای ۴۵ و ۲۳ و و و.
خلبان در آن کمبودِ زمان سردرگم خواهد شد که ماناکِ "شماره های نای ۴۵ و ۲۳" چیست؟ آیا "های" در آن گذاره به ماناکِ مثبت بود، یا به ماناکِ نشانه ی رَمَن ( جمع ) برای واژهٔ "شماره"؟
اگر خلبان شماره را به شَوَندِ کمبودِ زمان به نادرستی بزند، شاید مایه ی بدبختی و یا هتا جنگ بشود!
این تنها یک نمونه از میلیون ها بکارگیریِ روزانه ی این دو واژهٔ بسیار مِهَند و پربسامد بود.

پس باید به آینده اندیشید و به پِیآمدهای برساختنِ واژه ها.

تهی

رد . . شماره رد . . //شماره منفی


کلمات دیگر: