کلمه جو
صفحه اصلی

حارثه

فرهنگ اسم ها

اسم: حارثه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hārese) (فارسی: حارثه) (انگلیسی: harese)
معنی: زن کشاورز، نام یکی از راویان حدیث، ( عربی ) ( مؤنث حارث )، مؤنث حارث، کشاورز

(تلفظ: hārese) (عربی) (مؤنث حارث) ، زن کشاورز ؛ (در اعلام) نام یکی از راویان حدیث .


فرهنگ فارسی

ابن قدامه شیخ طوسی در رجال خود وی را از یاران علی ( ع ) شمرده

لغت نامه دهخدا

( حارثة ) حارثة. [ رِ ث َ ] ( اِخ ) راویة است و از علی ( ع ) روایت دارد. و ابواسحاق از او روایت کند. رجوع به امتاع الاسماع ص 84 شود.

حارثة. [ رِ ث َ ] ( اِخ ) رجوع به غسان شود. ( صبح الاعشی ج 1 ص 319 ).

حارثة. [ رِ ث َ ] ( اِخ ) ابن الاضبط، و بقولی حارثة الاضبط السلمی. محدث است ، او از پدر خود و پسر او یحیی و یا عبدالرحمن ، از وی روایت کند. رجوع بکتاب الاصابة چ مصر سنه 1323 ج 1 ص 53 و 54 و 310 شود.

حارثة. [ رِ ث َ ] ( اِخ ) غطریف بن امرءالقیس [ البطریق ] ابن ثعلبةبن مازن بن الازدبن الغوث من ولد کهلان بن سبا.رجوع به تاریخ سیستان ص 49 و مجمل التواریخ والقصص ص 150 و 174 و 225 شود. || قبیله ای از غسان که بطنی از ازد بوده اند. ( صبح الاعشی ج 1 ص 319 ).

حارثة. [ رِ ث َ ] ( اِخ ) ابن بدربن حصین بن قطن بن مالک بن غُدانةبن یربوع بن حنظلةبن زید مناةبن تمیم الغدانی الیربوعی التمیمی. از سادات و فرسان بنی تمیم و از سرداران و امراء عصر اموی است. او مردی خطیب و شاعری فصیح بود و او را با عمر و علی ( ع ) و زیاد حکایاتی است. حارثة شراب میخورد و بر روی او اثری بود روزی نزد زیاد رفت. زیاد او را گفت : ما هذا الاثر بوجهک ؟ حارثة گفت : اصلح اﷲ الامیر رکبت فرسا لی اشقر فحملنی حتی صدم بی الحائط. زیاد گفت : لورکبت الاشهب لم یصبک مکروه. ( مقصود حارثه از فرس اشقر؛ شراب ، و مقصود زیاد از فرس اشهب ؛ شیر«لبن » است. ) روزی زیاداو را گفت : خطیب تر مردم کیست ، من یا تو؟ حارثة گفت :الامیر اخطب منی اذا توعد و وعد و اعطی و منع و برق و رعد، و انا اخطب منه فی الوفادة و فی الثناء و التحبیر، و انا اکذب اذا خطبت فاحشو کلامی بزیادة ملیحة شهیة، والامیر یقصد الی الحق و میزان العدل ولا یزید فیه شعیرة ولا ینقص منه ! زیاد گفت : خدای تو را مرگ دهاد! صفت من و خود را خوب بیان کردی و با اینکه خطابه را بتمامها بخود اختصاص دادی مرا خشنود ساختی و خود را رهائی بخشیدی. سپس روی بفرزندان خود کرد و گفت بجان شما سوگند که سخن صریح چنین است. وقتی زیاد را بر همنشینی با حارثه شراب خواره ملامت کردند. زیاد گفت : اتلوموننی علیه ! فواﷲ ما تفل فی مجلسی قطّ و لاحک رکابه رکابی و لا سارمعی فی علاوة الریح فغبّر علی و لا دعوته قطّ فاحتجت الی تجشم الالتفات الیه حتی یوازینی ولا شاورته فی شی الانصحنی و لا سألته عن شی من امرالعرب و اخبارها الا وجدته به بصیراً. پس از مرگ زیادپسر او عبداﷲ بحارثة التفات نکرد و نسبت بوی سختیهاروا داشت حارثة او را گفت با اینکه مقام مرا نزد پدر خود میدانی این ستم و جفا چرا بر من روا میداری ؟ عبیداﷲ گفت : پدرم بدان جایگاه رسیده بود که عیب بر اونهادن و خرده گیری از او ممکن نبود اما من جوانم و کار جوانان میتوان بمن نسبت داد، تو مردی شراب خواره ای ترسم چون ترا به خود نزدیک کنم و بوی شراب از تو دمیدن گیرد مردم گمان کنند که من شراب خورده ام اگر خواهی نخستین کسی از آیندگان نزد ما و آخرین کسی از روندگان از پیش ما باشی دست از می خوارگی بردار حارثة گفت از این کار دست برمیدارم ، برای تقرب بتو، نه برای خدا و از عبیداﷲ خواست که او را کاری دهد. عبیداﷲ او را ولایت سرّق داد. هنگام رفتن حارثه بدانجا گروهی او را مشایعت کردند و ابوالاسود الدّؤلی در زمره آنان بود، حارثة را گفت :

حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن الاضبط، و بقولی حارثة الاضبط السلمی . محدث است ، او از پدر خود و پسر او یحیی و یا عبدالرحمن ، از وی روایت کند. رجوع بکتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 53 و 54 و 310 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن النعمان بن نفیعبن زیدبن عبیدبن ثعلبةبن غنم بن مالک بن النجار الانصاری . به قول ابن سعد کنیت او ابوعبداﷲ است . او صحابی و بگفته ٔ ابن سعد و موسی بن عقبة از کسانی است که وقعه ٔ بدر را درک کرده اند.ابن اسحاق نیز از وی نام برد ولی نام جد او را رافعآرد. نسائی از طریق زهری از عروة،، و عروة از عائشه و عائشه از پیغمبر(ص ) آرد که گفت : «دخلت الجنة فسمعت قراءة فقلت من هذا فقیل حارثةبن النعمان » سپس رسول (ص ) فرمود «کذلکم البر » واحمد طبرانی از طریق زهری آرد گفت عبداﷲبن عامربن ربیعة از حارثه مرا روایت کرد که گفت : «مررت علی رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله وسلم و معه جبرائیل جالس فی المقاعد فسلمت علیه فلما رجعت قال هل رأیت الذی کان معی قلت نعم قال فانه جبرئیل و قد رد علیک السلام » و ابن شاهین از طریق مسعودی از حکم ، از قاسم روایت کند:«ان حارثة اتی النبی صلی اﷲ علیه و آله وسلم و هو یناجی رجلا فجلس و لم یسلم فقال جبرائیل اما انه لوسلم لرددنا علیه ، فقال لجبرائیل و هل تعرفه ؟ فقال : نعم هذا من الثمانین الذین صبروا یوم حنین رزقهم و رزق اولادهم علی الجنة فی الجنة» حارث و طبرانی از طرق مختلفه این روایت را آورده اند بخاری در تاریخ خود از طریق ثابت از عبداﷲبن رباح آرد که حارثة عثمان را گفت «ان شئت قاتلنا دونک » حارثة از پیغمبر(ص ) سماع دارد وگوید: «سمعت رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله وسلم یقول مناولة المسکین تقی مصارع السوء» ابن سعد و گروهی از محدثین و ارباب رجال گویند که حارثة در اواخر عمر نابینا گردید و ابن سعد گوید که او در خلافت معاویه مرده است . رجوع بکتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 313و امتاع الاسماع ص 407 و صفة الصفوة ج 1 ص 187 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن النمر. مکنی به ابی اثال . از کسانی است که زمان پیغمبر(ص ) را دریافت ولی بشرف صحبت نائل نیامد در عهد ابوبکر وقعه ٔ یرموک را درک کرد. ابومخنف از مالک بن قسامة آرد که شاعر مسلمانان در وقعه ٔ یرموک گفت :
یحیی جذاما و لخما کل سلهبة
واستکحم القتل اصحاب البراذین .
و نیزمالک بن قسامة گوید سپس ابواثال حارثةبن النمر چنین انشاد کرد:
للّه بالیرموک قوم طحطحوا
احساب عانی الروم بالاقدام
فتعطلت منهم کنائس زخرفت
بالشام ذات قساقس و رخام .
رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 56 و 57 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن بدربن حصین بن قطن بن مالک بن غُدانةبن یربوع بن حنظلةبن زید مناةبن تمیم الغدانی الیربوعی التمیمی . از سادات و فرسان بنی تمیم و از سرداران و امراء عصر اموی است . او مردی خطیب و شاعری فصیح بود و او را با عمر و علی (ع ) و زیاد حکایاتی است . حارثة شراب میخورد و بر روی او اثری بود روزی نزد زیاد رفت . زیاد او را گفت : ما هذا الاثر بوجهک ؟ حارثة گفت : اصلح اﷲ الامیر رکبت فرسا لی اشقر فحملنی حتی صدم بی الحائط. زیاد گفت : لورکبت الاشهب لم یصبک مکروه . (مقصود حارثه از فرس اشقر؛ شراب ، و مقصود زیاد از فرس اشهب ؛ شیر«لبن » است .) روزی زیاداو را گفت : خطیب تر مردم کیست ، من یا تو؟ حارثة گفت :الامیر اخطب منی اذا توعد و وعد و اعطی و منع و برق و رعد، و انا اخطب منه فی الوفادة و فی الثناء و التحبیر، و انا اکذب اذا خطبت فاحشو کلامی بزیادة ملیحة شهیة، والامیر یقصد الی الحق و میزان العدل ولا یزید فیه شعیرة ولا ینقص منه ! زیاد گفت : خدای تو را مرگ دهاد! صفت من و خود را خوب بیان کردی و با اینکه خطابه را بتمامها بخود اختصاص دادی مرا خشنود ساختی و خود را رهائی بخشیدی . سپس روی بفرزندان خود کرد و گفت بجان شما سوگند که سخن صریح چنین است . وقتی زیاد را بر همنشینی با حارثه ٔ شراب خواره ملامت کردند. زیاد گفت : اتلوموننی علیه ! فواﷲ ما تفل فی مجلسی قطّ و لاحک رکابه رکابی و لا سارمعی فی علاوة الریح فغبّر علی و لا دعوته قطّ فاحتجت الی تجشم الالتفات الیه حتی یوازینی ولا شاورته فی شی ٔ الانصحنی و لا سألته عن شی ٔ من امرالعرب و اخبارها الا وجدته به بصیراً. پس از مرگ زیادپسر او عبداﷲ بحارثة التفات نکرد و نسبت بوی سختیهاروا داشت حارثة او را گفت با اینکه مقام مرا نزد پدر خود میدانی این ستم و جفا چرا بر من روا میداری ؟ عبیداﷲ گفت : پدرم بدان جایگاه رسیده بود که عیب بر اونهادن و خرده گیری از او ممکن نبود اما من جوانم و کار جوانان میتوان بمن نسبت داد، تو مردی شراب خواره ای ترسم چون ترا به خود نزدیک کنم و بوی شراب از تو دمیدن گیرد مردم گمان کنند که من شراب خورده ام اگر خواهی نخستین کسی از آیندگان نزد ما و آخرین کسی از روندگان از پیش ما باشی دست از می خوارگی بردار حارثة گفت از این کار دست برمیدارم ، برای تقرب بتو، نه برای خدا و از عبیداﷲ خواست که او را کاری دهد. عبیداﷲ او را ولایت سرّق داد. هنگام رفتن حارثه بدانجا گروهی او را مشایعت کردند و ابوالاسود الدّؤلی در زمره ٔ آنان بود، حارثة را گفت :
احار ابن بدر قد ولیت ولایة
فکن جرذافیها تخون و تسرق
فلاتحقرن یا حار شیئاً تصیبه
فحظک من ملک العراقین ُ سرّق
فان جمیع الناس اما مکذب
یقول بما یهوی و اما مصدق
یقولون اقوالا بظن و شبهة
فان قیل هاتواحققوا لم یحققوا
ولا تعجزن فالعجزاخبث مرکب
فما کل مدفوع الی الرزق یرزق
و بارز تمیماً بالغنی ان للغنی
لسانا به المرءُ الهیوبة ینطق .
حارثة گفت : لا یعمی علیک الرشد. و بدین ابیات بدو پاسخ داد:
جزاک ملیک الناس خیر جزائه
فقد قلت معروفا و اوصیت کافیا
امرت بحزم لو امرت بغیره
لا لقیتنی میه لرایک عاصیا
ستلقی اخا یصفیک بالود حاضرا
ویولیک حفظ الغیب ما کان نائبا.
حارثة را دیوانی است واز اشعار اوست :
اذا ما مت سر بنوتمیم
علی الحدثان لو یلقون مثلی
عدو عدو هم ابدا عدوی
کذلک شکلهم ابدا و شکلی
و نیز او راست :
اذا الهم امسی و هوداءُ فأمضه
ولست بممضیه و انت تغازله
ولا تنزلن امرالشدیدة بامری
اذا رام امر عوّقته عواذله
و قل للفؤاد ان نزابک نزوةً
من الروع افرخ اکثر الروع با طله .
همو گوید:
خلت الدیار فسدت غیر مسّود
و من الشقاء تفرُدی بالسّؤدد.
و در هنگام تخالف دو قبیله ازد و ربیعه گوید:
لا تحسبن َّ فؤادی طائراً فزعا
اذا تخالف ضب البروالنون
گویند حارثة در کودکی اسلام را درک کرده است و مسلمان شده و از کسانی است که با سجاح قیام کردند و پس از آن هدایت یافت . گروهی حارثة را تابعی دانند و حاکم ، در تاریخ نیشابور از سلیمان بن احمد لخمی ، یعنی طبرانی معروف ، آرد که حارثة از صحابه است . ابن حجر گوید در معجم طبرانی نامی از او نیامده است بنا براین نباید وی را در زمره ٔ صحابه آورد و چون ابوالفرج اصفهانی گوید حارثة از هم سالان و هم عصران احنف بن قیس میباشد باید گفت از کسانی است که زمان پیغمبر(ص ) را درک کرده و بخدمت او نرسیده است . مبرد در کامل آرد که در ولایت عبداﷲبن الحارث ، معروف به ببة، به عراق ، حارثة مأمور جنگ با خوارج شد و از پیش آنان بگریخت و با کسان خود، در نهرتیری ، بکشتی نشست ، کشتی او را غرق کردند و حارثة و کسان او در این واقعه زندگی را بدرود گفتند و آن در سال 64 هَ . ق . بود. رجوع به البیان والتبیین ج 2 ص 152 و 153 و ج 3 ص 141 و 142 و 261 و عیون الاخبار ج 1 ص 58 و 59 و ج 2 ص 201 و 202 والمعرب جوالیقی چ مصر ص 289 و معجم البلدان ، در کلمه ٔ سرّق ، و کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 56 و کشف الظنون ، در کلمه ٔدیوان و الاعلام زرکلی شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن ثور. شیخ طوسی در رجال خود وی را در عداد اصحاب علی (ع ) ذکر کرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 249).


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن جابر العبدی ، از قبیله ٔ عبدالقیس . از بطن بنی عصر. در وفدی از عبدقیس بخدمت پیغمبر(ص ) رسیده است . در باب این وفد قصه ای است بدین قرار: آنگاه که اشج عبدالقیس یعنی منذربن عابدبن حارث بن منذربن نعمان عبدی اسلام آورد و مدتی هم اسلام خود را پنهان میداشت ، در سال فتح مکه با شانزده تن از بزرگان بقصد رسیدن بخدمت پیغمبر(ص ) آهنگ مدینه کردند، و یکی از این شانزده تن حارثة بود، ولی در شب پیش از روز رسیدن آنان پیغمبر(ص ) عزم فتح مکه را جزم و بدان سوی متوجه شده و در باب این وفد فرموده است : «لیأتین رکب من قبل المشرق ولم یکرهوا علی الاسلام لصاحبهم علامة» و چون رسول (ص ) بمدینه بازگشت شرف حضور بخدمت او را یافتند. رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 310 و ج 3 ص 236 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن جبلةبن شراحیل الکلبی . عبدان و ابوموسی به تبعیت عبدان ، وی را در شمار صحابه آرند. رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 310 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن جناب بن هبل العذری . از کنانة عذرة، از قحطان ، جدّی جاهلی و بجدل بن انیف ، جّد مادری یزیدبن معاویة، از فرزندان اوست . رجوع به الاعلام زرکلی شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن حرام . ابن حجر نام او را در زمره ٔ کسانی که زمان پیغمبر(ص ) را درک کرده و بصحبت نائل نیامده اند آورده است . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 73 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن حمیر (خارجةبن حثیل و خارجةبن الحمیر) اشجعی حلیف بنی سلمه . صحابی است و موسی بن عقبة و ابوالاسود از عروة، و یونس بن بکیر، از ابن سحق ، او رادر زمره ٔ کسانی که وقعه ٔ بدر را شاهد بودند آرند. ابراهیم بن سعد نام او را خارجه ضبط کرده است و در ضبطنام پدر وی نیز اختلاف است . گروهی او را جمیرة نوشته اند و طبری حمیرة گفته است و ابوموسی ، بنقل از ابی حاتم ، جمیزه آورده است . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 310 و 311 و امتاع الاسماع ص 271 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن ربیع انصاری . عبدان و ابوبکربن علی او را در زمره ٔ صحابه آرند و ابوموسی سخن آن دو را استدراک کند. عسقلانی گوید: ظاهراً این شخص همان حارثةبن سراقة آتی الذکر باشد. رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 311 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن سراقةبن عدی بن النجار الانصاری النجاری . صحابی و مادر او ربیع دختر نضر عمه ٔ انس بن مالک است ، احمد و طبرانی ، از طریق حمادبن سلمة، از ثابت بن انس و بخاری و نسائی ، از حمید، و ترمذی ، از طریق سعید، از انس روایت کنند که اودر وقعه ٔ بدر بشهادت رسید و ارباب مغازی نیز با این قول موافق اند و در امتاع الاسماع آمده است که نخستین کسی از انصار که بقتل رسید حارثه بود و حبان بن العرقة او را شهید کرد. و ابن منده بر روایت حمادبن سلمه اعتماد دارد و میگوید حارثه در یوم احد بشهادت رسید ولی ابونعیم قول ابن منده را انکار کرده و در انکار خویش مبالغه ورزیده است . و در روایت طبرانی ، از طریق حماد، و بغوی از طریق حمید، آمده است که حارثة در وقعه ٔ احد بشهادت رسید. رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 311 و امتاع الاسماع مقریزی ص 84 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن سعدبن مالک بن النخع النخعی .... از کهلان ، از قحطان . جدی جاهلی و حجاج بن ارطاءة از فرزندان او است . رجوع به الاعلام زرکلی شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن سفیان البجلی . بقول ابن حجر از کسانی است که زمان پیغمبر(ص ) را درک کرده است و بصحبت نائل نیامده . وی شوهر سلمی دختر جابر احمسیه بود. عبداﷲبن المبارک در کتاب البر و الصلة آرد که ابان بن عبداﷲ البجلی ، و ابان ، بقول ابواحمد زبیری ، از کریم بن ابی حازم مرا حدیث کرده که سلمی دختر جابر نزد عبداﷲبن مسعود آمد و گفت : «ان زوجی حارثةبن سفیان لحق باللّه قتل بطبرستان و انه خطبنی رجال و انی حبست نفسی علی زوجی افترجو لی ان اکون من ازواجه فی الجنة؟ قال نعم ». ابواحمد زبیری در روایت خود ازابان بجلی آرد که ابن مسعود گفت پیغمبر(ص ) را شنیدم که فرمود «ان اول امتی لحوقاً بی امراءة من احمس » رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 46 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن سهل بن حارثةبن قیس بن عامربن مالک بن لوزان بن عمروبن عوف انصاری . صحابی است ، و طبری و ابن القداح و ابن شاهین گویند که در وقعه ٔ احد بدرجه ٔ شهادت نائل گردید. عدوی گوید این وقعه را درک کرد اما شهادت او در این وقعه معلوم نیست و ابن فتحون گفته ٔ عدوی را استدراک کند. رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 311 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن شراحیل بن کعب بن عبدالعزی بن عوف بن عذرةبن زیدبن امری ٔ ابن القیس بن عامربن النعمان بن عامربن عبدودبن زیدبن اللات بن رفیدةبن ثوربن کلب بن وبرة الکلبی . وی پدرزیدبن حارثه و جد اسامةبن زید و حارثةبن جبلة سابق الذکر است . ابن منده و حاکم از طریق یحیی بن ایوب روایت کنند که رسول (ص ) حارثه را به اسلام دعوت فرمود و او قبول اسلام کرد و سپس روایت خود را استدراک کرده گوید رجال اسناد این روایت مجهول اند و از راهی دیگر به احوال او شناسائی نداریم ، و آنچه محقق است اینکه حارثه بطلب پسر خود زید به مکه آمد و پیغمبر(ص ) او رادر کار خود مختار کرد و حارثه صحبت رسول (ص ) را برگزید و جز از این راه خبری از اسلام وی در دست نیست . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 311 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن عبیدالکلبی . ابوحاتم سجستانی او را در زمره ٔ معمرین آرد، و گوید که هشام کلبی گفت : سلمةبن مغیث ، یکی از اولاد حارثة، مرا روایت کرد که گمان کنم حارثه پانصد سال (!) زندگی کرده است و از او این اشعار انشاد کرد:
الایالیتنی قضّیت عمری
و هل یجدی علی ّ الدهر لیتی
حنتنی حانیات الدهر حتی
بقیت رذیة فی قعر بیتی
تأذی بی الاقارب اذرأونی
بقیت و این منی الیوم موتی .
و ابن حجر او را در زمره ٔ کسانی که زمان پیغمبر(ص ) را درک کرده اند آورده است رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 56 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن عدی بن امیةبن الضبیب الجذامی الضبیبی . ابن ابی حاتم ، بروایت از پدر خود، و ابن ماکولا گویند که حارث را صحبت است . فرموده ٔ رسول (ص ): «اللهم بارک لحارثة فی طعامه » در حق این حارثه است پسر او از پدر روایت دارد و ابوبشر دولابی و ابن منده از این پسر روایت کنند. بخاری نیز از حارثه نام برد و ابوعمر او را مجهول شمارد. رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 312 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن عمرو الشیبانی . از بنی ذهل ، از شیبان ، از عدنانیة، جدی جاهلی و منکدربن لبید از فرزندان اوست . رجوع به الاعلام زرکلی شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن عمروبن مزیقیا الاسدی ، از قحطان اوجدی است جاهلی و منازل فرزندان وی ، که بقولی همان قبیله ٔ خزاعه هستند، پس از هجرت از یمن ، به مرالظهران ، در یک منزلی مکه بود. رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 225 و معجم البلدان ، کلمه ٔ ظهران ، واعلام زرکلی ، و رجوع به حارث بن عمروبن مزیقیا شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن قطن بن زابربن حصن بن کعب بن علیم بن جناب الکلبی . صحابی است وابن شاهین از طریق هشام بن الکلبی آرد که حصن و حارثه پسران قطن برسولی خدمت پیغمبر(ص ) رسیدند و اسلام آوردند و رسول (ص ) نامه ای درباره ٔ آنان نوشت و حصن اشعاری در مدح حضرت او گفت که از آنجمله است بیت ذیل :
وجدتک یا خیر البریة کلها
نبت کریما فی الارومة من کعب .
و ابن سعد نیز از هشام بن کلبی به اسنادی دیگر، وفادت حارثة را بخدمت رسول (ص ) نقل کند و گوید: انه صلی اﷲ علیه و آله وسلم کتب کتاباً لحارثةبن قطنی : هذا کتاب من محمد رسول اﷲ لاهل دومة الجندل و ما یلیها من طوائف کلب مع حارثةبن قطن لنا الصاخبة من البغل و لکم الصامت من النخل علی الحارثة العشر و علی العامرة نصف العشر». رجوع بکتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 312 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن مالک . رجوع به حارث بن مالک انصاری و کتاب الاصابة ج 1 ص 312 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن مالک بن عضب بن جشم بن الخزرج از بنی مخلدبن عامربن زریق انصاری زرقی . واقدی و ابن عبدالبر او را در زمره ٔ کسانی که وقعه ٔ بدر را درک کرده اند آرند و بنابراین باید او را در شمار صحابه آورد ولی ابن حجر این قول را استدراک کند و در آن قسمت از کتاب خود ازاو نام برد که بترجمه ٔ احوال کسانی که زمان رسول (ص )را دریافته و بشرف صحبت نائل نیامده اند جای داده . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 73 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن مالک بن نعمان انصاری ، کلینی در کتاب الکافی در باب حقیقت ایمان و یقین ، داستانی از مذاکره ٔ پیغمبر(ص ) با حارثة نقل کرده گوید: پیغمبر(ص ) دعا کرد که شهادت نصیب او شود و پس از چند روز او را همراه با سریه ای بجنگ فرستاد حارثه در آن جنگ هشت یا نه تن را بکشت و عاقبت خود نیز شهید شد. و در روایت قاسم بن برید آمده است که وی بهمراهی جعفربن ابوطالب کشته شد و او دهمین تن است که در آن جنگ بشهادت رسید. (تنقیح المقال - ج 1 ص 239).


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن وهب خزاعی مادر او ام کلثوم ، دختر جرول بن مالک خزاعیة است و برادر مادری عبیداﷲبن عمر است .حارثة صحابی و محدث است . از پیغمبر(ص ) و حفصة دختر عمر و جز او روایت دارد. او را در صحیحین چهار حدیث باشد که از آن جمله است :«صلی بنا النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم آمَن ُ ما کان الناس بمنی رکعتین » ابواسحاق سبیعی و معبدبن خالد و غیرهما از او روایت دارند رجوع بکتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 313 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن هرم عقیمی بصری . تابعی است . رجوع بکتاب کنی دولابی ج 2 ص 6 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن یزید ابی زهیربن امری ٔ القیس الانصاری الخزرجی صحابی است و بستی به نقل از محمدبن فلیح و او به نقل از موسی بن عقبة، آرد که حارثة وقعه ٔ بدر رادرک کرد و ابراهیم بن منذر، به نقل از محمدبن فلیح ، نام او را خارجه آرد و در این معنی با بستی مخالف است . و چون بستی و ابراهیم بن منذر هر دو از محمدبن فلیح روایت کنند، مخالفت این دو با یکدیگر عجیب است . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 311 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) بنت حراط مادر ابن الهمیسع. یکی از اسلاف پیغمبر(ص ) است . رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 228 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) راویة است و از علی (ع ) روایت دارد. و ابواسحاق از او روایت کند. رجوع به امتاع الاسماع ص 84 شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) رجوع به غسان شود. (صبح الاعشی ج 1 ص 319).


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) غطریف بن امرءالقیس [ البطریق ] ابن ثعلبةبن مازن بن الازدبن الغوث من ولد کهلان بن سبا.رجوع به تاریخ سیستان ص 49 و مجمل التواریخ والقصص ص 150 و 174 و 225 شود. || قبیله ای از غسان که بطنی از ازد بوده اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 319).


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ )ابن ظفر. مؤلف اصابة گوید: ابن شاهین نام او را درحرف حا آورده و ابو موسی نیز او را متابعت کرده است ولی صحیح جیم است [ یعنی جاریة ] (کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 73). رجوع بجاریةبن ظفر... شود.


حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ )ابن عمرو. ملقب به ذوالتاج . رجوع به ذوالتاج شود.


حارثة. [ رِ ث َ ](اِخ ) ابن قعین بن جلیدبن حدید الطائی ، از قبیله ٔ بنی طریف بن مالک . ابن شاهین در ترجمه ٔ زیدالخیل از او نام برد و بنقل از ابن الکلبی آرد که او گفت حارثة با زید برسولی بخدمت رسول (ص ) رسید و شرف صحبت یافت . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 312 شود.


حارثة. [ رِ ث َ] (اِخ ) ابن عمروبن المؤمل . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 و رجوع به حارث بن عمروبن مومل شود.


حارثة. [ رِ ث َ] (اِخ ) ابن قدامه . شیخ طوسی در رجال خود وی را از یاران علی (ع ) شمرده ، و برخی او را جاریةبن قدامة خوانده اند و صحیح جیم است . (تنقیح المقال ج 1 ص 249).


حارثة. [رِ ث َ ] (اِخ ) ابن الحارث بن الخزرج بن عمرو الاوسی الازدی القحطانی . جدی است جاهلی و رافعبن خدیج و برأبن عازب از فرزندان اویند. رجوع به الاعلام زرکلی شود.


حارثة. [رِ ث َ ] (اِخ ) ابن مُضَرِّب العبدی محدث و از کسانی است که زمان پیغمبر(ص ) را درک کرده ولی شرف صحبت نیافته اند. وی از عمر و علی (ع ) و جز آنان روایت دارد وابواسحاق از او روایت کند و سبیعی وی را ثقه شمارد.رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 56 شود.



کلمات دیگر: