کلمه جو
صفحه اصلی

طرب


مترادف طرب : خوشی، رامش، سرور، شادمانی، شادی، عشرت، عیش، نشاط

متضاد طرب : اندوه، غم

فارسی به انگلیسی

joy, mirth, alacrity, jolliness, merriness

alacrity, jolliness, merriness


فارسی به عربی

بشاشة , هزل

فرهنگ اسم ها

اسم: طرب (پسر) (عربی) (تلفظ: tarab) (فارسی: طرب) (انگلیسی: tarab)
معنی: شادی، نشاط، شادمانی، خوشی

مترادف و متضاد

mirth (اسم)
شادی، نشاط، خوشی، طرب، سرور، خوشحالی، عیش، شنگی

delight (اسم)
حیرت، لذت، شوق، خوشی، طرب، سرور

joy (اسم)
لذت، خوشی، طرب، سرور، فرح، خرسندی، مسرت، حظ

cheerfulness (اسم)
طرب، سرور، فرح

joviality (اسم)
طرب، شوخ بودن

jollification (اسم)
خوشی، طرب، طربناک کردن

خوشی، رامش، سرور، شادمانی، شادی، عشرت، عیش، نشاط ≠ اندوه، غم


فرهنگ فارسی

شادشدن ، اهتزا وجنبش ازشادی ونشاط ، شادمانی
۱ - ( مصدر ) شاد شدن شادمان گردیدن . ۲ - ( اسم ) شادی شادمانی نشاط . ۳ - انس با حق تعالی . یا عمله طرب . هیئت مطربان .
نام اسب حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم .

فرهنگ معین

(طَ رَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) شاد شدن . ۲ - (اِمص . ) شادی .

لغت نامه دهخدا

طرب. [ طَ رَ ] ( ع اِمص ) شادمانی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فرح. فیریدگی. کروز. کروژ.نشاط. رامش. خوشی. خوشدلی. سرور. نشاط کردن و شاد شدن و شادی و نشاط و با لفظ کردن مستعمل :
با دوست به خرگاه طرب کردن عُشاق
خوشتر بود اکنون و طرب کردن گلزار.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
|| سبک شدن از غایت شادی. ( مجمل اللغة ). سبک شدن از غایت شادی یا از غایت اندوه. ( تاج المصادربیهقی ). سبک شدن از غایت شادی و یا از غایت اندوه یا از غایت آرزو. ( زوزنی ) ( دهار ). شوق. لهو. ملهی :
بنزدیک برزو بود روز و شب
به آواز او باشد او را طرب.
فردوسی.
یکی هفته با جشن و با باده بود
شب و روز جام طرب میفزود.
فردوسی.
جوان را چه باید به گیتی طرب
که نی مرگ را هست پیری سبب.
فردوسی.
بوستان بانا حال و خبر بستان چیست
و اندرین بستان چندین طرب مستان چیست.
منوچهری.
امیری شدم آن زمان زآن سبیل
ز لهو و طرب گرد من لشکری.
منوچهری.
گاه آن است که از محنت و سختی برهند
جای آن است که امروز کنم من طربی.
منوچهری ( دیوان ص 162 ).
تا طرب و مطربست مشرق وتا مغربست
تا یمن و یثرب است آمل و استارباد.
منوچهری.
دیگران در لهو و طرب بدو اقتدا میکنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393 ). امیر با ندیمان نشاط شراب کرد و ننمودبس طربی که دلش سخت مشغول بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 431 ). در شهر چندان شادی و طرب و گشتن و شراب خوردن و مهمانی رفتن و خواندن بود که کس یاد نداشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 256 ).
بهیچ چیز نباشند عاشقان خرسند
نه شان بهجر شکیب و نه شان بوصل طرب.
قطران.
علم و حکمت را طلب کن گر طرب جوئی همی
تا بشاخ علم و حکمت پرطرب یابی رطب.
ناصرخسرو.
داری طرب کن ، نداری طلب کن. ( خواجه عبداﷲ انصاری ).
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد سجن.
امیرمعزی.
روز می خوردن و شادی و نشاط و طرب است
ناف هفته است اگر غره ماه رجب است.
انوری.
هر طرب را برابر است کرب
هر یمین را مقابل است یسار.
خاقانی.
در شکرریز طرب بر عده داران رزان

طرب . [ طَ رَ ] (ع اِمص ) شادمانی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). فرح . فیریدگی . کروز. کروژ.نشاط. رامش . خوشی . خوشدلی . سرور. نشاط کردن و شاد شدن و شادی و نشاط و با لفظ کردن مستعمل :
با دوست به خرگاه طرب کردن عُشاق
خوشتر بود اکنون و طرب کردن گلزار.

امیرمعزی (از آنندراج ).


|| سبک شدن از غایت شادی . (مجمل اللغة). سبک شدن از غایت شادی یا از غایت اندوه . (تاج المصادربیهقی ). سبک شدن از غایت شادی و یا از غایت اندوه یا از غایت آرزو. (زوزنی ) (دهار). شوق . لهو. ملهی :
بنزدیک برزو بود روز و شب
به آواز او باشد او را طرب .

فردوسی .


یکی هفته با جشن و با باده بود
شب و روز جام طرب میفزود.

فردوسی .


جوان را چه باید به گیتی طرب
که نی مرگ را هست پیری سبب .

فردوسی .


بوستان بانا حال و خبر بستان چیست
و اندرین بستان چندین طرب مستان چیست .

منوچهری .


امیری شدم آن زمان زآن سبیل
ز لهو و طرب گرد من لشکری .

منوچهری .


گاه آن است که از محنت و سختی برهند
جای آن است که امروز کنم من طربی .

منوچهری (دیوان ص 162).


تا طرب و مطربست مشرق وتا مغربست
تا یمن و یثرب است آمل و استارباد.

منوچهری .


دیگران در لهو و طرب بدو اقتدا میکنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). امیر با ندیمان نشاط شراب کرد و ننمودبس طربی که دلش سخت مشغول بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 431). در شهر چندان شادی و طرب و گشتن و شراب خوردن و مهمانی رفتن و خواندن بود که کس یاد نداشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 256).
بهیچ چیز نباشند عاشقان خرسند
نه شان بهجر شکیب و نه شان بوصل طرب .

قطران .


علم و حکمت را طلب کن گر طرب جوئی همی
تا بشاخ علم و حکمت پرطرب یابی رطب .

ناصرخسرو.


داری طرب کن ، نداری طلب کن . (خواجه عبداﷲ انصاری ).
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد سجن .

امیرمعزی .


روز می خوردن و شادی و نشاط و طرب است
ناف هفته است اگر غره ٔ ماه رجب است .

انوری .


هر طرب را برابر است کرب
هر یمین را مقابل است یسار.

خاقانی .


در شکرریز طرب بر عده داران رزان
از پی کاوین بهای کاویان افشانده اند.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 105).


همه شبهای غم آبستن روز طربست
یوسف روز بچاه شب یلدا بینند.

خاقانی .


با بزمت اجتماع طرب سال و مه چنانک
از باده ٔ هلال لب ساغر آفتاب .

خاقانی .


اشتر بشعر عرب در حالتست و طرب
گر ذوق نیست ترا کژطبع جانوری .

سعدی (گلستان ).


- امثال :
در طرب نارد کسی را دف ّ تر .

سوزنی .


- عمله ٔ طرب ؛ هیأت مطربان . گروهی که با تغنی و نواختن آلات موسیقی ایجاد طرب کنند. رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 163 شود.
|| اندوه . از لغات اضداد است . حزن . غم . سوک . || سبکی نشاط یا اندوه .مختص به شادمانی نیست . || میل بسوی چیزی . || جنبش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حرکت . || (اصطلاح تصوف ) طرب عبارت است از انس با حق تعالی کما فی بعض الرسائل . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || بطرب آوردن ، اطراب . (منتهی الارب ) (زوزنی ).

طرب . [ طَ رِ ] (اِخ ) نام اسب حضرت پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

شادی، شادمانی.

دانشنامه عمومی

طرب (آفریقا). طَرَب (در زبان سواحلی: Taarab) نام سبکی از موسیقی مردمی در تانزانیا و کنیا است.
این سبک از موسیقی در سال ۱۹۲۸ با معروفیت نخستین خواننده نامور این سبک یعنی سیتی بنت سعد شهرت یافت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طَرَب، سبکی و نشاط ناشی از شدت اندوه یا خوشحالی می باشد.
از آن به مناسبت در باب تجارت در بحث غنا سخن گفته اند.
تعریف طرب
طرب عبارت است از سبکی و نشاطی که بر اثر شدت اندوه یا خوشحالی بر انسان عارض می شود.
اختلاف نظر فقهاء در معنای غنا
فقها در معنای غنا اختلاف نظر دارند. برخی در تعریف آن، طرب آور بودن را قید کرده اند. بنابراین، غنا عبارت است از آوازی که شنونده را به طرب آورد. این قول به مشهور نسبت داده شده است.
مقصود از طرب آور بودن
...

جدول کلمات

شاد شدن

پیشنهاد کاربران

طرب=شادی تفسیر پارسیان است ولی عرب برای طرب تعریف خاصی ندارد چون لرز و خشم و ناراحتی را هم عرب طرب می نامد و مطرب که فاعل طرب است هم اواز خوان در شادی و غم و هم راه فرعی و هم کوچه باریک معنی شده واین میرساند که در ان شبه جزیره سوزان جهنمی چیزی بنام شادی و شادمانی و نوازنده ونوازنگی وجود نداشته است و شاید مسکر و مسکرات را بصورت پارسیان و مصریان و رومیان نمیدانستند چیست چون مبیذ یا مبید آنها خرمایی بود که در دهن مشک آب قرار میدادند تا اب های ناگواری که از گودال ها و یا چاه های کم عمق آلوده و نامطبوع بر داشت میکردند طعم بهتری بدهد و به همین خاطر آیه منع مسکر سه بار نازل شد و خلیفه دوم باز هم آن مبیذ که دهن مشک میگذارند را میخورد و حتی ساعات آخر عمرش که مجروح بود آنرا به عنوان دارو طبیب به او خوارنید و میگوید از محل اصابت چاقو بیرون زد آنگونه مبید عرب ها را رسول اکرم که عقل کل بوده و خداوند حل وجلاله که سهل است بلکه هرفردی که از بهداشت سر رشته داشته باشد آن را حرام و نهی میکند چون میوه خرما را در دهن یک پوست حیوان یا گوسفندی مرطوب کنی و بگذاری در هوای گرم عربستان غیر از بیماری و عوارض چیزی دیگری ندارد پس همان است که عرب از مطرب و طرب چیزی نمیداند و در قاموس عرب این واژه جایگاهی ندارد و در واژگان اقتباس گرفته واشتقاق یافته طرب بحث زیاد است انشاالله

دادِطرب دادن: در طرب کردن همه ی راه ها و روش ها را بکار گرفتن.
باز گشاد از گره آن بند را
داد طرب داد شبی چند را
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۸۷.


شادی٬خوشحالی


کلمات دیگر: