کلمه جو
صفحه اصلی

مشبک


مترادف مشبک : سوراخ سوراخ، شبکه ای، متخلخل

برابر پارسی : سوراخ سوراخ

فارسی به انگلیسی

netted, reticular, latticed


reticulated, netted, reticular, latticed, network

reticulated


عربی به فارسی

گيره , گيره قزن قفلي , جفت چپراست , قلا ب , دراغوش گرفتن , بستن , رنده , بخاري تو ديواري , شبکه , پنجره , ميله هاي اهني , قفس اهني , زندان , صداي تصادم نيزه و شمشير , رنده کردن , ساءيدن , ازردن , به زور ستاندن , چارچوب اهني , تيز و دلخراش , گوشت ريز , ساينده , کار مشبک , شبکه بندي , شبکه کاري , رزه , ستون , تير , عمود , چهارپايه تخت , گيره کاغذ , بست اهني , کالا ي اصلي بازار مصنوعات مهم واصلي يک محل , جزء اصلي هر چيزي , قلم اصلي , فقره اصلي , طبقه بندي يا جور کردن , مواد خام


مترادف و متضاد

سوراخ‌سوراخ، شبکه‌ای، متخلخل


cribriform (صفت)
سوراخ سوراخ، مشبک

netted (صفت)
مشبک

reticular (صفت)
مشبک، شبکه ای

reticulated (صفت)
مشبک

retiform (صفت)
مشبک، زنبوری، شبکه وار

net-like (صفت)
مشبک

فرهنگ فارسی

شبکه دار، مانند پنجره، سوراخ سوراخ
( اسم ) دارای شبکه ( مانند پنجره ) سوراخ سوراخ : خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل ... ( دیوان کبیر )

ویژگی نوعی رگ‌بندی که در آن رگبرگ‌های فرعی انتهایی طرحی شبکه‌ای تشکیل می‌دهند


فرهنگ معین

(مُ شَ بَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) شبکه دار، سوراخ سوراخ .

لغت نامه دهخدا

مشبک. [ م ُ ش َب ْ ب َ ] ( ع ص ) هرچیز درهم آمده و درهم آمیخته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تشبیک شود. || هر شی که در آن سوراخ سوراخ باشد به هندی آن را جالی گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ). هر چیزی شبکه شده و درهم درآورده و مانند پنجره شده و درهم داخل گشته. ( از ناظم الاطباء ). شبکه دار. با شبکه. سوراخ سوراخ. غلوه کن. غلبه کن. غلبکن. چشمه چشمه. پنجره پنجره. چون شبکه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ز غمزه تو مشبک چو خانه زنبور
به سینه در دل من دائماً در افغان است.
رفیعالدین لنبانی.
چون مشبک خان زنبوران ز آه عاشقان
پس دریچه کاندرین بام نه ایوان آمده.
خاقانی.
این هفت تا به خانه مشبک شد از دعا
تا شاه در مقرنس ایوان تو نشست.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 756 ).
نحل را کز نهال باغ خرد
در مشبک نعیم الوان است.
خاقانی.
در مشبک دریچه پنداری
کآفتاب زحل خور اندازد.
خاقانی ( دیوان ص 466 ).
ز حلقوم دراهای درافشان
مشبکهای زرین عنبرافشان.
نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 298 ).
خورشید از رویش خجل
گردون مشبک همچو دل.
مولوی ( از فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اِ ) نوعی از غذا. ( از ذیل اقرب الموارد ). نوعی از شیرینی ها. ( از محیط المحیط ).

فرهنگ عمید

شبکه دار، مانند پنجره، سوراخ سوراخ.

فرهنگستان زبان و ادب

{reticulate, netted} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی رگ بندی که در آن رگبرگ های فرعی انتهایی طرحی شبکه ای تشکیل می دهند

پیشنهاد کاربران

توروار

شبکه شبکه شده


کلمات دیگر: