کلمه جو
صفحه اصلی

میانه روی


مترادف میانه روی : اعتدال، مدارا

متضاد میانه روی : تندروی، افراطی گری

فارسی به انگلیسی

golden mean, moderation, modesty, sobriety, temperance, the golden mean, [rare] economy

moderation, the golden mean, [rare] economy


golden mean, moderation, modesty, sobriety, temperance


فارسی به عربی

متوسط

مترادف و متضاد

moderation (اسم)
ملایمت، اعتدال، میانه روی

temperance (اسم)
اعتدال، میانه روی

اعتدال، مدارا ≠ تندروی، افراطی‌گری


فرهنگ فارسی

عمل میانه رو اعتدال .

مهار رفتار خود با غلبه بر هیجان‌ها و انگیزش‌ها


لغت نامه دهخدا

میانه روی. [ ن َ / ن ِ رَ ] ( حامص مرکب ) حالت میانه رو. اعتدال. قصد. اقتصاد. دوری از افراط و تفریط.( یادداشت مؤلف ). اعتدال و اقتصاد و نه تفریط و افراط. میان روی و عدم اسراف. ( ناظم الاطباء ): اعتزام ، میانه روی گزیدن در تک و رفتار و جز آن. استقصاد؛ میانه روی خواستن. ( منتهی الارب ). و رجوع به میانه رو شود.

فرهنگ عمید

حد وسط کاری را در پیش گرفتن، خودداری از افراط و تفریط.

فرهنگستان زبان و ادب

{temperance} [اعتیاد] مهار رفتار خود با غلبه بر هیجان ها و انگیزش ها

جدول کلمات

اعتدال

پیشنهاد کاربران

اعتدال . مدارا

- اندازه نگه داشتن ؛ رعایت حد اعتدال کردن. معتدل بودن : گفت ای پسر اندازه نگه دار کلوا و اشربوا و لاتسرفوا. ( گلستان سعدی ) .
نگه دارم اندازه ٔ هست خویش
درآرم به هر زخمه ای دست خویش.
؟ ( از آنندراج ) .

- بر اندازه رفتن ؛ معتدل بودن. میانه روی کردن :
بیزدان گرای و بیزدان پناه
براندازه رو هرچه خواهی بخواه.
فردوسی.

انصاف


کلمات دیگر: