کلمه جو
صفحه اصلی

اماجگاه


مترادف اماجگاه : ( آماجگاه ) آماج، نشانه، هدف

فارسی به انگلیسی

target

فرهنگ فارسی

( آماجگاه ) ( اسم ) ۱ - جای نشان. تیر نشانه گاه آماج خانه . ۲ - نشانه هدف . ۳ - میدانی که در آن نشانه نهند برای مشق و ورزش تیراندازی . ۴ - آنجا که شیار کنند زمین شیار شده .
آماج خانه: نشانه گاه، جای نشانه تیر، میدانی که در آن نشانه بگذارندبرای تیراندازی

فرهنگ معین

( آماجگاه ) (اِمر. ) ۱ - نشانه گاه . ۲ - میدانی که نشانه را درآن قرار دهند برای تمرین تیراندازی .

لغت نامه دهخدا

( آماجگاه ) آماجگاه. ( اِ مرکب ) آماج. نشانه گاه :
سرشک دیده برخسار تو فروبارد
هر آنگهی که بر آماجگاه او گذری .
عماره.
کند به تیر چو زنبورخانه سندان را
اگر نهند بر آماجگاه او سندان.
فرخی.
زمین هست آماجگاه زمان
نشانه تن ما و چرخش کمان.
اسدی.
برکند تیر تو زآنسان خاک در آماجگاه
برزگربرکنده پنداری به آماج و کلند.
سوزنی.
چو خاک آماجگاه تیر گشته.
نظامی.
|| نشانه. || میدانی که در آن نشانه نهند مشق و ورزش تیراندازی را:
واندر آماجگاه راه کند
تیر او اندر آهنین دیوار.
فرخی.
|| آنجا که شیار کنند. زمین شیاریده. || مجازاً، دنیا. ملک. سریر ملک :
چو الب ارسلان جان بجان بخش داد...
بتربت سپردندش از تاجگاه
نه جای نشستن بد آماجگاه.
سعدی.

فرهنگ عمید

( آماجگاه ) آماج خانه، نشانه گاه، جای نشانۀ تیر، میدانی که در آن نشانه بگذارند برای تیراندازی: زمین هست آماجگاه زمان / نشانه تن ما و چرخش کمان (اسدی: ۵۵ ).

فرهنگستان زبان و ادب

آماجگاه
{butt} [ورزش] پایه یا افزاره ای که هدف برگ بر روی آن نصب می شود

جدول کلمات

آماجگاه
سیبل

پیشنهاد کاربران

سیبل

میوه

آماجگاه = مقصد ، جایی که نشان شده است ، نشانه گاه


کلمات دیگر: