کلمه جو
صفحه اصلی

خالق


مترادف خالق : آفریدگار، آفرینشگر، آفریننده، جان آفرین، خدا، صانع، سازنده

متضاد خالق : مخلوق، مبدع، موجد

برابر پارسی : آفریدگار، آفرینشگر، آفریننده، دادار

فارسی به انگلیسی

creator, maker

creator


Creator


فارسی به عربی

مولف

فرهنگ اسم ها

اسم: خالق (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: xāleq) (فارسی: خالِق) (انگلیسی: khalegh)
معنی: آفریننده، از نام ها و صفات خداوند، آن که کسی یا چیزی را پدید می آورد، به وجود آورنده، از نام های خداوند، پدیدآورنده

(تلفظ: xāleq) (عربی) آن‌که کسی یا چیزی را پدید می‌آورد ، به وجود آورنده ، آفریننده ؛ از نام‌های خداوند.


مترادف و متضاد

maker (اسم)
سازنده، خالق

creator (اسم)
سازنده، موجد، خالق، افریننده، موسس، زاینده، افریدگار

demiurge (اسم)
خالق، جهان افرین

creating (صفت)
موجد، خالق

creative (صفت)
خالق، افریننده

omnific (صفت)
خالق

صفت آفریدگار، آفرینشگر، آفریننده، جان‌آفرین، خدا، صانع، سازنده ≠ مخلوق، مبدع، موجد


آفریدگار، آفرینشگر، آفریننده، جانآفرین، خدا، صانع، سازنده ≠ مخلوق، مبدع، موجد


فرهنگ فارسی

آفریننده، آفریدگار، خلق کننده، ازنامهای خدا
( اسم ) ۱ - آفریننده خلق کننده بوجود آورنده . ۲ - یکی از نامهای خدای تعالی . جمع : خالقین .

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) آفریننده ، خلق کننده .

لغت نامه دهخدا

خالق. [ ل ِ ] ( ع ص ) نو بیرون آورنده بر مثال سابق. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). آفریدگار. ( مهذب الاسماء ). آفریننده. مقابل مخلوق. مُوجِد. مُبدِع بوجودآورنده. فاطر. ج ، خالقون ، خالقین : هل من خالق غیر اﷲ. ( قرآن 3/35 ). || از صفات باری تعالی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) : و اذ قال ربک للملائکة اًنی خالق بشراً من صلصال من حماء مسنون. ( قرآن 28/15 ). ذلکم اﷲ ربکم لااله الاهو خالق کل شی فاعبدوه و هو علی کل شی وکیل. ( قرآن 62/40 ). هو اﷲ الخالق الباری المصور له الاسماء الحسنی... ( قرآن 24/59 ).
ای غافل از شمار چه پنداری
کت آفرید خالق بیکاری.
رودکی.
کجا ز عیب ملوک زمانه یاد کنند
بری بود ز نقائص چو خالق سبحان.
فرخی.
داده ست بدو ملک جهان خالق معبود
با خالق معبود کسی را نبود کار.
منوچهری.
مقدار الاعمار و خالق اللیل و النهار... روزگار عمر و مدت پادشاهی این مقدار نهاده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 384 ).
کی بازگشت خواهی زی خالق ای برادر
آنگه که بهر خدمت مخلوق را نشائی.
ناصرخسرو.
اختلاف میان ایشان در معرفت خالق... هر چه ظاهرتر بود. ( کلیله و دمنه ). و همه به وحدانیت خالق و رازق خویش معترف میباشند. ( کلیله و دمنه ).
قفل بر دلهای ما بنهاد حق
کس نداند برد بر خالق سبق.
مولوی.
|| اندازه کننده. ( مهذب الاسماء ). || صانع ادیم و مانند آن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. خلق کننده، آفریننده.
۲. (اسم، صفت ) از نام ها و صفات خداوند.

دانشنامه عمومی

خالق (فیلم). خالق (به تامیلی: Ayan) فیلمی محصول سال ۲۰۰۷ و به کارگردانی کی. وی. آناند است. در این فیلم بازیگرانی همچون سوریا، پرابو، تمنا باتیا، آکاشدیپ سیگال ایفای نقش کرده اند.
۳ آوریل ۲۰۰۹ (۲۰۰۹-04-۰۳)

فرهنگ فارسی ساره

آفرینشگر، آفریننده، آفریدگار


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خالق (الخالق)، از اسماء حسنی می باشد.
در آیات متعدد قرآن آفرینش به خدا نسبت داده شده است.برای بیان این معنا و ذکر نمونه های آن، در بیش تر عبارات قرآن صورت فعلی ریشه خ ل ق و عمدتاً فعل های خَلَق، یَخلُق، خَلَقْتُ و خَلَقْنا بهکار رفته و در آیات اندکی
انعام/ سوره۶، آیه۱۰۲.
آیات پایانی سوره حشر شاید شاخص ترین بخش قرآن در بیان اسماء و صفات خدا می باشد.قرار گرفتن الخالق در میان این آیات، به ویژه در آیه ای که تعبیر «لَهُ الاَسماءُ الحُسنی» در آن به کار رفته، بر این که این وصف در شمار نام های نیک خداست دلالتی واضح دارد.علاوه بر این در دو جای قرآن،
مؤمنون/ سوره۲۳، آیه۱۴.
الخالق در متون حدیثی شیعه در جاهای مختلفی، صریحاً یا تلویحاً، یکی از نام های خدا معرفی شده است، از جمله در حدیثی از رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم تصریح شده که نام های خدا ۹۹ تاست و تمامی آن ها یک به یک ذکر گردیده اند.
ابن بابویه، التوحید، ج۱، ص۱۹۴ـ۱۹۵ به روایت امام صادق علیه السلام از پدرانش تا امام علی علیه السلام، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم (۱۳۵۷ش).
...

[ویکی اهل البیت] خالق به معنای آفریدگار، یکی از اسامی خداست.
خلق در اصل بمعنی اندازه گیری و تقدیر است و چون آفریدن توأم با اندازه گیری است لذا خلق را آفریدن معنی می کنند. راغب گوید: اصل خلق بمعنی اندازه گیری درست می باشد. پس خالق بمعنی اندازه گیر است و بالمناسبه بمعنی آفریدگار می باشد .
مرحوم طبرسی گفته : اصل خلق به معنی ساختن چیزی است پس از اندازه گیری آن به نحو دقیق آنچنان که کم و کاست و نقص و عیبی در آن نباشد ، و این کار جز به دست توانای خداوند قادر حکیم صورت نگیرد ، آری این اطلاق به نحو مسامحه و تجوّز در غیر خداوند ، صحیح و معقول است .
در کتاب لوامع مقداد آمده که فرق میان صانع و خالق و باری آنست که صانع کسی است که چیزی را از عالم نیستی بعالم هستی آورده باشد، و خالق کسی است که به مقتضای حکمت اشیاء را اندازه گیری کرده باشد خواه ایجادشان کرده باشد یا نه، و باری کسی است که اشیاء را بدون نقص و کمبود ایجاد کرده باشد .
این صفت خداوند در سوره انعام(6)/ 102، سوره رعد(13)/ 16، سوره حجر(15)/ 28، سوره فاطر(35)/ 3، سوره ص(38)/ 71، سوره زمر(39)/ 62، سوره غافر(40)/ 62، سوره طور(52)/ 35، سوره واقعه(56)/ 59 و سوره حشر(59)/ 24 آمده است.
(هوالله الخالق الباریء المصوّر له الاسماء الحسنی ...) ; او است معبودی که آفریننده عالم امکان و پدیدآورنده جهان و جهانیان است ... . (هل من خالق غیرالله یرزقکم من السماء و الارض) ; آیا جز خدا آفریننده ای هست که شما را از فراز و جوّ هوا و از زمین روزی دهد . (الله خالق کلّ شیء وهو علی کلّ شیء وکیل) ; خداوند خود آفریدگار هر چیزی است و او بر همه چیز نگهبان است .
از این آیات و نیز آیه : (الا له الخلق و الامر)استفاده می شود که خالقیت منحصر به ذات اقدس خداوندی است و جز او خالقی وجود ندارد ; ولی از آیه (تبارک الله احسن الخالقین) ; فرخنده خداوندی که بهترین آفریننده است . به ظاهر به نظر می رسد که به غیر از خدا نیز اگر سازنده چیزی باشد می توان این واژه را بر او اطلاق نمود .
از سخنان امیرالمؤمنین علی (ع) : «عظم الخالق عندک یصغّر المخلوق فی عینک» : اگر به عظمت آفریدگار پی ببری و خدا را آنچنان که هست بزرگ بدانی ، مخلوق و آفریده به چشمت حقیر و کوچک نماید . «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» : شایسته نباشد که با نافرمانی آفریدگار ، آفریده را اطاعت نمود .

