کلمه جو
صفحه اصلی

موجه


مترادف موجه : پذیرفتنی، توجیه پذیر، معقول، منطقی ، معتبر، بااعتبار، صاحب مقام، فهیم، شایسته

متضاد موجه : توجیه ناپذیر، ناموجه

برابر پارسی : پذیرفتنی، پذیرفته، پسندیده، درست انگاشته، روا، شایسته

فارسی به انگلیسی

valid, admissible, excusable, justifiable, legitimate, permissible, good, acceptable, well - founded, well

good, acceptable, well - founded


valid, admissible, excusable, justifiable, legitimate, permissible, well


عربی به فارسی

موج بزرگ اب , خيزاب , موج زدن (از اب يا جمعيت يا ابر) , بصورت موج درامدن , سراسيمگي , تپش , بادناگهاني , سراسيمه کردن , اشفتن , طوفان ناگهاني , باريدن ناگهاني , موج , فر موي سر , دست تکان دادن , موجي بودن , موج زدن


مترادف و متضاد

پذیرفتنی، توجیه‌پذیر، معقول، منطقی ≠ توجیه‌ناپذیر، ناموجه


۱. پذیرفتنی، توجیهپذیر، معقول، منطقی ≠ توجیهناپذیر، ناموجه
۲. معتبر، بااعتبار، صاحب مقام
۳. فهیم، شایسته


فرهنگ فارسی

( اسم ) واحد موج یک موج یک کوهه آب موجه ( اسم ) ۱ - صاحب جاه و مقام . ۲ - پسندیده مقبول مقابل نا موجه . یا دلیل موجه . دلیل مورد قبول . یا عذر موجه . عذری که مورد قبول واقع شود ۳ - با قاعده مطابق مقررات . یا قضیه موجه . یا اسباب موجه حکم . دلایل رای محکمه و مواد قانونی مورد استناد . توضیح بهنگام تدوین قوانین عدلیه در صدر مشروطیت و ترجمه قوانین مدون ترکی اصطلاح [ اسباب موجبه ] ( که بهمین صورت در عربی و ترکی متداول است ) را گرفته اند ولی در تحریر و طبع فارسی ( ب ) آن ساقط گردیده و بصورت [ اسباب موجه ] در آمد و سپس اصطلاح اخیر مورد تاویل و تفسیر دانشمندان حقوق قرار گرفت . ( یادداشت آقای مجدالعلی ) مرحوم کسروی نیز در رساله [ داد گستری ] این نکته را متذکر شده اند.
آنکه بزرگ و با قدر می گرداند .

فرهنگ معین

(مُ وَ جَّ هْ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - پسندیده ، مقبول . ۲ - صاحب جاه و مقام .

لغت نامه دهخدا

( مؤجة ) مؤجة. [ م َ / م ُ ئو ج َ ] ( ع مص ) شور و تلخ گردیدن آب. ( منتهی الارب ، ماده م ٔج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

موجة. [ م َ ج َ ] ( ع اِ ) واحد موج ، یعنی یک کوهه آب. ج ، موجات. یکی موج. ( منتهی الارب ). ج ، امواج. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده بعد شود.
- موجةالشباب ؛ آغاز جوانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
موجه. [ م َ / م ُ ج َ / ج ِ ] ( از ع ، اِ ) موجة. یک موج. یکی موج. کوهه آب. خیزابه. خیزاب. آب خیز. آب خیزه. اشترک. شترک. ( از یادداشت مؤلف ) :
در بحر عشق موجه غبغب نخورده اند
دل در درون فکنده چاه ذقن نیند.
زلالی ( از آنندراج ).
حشأالبحر؛ موجه دریا. ( منتهی الارب ). و رجوع به موج شود.
- موجه عرق ؛ کثرت عرق. ( از آنندراج ) :
ز موجه عرق شرم پایمال شدیم
غبار ما نتواند کشید آه در آب.
اسیر ( از آنندراج ).

موجه. [ ج َ ] ( اِ ) در اصطلاح پزشکی ، پژند. قثابری. برغست. آطریلال. قازایاغی. غازیاغی. ( یادداشت مؤلف ).

موجه. [ م ُ وَج ْ ج َه ْ ] ( ع ص ) صاحب جاه و وقار. ( منتهی الارب ،ماده وج هَ ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || چادر و گلیم دورخه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چادر وگلیم دورویه. ( ناظم الاطباء ). || دوروی : گل موجه ؛ گل دوروی. ( از یادداشت مؤلف ) ( از مهذب الاسماء ). گل رعنا. گل قحبه. ( یادداشت مؤلف ) :
به جام زرین همچون گل موجه
درونش احمر باشد برونش اصفر.
مسعودسعد.
|| آنکه در پشت و سینه وی گوژی باشد. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شیئی موجه ؛ چیزی که بر یک وتیره و روش باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || آنچه به سوی او رو کرده شود. ( غیاث ). || پسندیده و مقبول و شایسته و مناسب و موافق و باقاعده و موافق قاعده. ( ناظم الاطباء ). خوب و پسندیده. ( غیاث ). || قابل توجیه. قابل قبول. پذیرفتنی. دارای علت و دلیل واقعی. مدلل و توجیه شده. با قاعده.مطابق اصول. برابر مقررات و قواعد : امیر گفت موجه این است کدام کس رود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 344 ).
- حجت موجه ؛ دلیل قابل قبول. دلیل روشن و استوار :
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست.

موجه . [ ج َ ] (اِ) در اصطلاح پزشکی ، پژند. قثابری . برغست . آطریلال . قازایاغی . غازیاغی . (یادداشت مؤلف ).


موجه . [ ج ِه ْ ] (ع ص ) مُوَجِّه ْ. آنکه بزرگ و باقدر میگرداند. (ناظم الاطباء).


موجه . [ م َ / م ُ ج َ / ج ِ ] (از ع ، اِ) موجة. یک موج . یکی موج . کوهه ٔ آب . خیزابه . خیزاب . آب خیز. آب خیزه . اشترک . شترک . (از یادداشت مؤلف ) :
در بحر عشق موجه ٔ غبغب نخورده اند
دل در درون فکنده ٔ چاه ذقن نیند.

زلالی (از آنندراج ).


حشأالبحر؛ موجه ٔ دریا. (منتهی الارب ). و رجوع به موج شود.
- موجه ٔ عرق ؛ کثرت عرق . (از آنندراج ) :
ز موجه ٔ عرق شرم پایمال شدیم
غبار ما نتواند کشید آه در آب .

اسیر (از آنندراج ).



موجه . [ م ُ وَج ْ ج َه ْ ] (ع ص ) صاحب جاه و وقار. (منتهی الارب ،ماده ٔ وج هَ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || چادر و گلیم دورخه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چادر وگلیم دورویه . (ناظم الاطباء). || دوروی : گل موجه ؛ گل دوروی . (از یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء). گل رعنا. گل قحبه . (یادداشت مؤلف ) :
به جام زرین همچون گل موجه
درونش احمر باشد برونش اصفر.

مسعودسعد.


|| آنکه در پشت و سینه ٔ وی گوژی باشد. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شیئی موجه ؛ چیزی که بر یک وتیره و روش باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آنچه به سوی او رو کرده شود. (غیاث ). || پسندیده و مقبول و شایسته و مناسب و موافق و باقاعده و موافق قاعده . (ناظم الاطباء). خوب و پسندیده . (غیاث ). || قابل توجیه . قابل قبول . پذیرفتنی . دارای علت و دلیل واقعی . مدلل و توجیه شده . با قاعده .مطابق اصول . برابر مقررات و قواعد : امیر گفت موجه این است کدام کس رود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 344).
- حجت موجه ؛ دلیل قابل قبول . دلیل روشن و استوار :
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره ٔ تو حجت موجه ماست .

حافظ.


- دلیل موجه ؛ برهانی که قابل قبول و شایسته ٔ توجیه باشد. دلیل پذیرفتنی و استوار. (از یادداشت مؤلف ).
- عذر غیرموجه ؛ عذری که قابل توجیه نیست . عذری که علت و پایه ٔ استوارو قابل قبولی ندارد. عذر ناموجه . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیب عذر موجه شود.
- عذر موجه ؛ عذر قابل قبول . پوزش قابل توجیه و شایان پذیرش . (از یادداشت مؤلف ).
- غیبت موجه ؛ غیبتی که عذر پذیرفتنی و علت قابل قبول دارد. غیبت قابل توجیه .
- موجه بودن ؛ قابل قبول بودن . قابل توجیه بودن . مدلل بودن . (از یادداشت مؤلف ) :
موجه شمرد او حدیث مرا
به ایزد که هرگز موجه نبود.

مسعودسعد.


- موجه شمردن ؛ اصولی و پذیرفتنی دانستن . قابل توجیه شمردن . قابل قبول دانستن :
موجه شمرد او حدیث مرا
به ایزد که هرگزموجه نبود.

مسعودسعد.


|| (اصطلاح بدیعی ) صنعتی از صنایع بدیعی .رشید وطواط گوید: پارسی موجه دورویه باشد و این صنعت چنان بود که شاعر ممدوح را به صفتی از صفات حمیده بستاید چنانکه صفتی دیگر از صفات حمیده ٔ او را در آن ستایش یاد کرده شود و او را به دو وجه مدح حاصل آید؛ متنبی گوید:
نهبت من الاعمار مالوحویته
لهنئت الدنیا بانک خالد.
در اول این بیت ممدوح را به شجاعت و کثرت کشتن اعدا ستوده است و در آخر به کمال بزرگی و شرف ؛ چه گفته است : که دنیا را به دوام تو اندر او تهنیت کردندی . مراست :
آن کند تیغ تو به جان عدو
که کند جود تو به کان گهر.
دیگر شاعر راست :
ز نام تو نتوان آفرین گسست چنانک
گسست نتوان از نام دشمنت نفرین .

(از حدائق السحر وطواط).



موجه . [ م ُ وَج ْ ج ِه ْ] (ع ص ) نعت فاعلی از توجیه . آن که چیزی را بر یک روش و وتیره قرار می دهد. || آنکه بزرگ و باقدر می گرداند. (ناظم الاطباء). رجوع به موجِه ْ شود.


موجة. [ م َ ج َ ] (ع اِ) واحد موج ، یعنی یک کوهه ٔ آب . ج ، موجات . یکی موج . (منتهی الارب ). ج ، امواج . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
- موجةالشباب ؛ آغاز جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

یک موج؛ موج.


۱. کلام یا عذری که با دلیل و برهان پسندیده باشد.
۲. خوب؛ پسندیده.
۳. (اسم) [قدیمی] جاه و مقام.


یک موج، موج.
۱. کلام یا عذری که با دلیل و برهان پسندیده باشد.
۲. خوب، پسندیده.
۳. (اسم ) [قدیمی] جاه و مقام.

دانشنامه عمومی

موجه (مجموعه تلویزیونی). موجه یا توجیه شده (به انگلیسی: Justified) مجموعه تلویزیونی درام جنایی آمریکایی است که در ۱۶ مارس ۲۰۱۰ در شبکه تلویزیونی اف ایکس به نمایش درآمد. این مجموعه تلویزیونی براساس یک داستان کوتاه و دو رمان نوشته المور لئونارد نویسنده آمریکایی ساخته شده است. اسم لئونارد در تمام قسمت ها به عنوان تهیه کننده در تیتراژ حاضر است و گسترش داستان برای اجرا در تلویزیون توسط گراهام یوست صورت گرفته است. تیموتی اولیفانت بازیگر نقش اصلی سریال هم به عنوان تهیه کننده اجرایی در اکثر قسمت های سریال حضور داشته است.
داستان جنایی
وسترن
داستان اصلی این سریال در مورد مارشال ریلان گیونز است که به دلیل اعمال روش های غیرمعمول در اجرای قانون، از میامی فلوریدا به لگزینگتون کنتاکی تبعید می شود. لگزینگتون برای هر مارشال دیگری به غیر از ریلان جای مناسبی به نظر می رسد، اما هارلان شهر کوچکی در حومه لگزینگتون جایی است که ریلان به دنیا آمده و بزرگ شده است. مارشال گیونز بعد از سال ها دوری دوباره به هارلان برمی گردد و با گذشته اش و آدم های مربوط به آن یعنی پدر خلافکارش، همسر سابقش و دوست دوران کودکی و جوانی اش بوید کراودر، روبرو شود. او که سال ها از این گذشته و آدم ها فرار می کرده است، باید به عنوان مأمور قانون با آنها که اکثرشان خلافکاران محلی هستند، روبرو شود.

فرهنگ فارسی ساره

درست انگاشته، پذیرفتن


نقل قول ها

موجه (مجموعه تلویزیونی). موجه یا توجیه شده (به انگلیسی: Justified) مجموعه تلویزیونی درام جنایی آمریکایی است که در ۱۶ مارس ۲۰۱۰ در شبکه تلویزیونی اف ایکس به نمایش درآمد.

پیشنهاد کاربران

هوده مند

در کنار برابرهای پارسی یاد شده در بالا در گزاره هایی که بویژه سخن بر سر هوده ( حق ) است، کاربرد آمیخته واژه ی: هوده مند، سزاوارتر است؛ مانند نمونه ی زیر:
. . . پشتیبانی از خواست های کارگران که همگی هوده مندند، کاریایی توده ای و سراسری است.

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2018/12/blog - post_59. html

رواییده

درگویش تاتی به کفش موجَه میگویند.


کلمات دیگر: