معنی: دو طرف چیزی، ( در ادبیات ) یکی از القاب بیست و دوگانه ی زحاف اشعار عرب که در اشعار فارسی مستعمل است، ( اَعلام ) ) فقیهان حنفی به ابوحنفه و محمّد اطلاق کرده اند، زیرا یکی از آنان در طرف استادی و دیگری در طرف شاگردی واقع شده، ) ( در نجوم ) نام دو ستاره در مقدم جبهه، ) نام شهری در حدود ختا
طرفان
فرهنگ اسم ها
معنی: دو طرف چیزی، ( در ادبیات ) یکی از القاب بیست و دوگانه ی زحاف اشعار عرب که در اشعار فارسی مستعمل است، ( اَعلام ) ) فقیهان حنفی به ابوحنفه و محمّد اطلاق کرده اند، زیرا یکی از آنان در طرف استادی و دیگری در طرف شاگردی واقع شده، ) ( در نجوم ) نام دو ستاره در مقدم جبهه، ) نام شهری در حدود ختا
(تلفظ: tarfān) (تثنیهی طَرف) ، دو طرف چیزی ؛ (در ادبیات) یکی از القاب بیست و دوگانهی زحاف اشعار عرب که در اشعار فارسی مستعمل است ؛ (در اعلام) فقیهان حنفی به ابوحنفه و محمد اطلاق کردهاند ، زیرا یکی از آنان در طرف استادی و دیگری در طرف شاگردی واقع شده ؛ (در نجوم) نام دو ستاره در مقدم جبهه ؛ نام شهری در حدود ختا .
فرهنگ فارسی
( اسم ) تثنیه طرف ۱ - دو طرف چیزی . ۲ - یکی از القاب ۲۲ گانه زخاف اشعار عرب که در اشعار فارسی مستعمل است . اگر از دو طرف فاعلاتن الف و نون بیفتد به معاقبت ماقبل و ما بعد آن را طرفان خوانند .
لغت نامه دهخدا
طرفان . [ طَ ] (اِخ ) دو ستاره اند درمقدم جبهه . (اقرب الموارد). و رجوع به طَرْف شود.
طرفان. [ طَ ] ( اِخ ) دو ستاره اند درمقدم جبهه. ( اقرب الموارد ). و رجوع به طَرْف شود.
طرفان. [ طَ ] ( اِخ ) شهری است از بلاد ختا. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 400 شود. شهری است به حدود ختا. ( فهرست ).
طرفان. [ طَ رَ ] ( اِخ ) نزد فقهاء حنفیه عبارت از ابوحنیفه و محمد باشند و بدین نام نامیده شده اند برای آنکه یکی از آنان در طرف استادی و دیگری در طرف شاگردی واقع شده اند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
طرفان . [ طَ ] (اِخ ) شهری است از بلاد ختا. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 400 شود. شهری است به حدود ختا. (فهرست ).
طرفان . [ طَ رَ ] (اِخ ) نزد فقهاء حنفیه عبارت از ابوحنیفه و محمد باشند و بدین نام نامیده شده اند برای آنکه یکی از آنان در طرف استادی و دیگری در طرف شاگردی واقع شده اند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
طرفان . [ طَ رَ ] (ع اِ) یکی از القاب بیست ودوگانه ٔ زحاف اشعار عرب که در اشعار عجم مستعمل است . و اگر از دو طرف فاعلاتن الف و نون بیفتد به معاقبت ماقبل و مابعد، آن را طرفان خوانند. (المعجم چ تهران ص 35 و 47).