[ویکی الکتاب] معنی خَالِقُ: کسی که اشیائی را با اندازهگیری پدید آورده باشد -خلق کننده (خلق پدید آوردن اشیاء با اندازه گیری و محاسبه)
معنی فَاطِرِ: خالق - آفریننده (در بسیاری از آیات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر نامیده است ، و فطر به معنای پاره کردن است ، گویا خدای تعالی عدم را پاره میکند و موجودات را از شکم آن بیرون میآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بنای نوع را میرساند یعنی نوعی از خلقت )
معنی فَطَرَ: آفرید(در بسیاری از آیات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر نامیده است ، و فطر به معنای پاره کردن است ، گویا خدای تعالی عدم را پاره میکند و موجودات را از شکم آن بیرون میآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بنای نوع را میرساند یعنی نوعی از خلقت )
معنی فِطْرَةَ: نوعی از خلقت (در بسیاری از آیات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر نامیده است ، و فطر به معنای پاره کردن است ، گویا خدای تعالی عدم را پاره میکند و موجودات را از شکم آن بیرون میآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بنای نوع را میرساند یعنی نوعی از خلقت )
معنی فَطَرَکُمْ: شما را آفرید(در بسیاری از آیات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر نامیده است ، و فطر به معنای پاره کردن است ، گویا خدای تعالی عدم را پاره میکند و موجودات را از شکم آن بیرون میآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بنای نوع را میرساند یعنی نوعی از خلقت )
معنی فَطَرَنَا: ما را آفرید(در بسیاری از آیات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر نامیده است ، و فطر به معنای پاره کردن است ، گویا خدای تعالی عدم را پاره میکند و موجودات را از شکم آن بیرون میآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بنای نوع را میرساند یعنی نوعی از خلقت )
معنی فَطَرَهُنَّ: آنها را آفرید(در بسیاری از آیات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر نامیده است ، و فطر به معنای پاره کردن است ، گویا خدای تعالی عدم را پاره میکند و موجودات را از شکم آن بیرون میآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بنای نوع را میرساند یعنی نوعی از خلقت )
معنی فَطَرَنِی: مرا آفرید(در بسیاری از آیات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر نامیده است ، و فطر به معنای پاره کردن است ، گویا خدای تعالی عدم را پاره میکند و موجودات را از شکم آن بیرون میآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بنای نوع را میرساند یعنی نوعی از خلقت )
معنی خَبْءَ: نهان -هر چیزی که در احاطه غیر خود ، قرار گیرد ، بطوری که دیگر نشود ادراکش کرد(عبارت یخرج الخبء فی السموات و الارض ، استعاره است ، گویا موجودات در پس پرده عدم و زیر طبقات نیستی قرار داشتند و خدا آنها را یکی پس از دیگری از آنجا به عالم وجود درآورد . بن...
ریشه کلمه:
خلق (۲۶۱ بار)

گویش مازنی

/Khaalgh/ سرشت – خوی و خصلت – خلق

سرشت – خوی و خصلت – خلق


واژه نامه بختیاریکا

( خالُق ) ( پ ) ؛ خلعت؛ لباس هدیه ای
گُشا؛ تاشا

جدول کلمات

صانع

پیشنهاد کاربران

یکی از نام های خدا و به معنی آفریننده است.

به معنای جان آفرین است.


یکتا وه بی همتا

به معنای کسی که را چیزی وجود می آورد

کسی که خلق کرد

آفریننده

تبدیل کننده

بوجود آورنده

پدید آورنده

پروردگار

کردگار

این واژه نیز اورامی است که الانم تلفظ میشود خلک یا خلکه ک یا خلکان
خالق ک را به ق عربها تلفظ کردند از اورامی یا کوردی دزدیده شده است
خا در کلهوری یعنی تخم مرغ یا تخم انسان در فارسی الان بیضه گفته میشود در کوردی امروزی هلکه گون
ولی در کلهوری الان نیز خا تلفظ میشود
لک در کوردی یعنی چسپاندن
اگر دونفر باهم بچسپند کسی را به وجود میاورند
در زمانهای قدیم عربها نیز به بیضه میگفتند خالق
یک شهر کوردی هم داری که ان نیز تعریف شده خانقین این واژه درستش این میشود خالکین

سازندگان بهتره

خدا ، سازنده

مترادف =پروردگار
متضاد =مخلوق

منشی ٔ. [ م ُ ش ِءْ ] ( ع ص ) نوآفریننده. ( مهذب الاسماء ) . مبدع. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . خلق کننده. ایجادکننده :
واهب العقل و ملهم الالباب
منشی ءالنفس و مبدع الاسباب.
سنائی ( حدیقه چ مدرس رضوی ص 61 ) .
منشی ٔ فکرتم چو از دو طرف
گشت معنی ستان و لفظسپار. . .
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 186 ) .
چه نفس به استقلال بی مشارکت روح منشی ٔ آن خواطر بود و صدق از صفات نفس دور. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 176 ) . رجوع به انشاء و رجوع به مُنشی ( معنی دوم ) شود.


خداوند

افریننده . . . . . . . . افریدگار . . . . . . .

هم خانواده ی خالق

مفرد خالق


کلمات دیگر: