کلمه جو
صفحه اصلی

جندل

فرهنگ اسم ها

اسم: جندل (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: jandal) (فارسی: جندل) (انگلیسی: jandal)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان درگاه فریدون پادشاه پیشدادی

فرهنگ فارسی

( اسم ) سنگ .
نام یکی از نزدیکان فریدون بوده و فریدون او را به خواستگاری دختر پادشاه یمن فرستاده بود .

لغت نامه دهخدا

جندل . [ ج ُ ن َ دِ ] (ع ص ) جای سنگناک . (منتهی الارب ). زمین سنگلاخ . (مهذب الاسماء).


جندل. [ ج َ دَ / دِ ] ( ع اِ ) سنگ که برداشتن توانند. ( منتهی الارب ). سنگ بزرگ. ( غیاث اللغات از شرح نصاب و لطائف ).
- دومةالجندل ؛ موضعی است. ( منتهی الارب ).

جندل. [ ج ُ ن َ دِ ] ( ع ص ) جای سنگناک. ( منتهی الارب ). زمین سنگلاخ. ( مهذب الاسماء ).

جندل. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) نام یکی از نزدیکان فریدون بوده و فریدون او را به خواستگاری دختر پادشاه یمن فرستاده بود. ( برهان ). نام یکی از نزدیکان فرخ [ فریدون فرخ ] بود. ( آنندراج ). فریدون او را بفرمود تا گرد جهان بگردد و از نژاد شهان سه دختر درخور فرزندان وی بگزیند، جندل پژوهش کنان بیمن رسید و دختران شاه یمن رابپسندید. رجوع به انجمن آرای ناصری شود :
فریدون از آن نامداران خویش
یکی را گرانمایه تر خواند پیش
کجا نام او جندل راهبر
بهر کار دلسوز بر شاه بر.
فردوسی.

جندل . [ ج َ دَ / دِ ] (ع اِ) سنگ که برداشتن توانند. (منتهی الارب ). سنگ بزرگ . (غیاث اللغات از شرح نصاب و لطائف ).
- دومةالجندل ؛ موضعی است . (منتهی الارب ).


جندل . [ ج َ دَ ] (اِخ ) نام یکی از نزدیکان فریدون بوده و فریدون او را به خواستگاری دختر پادشاه یمن فرستاده بود. (برهان ). نام یکی از نزدیکان فرخ [ فریدون فرخ ] بود. (آنندراج ). فریدون او را بفرمود تا گرد جهان بگردد و از نژاد شهان سه دختر درخور فرزندان وی بگزیند، جندل پژوهش کنان بیمن رسید و دختران شاه یمن رابپسندید. رجوع به انجمن آرای ناصری شود :
فریدون از آن نامداران خویش
یکی را گرانمایه تر خواند پیش
کجا نام او جندل راهبر
بهر کار دلسوز بر شاه بر.

فردوسی .



دانشنامه عمومی

جَندَل یکی از نزدیکان فریدون است. فریدون به او فرمان داد که گرد جهان جستجو کند و از نژاد شاهان سه دختر که شایستهٔ ازدواج با سه پسر اویند بگزیند. جندل پژوهش کنان به یمن رسید و دختران شاه یمن را برگزید.
زمامداری فریدون چون به پنجاه سال رسید صاحب سه فرزند به اسامی سلم، تور و ایرج بود و می خواست از اطراف و اکناف عالم سه عروس با اصل و نسب برای فرزندان خویش برگزیند به همین خاطر جندل یکی از نام داران کشور را مأموریت داد تا گرد جهان بگردد سه دختر مناسب با نشانه های توصیه شده پیدا نماید. جندل پس از کنکاش بسیار به دربار سرو شاه یمن آمده است:

پیشنهاد کاربران

جندل:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " جندل" می نویسد : ( ( جندل ریختی از چندل می تواند بود که نام درختی است با چوبی سرخ فام و گرانبها . همین واژه است که در ریخت تازیکانه" صندل، در واژه ی صندلی کاربرد یافته است . " سندل " نیز در معنی گونه ای کفش سرپایی تسمه ای که چاروق خوانده می شده است در پارسی و زبانهای اروپایی به کار برده می شود . چنان می نماید که روزگاری صندلی و سندلی را از چوب آن درخت می ساخته اند . "چندل" در ریخت چندن نیز به کار رفته است. ) )
( ( کجا نام او جندل پرهنر
به هر کار دلسوز بر شاه بر. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 329. )



کلمات دیگر: