کلمه جو
صفحه اصلی

ژم

فرهنگ اسم ها

اسم: ژم (پسر) (فارسی)
معنی: نام پسر قباد برادر انوشیروان پادشاه ساسانی

فرهنگ فارسی

ماما . ماماچه .

لغت نامه دهخدا

ژم. [ ژَ ] ( اِ ) قابله. ( آنندراج ). ماما. ماماچه. || دایه. ( آنندراج ). در جای دیگر دیده نشد. || در بعض نسخ شاهنامه ، کلمه زم در ابیات ذیل به تصحیف ژم شده است :
ز انبوه پیلان و شیران ژم
گذرهای جیحون پر از باد و دم.
به اشکش بفرمود [ کیخسرو ] تا سوی ژم
برد لشکر و پیل وگنج و درم.
فردوسی.
رجوع به زم شود.

پیشنهاد کاربران

فردوسی:
ز انبوه پیلان و شیران�ژم�
گذرهای جیحون پر از باد و دم.
به اشکش بفرمود [ کیخسرو ] تا سوی�ژم�
برد لشکر و پیل وگنج و درم.


در سروده فردوسی بزرگ ژم را به دشت یا بیشه مفهوم داده


کلمات دیگر: