مترادف مطبخ : آشپزخانه، تنورخانه
برابر پارسی : آشپزخانه
اشپزخانه , محل خوراک پزي
آشپزخانه، تنورخانه
مطبخ . [ م ِ ب َ ] (ع اِ) آلت پختن یا دیگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آلت پختن مانند دیگ و کماجدان و جز آن . (ناظم الاطباء). ج ، مَطابِخ . (اقرب الموارد).
سوزنی .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 329).
خاقانی (ایضاً ص 371).
خاقانی .
نظامی .
مولوی .
میرخسرو (از آنندراج ).
مطبخ . [ م ُ طَب ْ ب َ ] (ع اِ) جای پختن وبریان ساختن . (منتهی الارب ). مکان طبخ . (اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). جای پخت کردن . یقال هذا مطبخ القوم و هذا مشواهم ؛ این جای پخت کردن آن قوم است و این جای بریان ساختن آنهاست . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || (ص ) فربه گوشت . (ناظم الاطباء).
مطبخ . [ م ُ طَب ْ ب ِ ] (ع ص ، اِ) اول بچه ٔ سوسمار یا اول آن حسل است بعد آن غیداق بعد آن مطبخ بعد آن خضرم بعد از آن ضب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بچه ٔ سوسمار بعد از حسل . (از اقرب الموارد). || جوان فربه آکنده گوشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || جوان . || بچه و کودک . || بچه ٔ جنبان . (ناظم الاطباء).
مطبخ . [ م ُب ِ ] (ع ص ) پخت کننده ٔ طعام و آن را در محاوره باورچی گویند. (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به باورچی شود.
مطبخ .[ م ُطْ طَ ب ِ ] (ع ص ) آنکه پخت می کند و پختنی میسازد. || آنکه دیگ برمی نهد. (ناظم الاطباء).