کلمه جو
صفحه اصلی

صاین

فرهنگ اسم ها

اسم: صاین (پسر) (عربی) (تلفظ: sāyen) (فارسی: صاین) (انگلیسی: sayen)
معنی: نگه دارنده، محافظ، ( به مجاز ) حفظ کننده ی خویشتن از گناه، پرهیزکار، صائن، نگاه دارنده

(تلفظ: sāyen) (عربی) (در قدیم) نگه‌دارنده ، محافظ ؛ (به مجاز) حفظ کننده‌ی خویشتن از گناه ، پرهیزکار .


اسم: صائن (پسر) (عربی) (تلفظ: saen) (فارسی: صائن) (انگلیسی: saen)
معنی: محافظ، نگاه دارنده

فرهنگ فارسی

نگاه دارنده، حفظ کننده، نگهبان
( صفت ) نیک .

وزیر نصره الدین عادل ملقب به رکن الدیناز رجال قر. ۸ ه. ( مقت. ۷۲۷ ه.ق. ). وی از اولاد ضیائ الملک محمد بن مودود بود . صائن از بزرگان امیر چوپان بود و بمنصب وزارت ابو سعید رسید ولی حقوق نعمت را فراموش کرد و معایب امیر چوپان واولادوی را بسلطان می نوشت. امیر چوپان ببهانه ضبط ولایات خراسان صائن را همراه خود گردانید. امیران ابو سعید او را بقتل دشمق خواجه پسر امیر چوپان واداشتند و او ویرا در شوال ۷۲۷ بکشت و چون امیر چوپان را قتل پسر مطلع شد صاین وزیر را در خراسان بانتقام خون پسر خود بقتل رسانید .
( اسم ) ۱ - نگاه دارنده متحفظ . ۲ - پرهیزگار جمعه : صاینین ( صائنین ) صوان
رکن الدین هروی در دانشمندی از علمای عصر ممتاز و بحضور طغا تیمورخان امام نماز بود

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نگاه دارنده . ۲ - پرهیزگار.
( ~ . ) [ مع . ] (ص . ) نیک .

(یِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نگاه دارنده . 2 - پرهیزگار.


( ~ .) [ مع . ] (ص .) نیک .


لغت نامه دهخدا

صاین. [ی ِ ] ( ع ص ) نگاهدارنده. متحفظ. || پرهیزکار : در مواضی ایام دهقانی بوده است صاین ومتدین و متورع و متقی. ( سندبادنامه ص 129 ). رجوع به صائن شود. || در مغولی بمعنی نیک است. ( تعلیقات ادگار بلوشه بر جامع التواریخ رشیدی ص 28 ).

صائن. [ ءِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از صون. نگاه دارنده. ج ، صائنین ، صوان :
گر نشنوده ست که کرار کیست
روی بر آن صائن کرار کن.
ناصرخسرو.

صائن. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن صدرالملک ، نجم الدین ابوبکر وزیر. وی روز یکشنبه ششم ربیعالاول 652 هَ.ق. پس از عزل تعین الملک ( ؟ ) به وزارت سلطان ناصرالدین محمدبن سلطان شمس الدین ایلتتمش رسید. ( حبیب السیر جزو چهارم از ج 2 ص 223 ).

صائن. [ ءِ ] ( اِخ ) رکن الدین هروی ( مولانا... ). در دانشمندی از علمای عصر ممتاز و به حضور طغاتیمورخان امام نماز بود، و بعد نجات از اعتراض تیمورخان جانب شیراز شتافت و به ملازمت بارگاه امیر مظفر شاه شجاع اختصاص یافت و در سنه خمس و ستین و سبعمائة ( 765 هَ. ق. ) صائن روحش از صیانت جسم رو برتافت. آنگاه که طغاتیمور به موجبی از وی برآشفته و مقید و مسجونش فرمود این رباعی را ذریعه استخلاص خود کرد:
در حضرت شاه چون قوی شد رایم
گفتم که رکاب را ز زر فرمایم
آهن چو شنید این حکایت از من
در تاب شد و حلقه بزد بر پایم.
و هم از اوست :
گویم آیین وفا در مردم عالم کم است
باز میگویم که شاید بوده باشد، عالم است.
( صبح گلشن ص 245 ).
وی از مقربین طغاتیمورخان و مدرس و معلم او بود و منصب پیشنمازی به وی مفوض گردید. روزی کسی اندازه فهم و علم تیمورخان را از وی پرسید، گفت : تعلیم علم به خان یعنی کاروانسرا بهتر از تعلیم این خان است. تیمورخان این سخن از پس پرده بشنید و فرمود وی را به زندان کنند، پس از مدتی با آن بند گران که بر پای داشت خود را به سر راه تیمورخان رسانید و اظهار عجزکرد، خان گفت بدیهةً حسب الحال خود بگوی تا ترا ببخشم. رکن الدین گفت :
در خدمت شاه چون قوی شد رایم
گفتم که رکاب را ز زر فرمایم
آهن چو شنید این حکایت از من
در تاب فتاد وحلقه زد بر پایم.
خان امر داد بند از پایش برداشتند و او به شیراز رفته در خدمت شاه شجاع امیر مظفر درآمد. و در سال 765 هَ. ق. درگذشت. ( ریحانةالادب ج 2 ص 410 ).

صائن . [ ءِ ] (اِخ ) ابن صدرالملک ، نجم الدین ابوبکر وزیر. وی روز یکشنبه ٔ ششم ربیعالاول 652 هَ .ق . پس از عزل تعین الملک (؟) به وزارت سلطان ناصرالدین محمدبن سلطان شمس الدین ایلتتمش رسید. (حبیب السیر جزو چهارم از ج 2 ص 223).


صائن . [ ءِ ] (اِخ ) رکن الدین هروی (مولانا...). در دانشمندی از علمای عصر ممتاز و به حضور طغاتیمورخان امام نماز بود، و بعد نجات از اعتراض تیمورخان جانب شیراز شتافت و به ملازمت بارگاه امیر مظفر شاه شجاع اختصاص یافت و در سنه ٔ خمس و ستین و سبعمائة (765 هَ . ق .) صائن روحش از صیانت جسم رو برتافت . آنگاه که طغاتیمور به موجبی از وی برآشفته و مقید و مسجونش فرمود این رباعی را ذریعه ٔ استخلاص خود کرد:
در حضرت شاه چون قوی شد رایم
گفتم که رکاب را ز زر فرمایم
آهن چو شنید این حکایت از من
در تاب شد و حلقه بزد بر پایم .
و هم از اوست :
گویم آیین وفا در مردم عالم کم است
باز میگویم که شاید بوده باشد، عالم است .

(صبح گلشن ص 245).


وی از مقربین طغاتیمورخان و مدرس و معلم او بود و منصب پیشنمازی به وی مفوض گردید. روزی کسی اندازه ٔ فهم و علم تیمورخان را از وی پرسید، گفت : تعلیم علم به خان یعنی کاروانسرا بهتر از تعلیم این خان است . تیمورخان این سخن از پس پرده بشنید و فرمود وی را به زندان کنند، پس از مدتی با آن بند گران که بر پای داشت خود را به سر راه تیمورخان رسانید و اظهار عجزکرد، خان گفت بدیهةً حسب الحال خود بگوی تا ترا ببخشم . رکن الدین گفت :
در خدمت شاه چون قوی شد رایم
گفتم که رکاب را ز زر فرمایم
آهن چو شنید این حکایت از من
در تاب فتاد وحلقه زد بر پایم .
خان امر داد بند از پایش برداشتند و او به شیراز رفته در خدمت شاه شجاع امیر مظفر درآمد. و در سال 765 هَ. ق . درگذشت . (ریحانةالادب ج 2 ص 410).

صائن . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صون . نگاه دارنده . ج ، صائنین ، صوان :
گر نشنوده ست که کرار کیست
روی بر آن صائن کرار کن .

ناصرخسرو.



فرهنگ عمید

نگه دارنده، حفظ کننده، نگهبان.

جدول کلمات

نگهبان

پیشنهاد کاربران

نگه دارنده خیش تن از گناه. پرهیزکار،


کلمات دیگر: