مترادف شاکر : حقگزار، سپاسگزار، شکرگزار، شکور، نمک شناس
متضاد شاکر : کافر، ناسپاس
برابر پارسی : چاکر، سپاسگزار، ستایشگر
giving thanks (to God), thankful
(تلفظ: šāker) (عربی) شکر کننده ، سپاسگزار ؛ (در قدیم) (در حالت قیدی) در حال شکر گزاری .
حقگزار، سپاسگزار، شکرگزار، شکور، نمکشناس ≠ کافر، ناسپاس
شاکر. [ک ِ ] (معرب ، ص ) معرب چاکر. (آنندراج ) (منتهی الارب ).بمعنی شاکار است که بیگار و کار فرمودن بی مزد باشد.(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مزدور و خادم . معرب چاکر. (منتهی الارب ). و رجوع به شاکار شود.
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن نضله . بطنی است از بنی اسد. از جمله مراکز آنها طریفه باشد. (از معجم قبایل العرب بنقل از معجم البلدان یاقوت ج 3 ص 356 و 536).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن حامدبن حسن بن احمدبن محمود، مکنی به ابن شاکر از فقهای زیدیان در یمن بود و بسال 1173 هَ . ق . درگذشت و آثاری در فقه و حدیث داشت . (از اعلام زرکلی چ 1 ج 2 ص 165).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن مالک الحاشدی الهمدانی . جدی است جاهلی یمنی از بکیل قحطان و دودمان وی را شاکریون گویند و بنودهمةبن شاکر و بنوالغز از بطن وی باشند. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 223).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن مغامس بن محفوظبن صالح شقیر. داستان نویس و متولد بسال 1266 و متوفی در سال 1314 هَ . ق . وی در لبنان بدنیا آمد و نگارش فصلهای بسیاری از دائرة المعارف بستانی بعهده ٔ او بوده . مجله ٔ «کنانة» را در مصر انتشار داده است . نیز او راست : لسان غصن لبنان در نقد اغلاط نویسندگان و اسالیب العرب فی صناعة الانشاء و مصباح الافکار و ترجمه ٔ آثار الامم از فرانسه بعربی . (از اعلام زرکلی چ 1 ج 2 ص 403).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن یوسف الخوری متولد 1263 هَ . ق . پزشک لبنانی و سراینده ٔ بذله گو بوده است . در دانشکده ٔ پزشکی قصرالعینی قاهره تحصیل کرد دیرزمانی در دمشق اقامت گزید و در بیروت بسال 1331 هَ . ق . درگذشت . او راست : تحفة الراغب فی صحة المتزوج و زواج العازب . صحة العین . نایب الطبیب . مجمع المسرات و مذکرات . (از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 224).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن ربیعة. بطنی است از قبیله ٔ همدان از کهلان از قحطانیه و ایشان از فرزندان شاکربن ربیعةبن مالک بن معاویة صعب بن دومان بن بکیل بن جشم بن حاشد باشند. (از معجم قبایل العرب بنقل از قلقشندی و اشتقاق ابن درید ص 205،257 و لسان العرب ج 6 ص 96 و تاج العروس ج 3 ص 314 و عقد الفرید ج 2 ص 79 و اکلیل همدانی ج 10 ص 237).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) احمدبن عمربن عثمان معروف به شاکر و مکنی به ابوالصفاء شاعر صوفی منش از مردم حماة شام بود. بسال 1121 متولد شد و در سال 1193 هَ . ق . درگذشت . او راست : حانة العشاق و ریحانة الاشواق در سه مجلد. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 181) (معجم المؤلفین ج 2 ص 32).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) بطنی است از بنی راشدبن عقبةبن مجربة از: حرام بن جذام از: قحطان . و معروفند که بشواکر عقبه و در جوف واقع در شرقی مصر سکونت دارند. (از معجم قبائل العرب بنقل از نهایة الارب قلقشندی ).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) بطنی است از قبیله ٔ بنی زهیر و از القاب جذام از قحطان باشند و این قبیله با قبیله ٔ شواکر عقبه فرق دارد. (از معجم قبائل العرب از نهایة الارب قلقشندی ).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) بطنی است از قبیله ٔ بنی کلاب که در فیوم مصر سکونت دارند. (از معجم قبایل العرب از تاریخ فیوم ص 13).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) بطنی است از قبیله ٔ مسعود از اعقاب صلته ، که وابسته به شمر طوقه باشند و آن جزو قبایل شَمَّر نجد بوده اند که قسمتی از ایشان بعراق و شام مهاجرت کردند. (از معجم قبایل العرب از عشایر العراق عزاوی ص 241 و غیره ).
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
#
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) قبیله ای است به یمن از همدان و ایشان از اولاد شاکربن مالک اند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) مخلافی در روستائی است در یمن شرقی صنعاء. (معجم البلدان ).