کلمه جو
صفحه اصلی

بشن

فرهنگ فارسی

۱ - نام هفتمین منزل از منازل قمر نزد عرب ( خورتک ) هنعه . ۲ - منزل چهارم از منازل قمر نزد ایرانیان .
قدوقامت، برز، بالا، تن، بدن، سینه، برهم گفته شده
( اسم ) ۱- قد و بالا قد و قامت . ۲- بدن تن . ۳- سرو بن و اطراف چیزی .
نیای لهراسب : لهراسب بن اروند شاه بن کی بشن ابن کیقباد ٠

فرهنگ معین

(بَ ) ( اِ. ) ۱ - قد و قامت . ۲ - بدن ، تن . ۳ - سینه ، بَر.

لغت نامه دهخدا

بشن . [ ب ِ / ب َ ] (اِ) بش . نام هفتمین منزل از منازل قمر نزد عرب . (خورتک ) «یوستی بندهش 88» = سغدی : شنوند = خوارزمی : خویا = عربی : هنعه . منزل چهارم از منازل قمر نزد ایرانیان . (گاه شماری ص 205) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین : بشن ).


بشن. [ ب َ / ب َ ش َ ] ( اِ ). بمعنی قد و بالا باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از جهانگیری ) ( شعوری ج 1 ورق 186 ). بمعنی قد و بالا و اندام و بدن آدمی آمده و بمعنی بر و سینه اصح است و از شیرازیان مکرر شنیده شده که در مقام برهنگی و گرسنگی گفته اند: نه بشنم پوشیده و نه شکمم سیر است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
سهای بشن و بالای تو داده
دل پر درد و میشم خیره بالا.
بندار رازی
( از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1141 ).
وه که برخی ز پای تا سر او
بشن و بالای چون صنوبر او .
انوری ( از جهانگیری ) ( رشیدی ) ( فرهنگ نظام ).
|| بدن. ( از برهان ). بدن و تن. ( ناظم الاطباء ) ( سروری ). قامت و بدن. ( رشیدی ). بدن آدمی. ( آنندراج ). بدن و اندام. ( فرهنگ نظام ). || سر و بن و اطراف هر چیزی را نیز گفته اند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ).

بشن. [ ب ِ / ب َ ] ( اِ ) بش. نام هفتمین منزل از منازل قمر نزد عرب. ( خورتک ) «یوستی بندهش 88» = سغدی : شنوند = خوارزمی : خویا = عربی : هنعه. منزل چهارم از منازل قمر نزد ایرانیان. ( گاه شماری ص 205 ) ( از حاشیه برهان قاطع چ معین : بشن ).

بشن. [ ] ( اِخ ) ( کی... ) نیای لهراسب. لهراسب بن اروندشاه بن کی بشن بن کیقباد. رجوع به تاریخ گزیده چ عکسی 1328 هَ. ق. ص 95 لندن شود.

بشن . [ ] (اِخ ) (کی ...) نیای لهراسب . لهراسب بن اروندشاه بن کی بشن بن کیقباد. رجوع به تاریخ گزیده چ عکسی 1328 هَ . ق . ص 95 لندن شود.


بشن . [ ب َ / ب َ ش َ ] (اِ). بمعنی قد و بالا باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ) (شعوری ج 1 ورق 186). بمعنی قد و بالا و اندام و بدن آدمی آمده و بمعنی بر و سینه اصح است و از شیرازیان مکرر شنیده شده که در مقام برهنگی و گرسنگی گفته اند: نه بشنم پوشیده و نه شکمم سیر است . (انجمن آرا) (آنندراج ) :
سهای بشن و بالای تو داده
دل پر درد و میشم خیره بالا.

بندار رازی


(از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1141).
وه که برخی ز پای تا سر او
بشن و بالای چون صنوبر او .
انوری (از جهانگیری ) (رشیدی ) (فرهنگ نظام ).
|| بدن . (از برهان ). بدن و تن . (ناظم الاطباء) (سروری ). قامت و بدن . (رشیدی ). بدن آدمی . (آنندراج ). بدن و اندام . (فرهنگ نظام ). || سر و بن و اطراف هر چیزی را نیز گفته اند. (برهان ) (از ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. قدوقامت: وه که برخی پای تا سر او / بشن و بالای چون صنوبر او (انوری: مجمع الفرس: بشن ).
۲. تن، بدن.
۳. سینه.

دانشنامه عمومی

(کرمان و فارس) بشن به معنای تن و قامت انسان است. در کرمان مثلی هست که می گویند:خوشا باران که بر بشنم ببارد. در اصطلاح مردم سمیرم (فارس) بشن به معنای باریدن باران و برف است.


گویش مازنی

/bashen/ بریز

بریز


پیشنهاد کاربران

بَشن، در گویش یزدی یعنی اطراف

بَشن در گویش یزدی یعنی قدو بالا

بسن سرنتی ساعت ء پله پله ها فکر کنم ببینم بله داس زندکی خانواده صبحت بخیر اجاوزه بار هم مثل درس فارس اب بابا ارده می کنم چش بود باید بیدار شدی وقتی برگشت و قول میدم به های علی آقا هوشمند خود را فکر کنم ببینم بله داس زندکی خانواده صبحت بخیر عزیزم خوبی چه خبر است که داشته باشه یا امر کن می کنم هم در چهارشنبه بیست هزار تومان و در

در معماری بشن ( بشنه ) : سینه ی دیوار، برِ دیوار، سطحِ جرز
بشنه زنی: اندودکاری سطح دیوار، سیمان زنی


کلمات دیگر: