کلمه جو
صفحه اصلی

تقدیر


مترادف تقدیر : سرنوشت، قدر، قضا، مشیت الهی، مقدر ، امتنان، تشویق، سپاسگزاری، ستایش، قدردانی ، قسمت، نصیب، طالع، بخت، مرگ، اجل، عاقبت کار، فرجام

متضاد تقدیر : تفویض، توبیخ

برابر پارسی : ارج نهی، ارج گذاری، سپاس، ستودن، سرنوشت

فارسی به انگلیسی

approbation, citation, destiny, fate, foreordination, fortune, appreciation, dispensation

destiny, fate, appreciation


approbation, citation, destiny, fate, foreordination, fortune


فارسی به عربی

اتجاه , اسخر , اطراء , تقدیر , توزیع , قدر , مصیر , نظام

عربی به فارسی

ارزيابي , قدرداني , تقدير , درک قدر يا بهاي چيزي , تعارف , تعريف , درود , تعريف کردن از , بصيرت , احتياط , حزم , نظر , راي , صلا حديد , تخمين , براورد , باج , خراج , احترام , ستايش , تکريم


فرهنگ اسم ها

اسم: تقدیر (دختر، پسر) (عربی) (تلفظ: taghdir) (فارسی: تَقدیر) (انگلیسی: taghdir)
معنی: سرنوشت

مترادف و متضاد

۱. سرنوشت، قدر، قضا، مشیت الهی، مقدر ≠ تفویض
۲. امتنان، تشویق، سپاسگزاری، ستایش، قدردانی ≠ توبیخ
۳. قسمت، نصیب، طالع، بخت
۴. مرگ، اجل
۵. عاقبت کار، فرجام


thank (اسم)
سپاسگزاری، تشکر، تقدیر، سپاس، اظهار تشکر

allotment (اسم)
سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم

destiny (اسم)
سرگذشت، تقدیر، سرنوشت، فلک، ابشخور، نصیب و قسمت

destination (اسم)
منزل، مقصد، تقدیر، سرنوشت

dispensation (اسم)
تقسیم، تقدیر، پخش، توزیع، اعطا

appreciation (اسم)
تقدیر، قدردانی، فهم، درک قدر یا بهای چیزی

fate (اسم)
تقدیر، بخش، بخت، سرنوشت، فلک، نصیب و قسمت، قضا و قدر

commendation (اسم)
ستایش، تقدیر، توصیه

predestination (اسم)
تقدیر، سرنوشت، فلسفه جبری، جبر و تفویض

ordinance (اسم)
امر، تقدیر، حکم، فرمان، ایین

foredoom (اسم)
تقدیر، سرنوشت، محکومیت قبلی

predetermination (اسم)
تقدیر، ازلی، مقدرات

سرنوشت، قدر، قضا، مشیت الهی، مقدر ≠ تفویض


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) اندازه گرفتنمقیاس گرفتن . ۲ - جریان یافتن فرمان خدا.۳ - مستتر بودن ( امری در کلام ) . ۴ - ( اسم ) اندازه گیری. ۵ -( اسم ) فرمان خدا سرنوشت قسمت . جمع : تقدیرات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) اندازه گرفتن . ۲ - (اِ. ) فرمان خدا، سرنوشت . ۳ - (مص ل . ) ارج نهادن .

لغت نامه دهخدا

تقدیر. [ ت َ ] ( ع مص ) اندازه کردن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( آنندراج ): قدره ُ علیه و له تقدیراً؛ اندازه نمود آن چیز را بر وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) : و کشاورزی و عمارت زمینها و تقدیر آبها و درورزیدن غله ها و ثمره ها پدید آورد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 27 ). || مقایسه کردن چیزی را به چیزی و بمقدار آن کردن آن چیز. ( اقرب الموارد ). || در نزد مهندسان بمعنی شمردن آید. رجوع به عد و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || بخش کردن رزق را. ( منتهی الارب ). بخش کردن روزی را. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || در نزد متکلمان محدود ساختن هر مخلوق به حد خود می باشد و آنرا قدر هم نامند. رجوع به قدر و لوح و کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1180 و تعریفات جرجانی شود. || از نظر فلاسفه بمعنای مشخص و معین شدن حوادث وجودی و تعیین و اندازه آن در عالم قضاء الهی و تدوین در لوح محفوظ بوسیله قلم قدرت می باشد. || از نظر عرفاء تقدیر از طرف حق هدایت است و کسی که ترک تدبیر کند به تقدیر راضی شود و کسی که مشاهده مقدور کند خود را بی اختیار داند. ( فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ص 173 ). || فرمان دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فرمان دادن و حکم کردن خدا بر امری. ( از اقرب الموارد ). قضا و فرمان خدا و سرنوشت. ( ناظم الاطباء ). قضا و حکم خدای تعالی درباره مخلوق. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : فالق الاصباح و جعل اللیل سکناً و الشمس و القمر حسباناً ذلک تقدیر العزیز العلیم. ( قرآن 6 / 96 ). والشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم. ( قرآن 36 / 38 ).
چنین گفت دستان که دانا یکیست
به تقدیر او راه تدبیر نیست.
فردوسی.
حاسدان را هرگز آسایش نباشد که باتقدیر خدای تعالی دایم بجنگ باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339 ). در سرکشی به نفس و همت و تقدیر ایزدی جلت عظمته ملک یافت. ( تاریخ بیهقی ص 377 ). بر خان پوشیده نگردد که ایزد عز ذکره را تقدیرهاست رونده چون شمشیربرنده که روش و برش آن نتوان دید. ( تاریخ بیهقی ص 645 ).
گهرهای گیتی بکار اندرند
ز گردون به گردان حصار اندرند
به تقدیر یزدان شده کارگر
چو زنجیر پیوسته در یکدگر.
اسدی.
از جنس بپرسیدم و از صفت صورت
وز قادر پرسیدم و تقدیر و مقدر.
ناصرخسرو.

تقدیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندازه کردن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ): قدره ُ علیه و له تقدیراً؛ اندازه نمود آن چیز را بر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و کشاورزی و عمارت زمینها و تقدیر آبها و درورزیدن غله ها و ثمره ها پدید آورد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 27). || مقایسه کردن چیزی را به چیزی و بمقدار آن کردن آن چیز. (اقرب الموارد). || در نزد مهندسان بمعنی شمردن آید. رجوع به عد و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || بخش کردن رزق را. (منتهی الارب ). بخش کردن روزی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در نزد متکلمان محدود ساختن هر مخلوق به حد خود می باشد و آنرا قدر هم نامند. رجوع به قدر و لوح و کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1180 و تعریفات جرجانی شود. || از نظر فلاسفه بمعنای مشخص و معین شدن حوادث وجودی و تعیین و اندازه ٔ آن در عالم قضاء الهی و تدوین در لوح محفوظ بوسیله ٔ قلم قدرت می باشد. || از نظر عرفاء تقدیر از طرف حق هدایت است و کسی که ترک تدبیر کند به تقدیر راضی شود و کسی که مشاهده ٔ مقدور کند خود را بی اختیار داند. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ص 173). || فرمان دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرمان دادن و حکم کردن خدا بر امری . (از اقرب الموارد). قضا و فرمان خدا و سرنوشت . (ناظم الاطباء). قضا و حکم خدای تعالی درباره ٔ مخلوق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : فالق الاصباح و جعل اللیل سکناً و الشمس و القمر حسباناً ذلک تقدیر العزیز العلیم . (قرآن 6 / 96). والشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم . (قرآن 36 / 38).
چنین گفت دستان که دانا یکیست
به تقدیر او راه تدبیر نیست .

فردوسی .


حاسدان را هرگز آسایش نباشد که باتقدیر خدای تعالی دایم بجنگ باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339). در سرکشی به نفس و همت و تقدیر ایزدی جلت عظمته ملک یافت . (تاریخ بیهقی ص 377). بر خان پوشیده نگردد که ایزد عز ذکره را تقدیرهاست رونده چون شمشیربرنده که روش و برش آن نتوان دید. (تاریخ بیهقی ص 645).
گهرهای گیتی بکار اندرند
ز گردون به گردان حصار اندرند
به تقدیر یزدان شده کارگر
چو زنجیر پیوسته در یکدگر.

اسدی .


از جنس بپرسیدم و از صفت صورت
وز قادر پرسیدم و تقدیر و مقدر.

ناصرخسرو.


از پس آنکه رسول آمد با وعد و وعید
چند گویی که بد و نیک به تقدیر و قضاست .

ناصرخسرو.


ناید ز جهان هیچ کار و باری
الا که به تقدیر و امر باری .

ناصرخسرو.


چنانک آمدی رفت باید همی
به تقدیر ایزدتعالی و جل .

ناصرخسرو.


کار حکم ازلی دارد و نقش تقدیر
که نوشته ست همه بوده و نابوده در آن .

سنائی .


تقدیر آسمانی شیر شرزه را گرفتار سلسله گرداند. (کلیله و دمنه ). تقدیر آسمانی ... مرا در آن ورطه افکند. (کلیله و دمنه ). و تقدیر ایزدی چنین است که در دنیا هر اولی به آخر باز بسته است و هر عمارتی به خرابی پیوسته . (تاریخ بیهق ).
او زبده ٔ جلال و چو تقدیر ذوالجلال
ناچیز را ز روی کرامات چیز کرد.

خاقانی .


فتاده ام به طلسم کشاکش تقدیر
نه گرد خانه بدوشم نه خاک دامن گیر.

خاقانی .


فرزند که بستد از تو ایام
این جان بتو بازداد تقدیر.

خاقانی .


تا مهر و مه شوند دو شب یار یکدیگر
و آنگه جدا شوند به تقدیر کردگار.

خاقانی .


تقدیر آسمانی عصابه ٔ ادبار به روی او بازبست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342). تقدیر باری او را زمان نداد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 341). اما تقدیر آسمانی کار کرده آمده بود کار فائت شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 361).
نبودم عاشق ار بودم به تقدیر
پشیمانم خطا کردم چه تدبیر.

نظامی .


غم روزی خورد هرکس به تقدیر
چو من غم روزی افتادم چه تدبیر.

نظامی .


حسابی برگرفت از روی تدبیر
نبود آگه ز بازیهای تقدیر.

نظامی .


به تقدیر و حکم جهان آفرین
نخست آسمان کرده شد یا زمین .

نظامی .


ای که گفتی دیده از دیدار مهرویان بدوز
هرچه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را.

سعدی .


چه اندیشی از خود که فعلم نکوست
از آن در نگه کن که تقدیر اوست .

(بوستان ).


ورت زنجیر آهن بست تقدیر
نباشد چاره شیران را ز زنجیر.

امیرخسرو.


مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگهست که تقدیر بر سرش چه نوشت .

حافظ.


- امثال :
تقدیر چو سابق است تدبیر چه سود ؟ رجوع به جاءالقدر... جاءالقضا... و امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 91، 92 و 549 شود.
|| قادر ساختن چیزی را. (از اقرب الموارد). || تنگ نمودن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اندیشه و فکر نمودن در برابر کردن کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تأمل کردن . (آنندراج ). || قدریه گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) بوش و نصیب و بهره ٔ ثابت و تغییرناپذیر. || اندازه و قیاس و پندار. (ناظم الاطباء).
- برتقدیر ؛ بر قیاس و بر پندار. (ناظم الاطباء).
- علی التقدیر ؛ بهرفرضی و بهر قیاسی و بهر پندار و تصوری . (ناظم الاطباء).
|| (اصطلاح نحو) نحویان گاه تقدیر را بجای حذف بکار برند و گفته اند فرق بین حذف و تقدیر این است که اثر مقدر در لفظ باقی است بخلاف محذوف و گفته اند تقدیر عبارت از حذف چیزی است در لفظ و ابقاء آن در نیت ... (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1180). || در تداول امروز فارسی زبانان ، قدردانی از رفتار و کردار کسی . بزرگ داشت آن بخاطر کردار وی . رجوع به مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 2 شود.
- تقدیرنامه ؛ در اصطلاح اداری نامه ای است که در آن مافوق از مادون بخاطر جدیت در انجام وظائف وی قدردانی می کند.

فرهنگ عمید

۱. نصیب، قسمت، و سرنوشتی که خداوند برای بندگان خود معین فرموده، قضا و فرمان خداوند.
۲. [قدیمی] اندازۀ چیزی را نگه داشتن.
۳. [قدیمی] اندیشیدن.
۴. [قدیمی] تعیین قدر و مقدار.
۵. [قدیمی] مقدر کردن.
۶. (اسم مصدر ) [قدیمی] اندازه گرفتن.

دانشنامه عمومی

تقدیر به یک سری اتفاقات از پیش تعیین شده مربوط به آینده اشاره دارد.
تقدیر (ترانه سلین دیون)، تک آهنگی منتشر شده در ۱۹۹۶
تقدیر همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
تقدیر (مجموعه تلویزیونی)، سریال مکزیکی
تقدیر (فیلم)، فیلمی علمی–تخیلی
تقدیر (آلبوم)، آلبومی از شادمهر عقیلی

دانشنامه آزاد فارسی

در لغت به معنای اندازه کردن و در اصطلاح قرآن و کلام اسلامی به دو معناست: خلق یا آفرینش موجودات؛ و تعیین اندازه؛ یعنی خداوند در جریان آفرینش موجودات، برحسب اقتضای حکمت خود، برای هر موجود حدّ و اندازه ای تعیین می کند. در الهیات مسیحی، اعتقاد به این که خدا همه وقایع را، ازجمله رستگاری غائی یا گرفتارشدن انسان به عذاب الهی را، پیشاپیش معیّن کرده است. امروزه مسیحیت به طور کلّی عقیده به اختیار انسان دارد، هرچند فرقه هایی از قبیل کالونیسم معتقدند که رستگاری فقط با عنایت الهی قابل حصول است.

فرهنگ فارسی ساره

ارج گذاری، سرنوشت


نقل قول ها

تقدیر (فیلم). تقدیر (به انگلیسی: Predestination) یک فیلم در سبک علمی–تخیلی و مهیج به کارگردانی برادران اسپیریگ است که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ایتن هاک، سارا اسنوک و نوآه تیلور اشاره کرد. فیلم نامه فیلم بر اساس داستان کوتاه "—همه شما زامبی ها—" اثر رابرت آنسون هاین لاین نوشته شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَقْدِیرُ: کمیت و حدود ظاهری و محسوس چیزی را معلوم و بیان کردن
معنی قَادِرٌ: قدرتمند - توانا-آنکه تقدیر می کند-آنکه اندازه تعیین می کند(از ماده قدر است که به معنای تقدیر و اندازهگیری است )
معنی قَادِرُونَ: قدرتمندان - توانایان-آنانکه تقدیر می کنند-آنانکه اندازه تعیین می کنند(از ماده قدر است که به معنای تقدیر و اندازهگیری است )
معنی قَادِرِینَ: قدرتمندان - توانایان-آنانکه تقدیر می کنند-آنانکه اندازه تعیین می کنند(از ماده قدر است که به معنای تقدیر و اندازهگیری است )
معنی خَلاََّقُ: بسیار خلق کننده (خلق در اصل به معنای تقدیر و اندازه گیری است)
معنی خَلَقَ: آفرید- خلق کرد(خلق در اصل به معنای تقدیر و اندازه گیری است)
معنی خَلْقِ: آفریدن (خلق در اصل به معنای تقدیر و اندازه گیری است)
معنی خُلِقَ: آفریده شد - خلق شد (خلق در اصل به معنای تقدیر و اندازه گیری است)
معنی خَلَقْتُ: آفریدم-خلق کردم(خلق در اصل به معنای تقدیر و اندازه گیری است)
معنی خُلِقَتْ: آفریده شد-خلق شد(خلق در اصل به معنای تقدیر و اندازه گیری است)
معنی خَلَقَکُمْ: شما را آفرید-شما را خلق کرد(خلق در اصل به معنای تقدیر و اندازه گیری است)
معنی خَلَقُواْ: آفریدند-خلق کردند(خلق در اصل به معنای تقدیر و اندازه گیری است)
معنی خَلْقَهُ: آفرینشش - خلقتش(خلق در اصل به معنای تقدیر و اندازه گیری است)
معنی خَلَقَهَا: آن را آفرید - آن را خلق کرد(خلق در اصل به معنای تقدیر و اندازه گیری است)
ریشه کلمه:
قدر (۱۳۲ بار)

واژه نامه بختیاریکا

بر خدادادی؛ خدا خواست

جدول کلمات

سرنوشت

پیشنهاد کاربران

این واژه تازى ( اربى ) است و برابر پارسى آن اینهاست: بخشانش Baxshanesh ( پهلوى: بخشِنیشْنْ:تقدیر، سرنوشت، قسمت ) ، سرنوشت Sarnevesht ، بْرِه Breh ( پهلوى: سرنوشت ، تقدیر ، قسمت ) در پهلوى بْرِهِنیدن Brehenidan : مقدر - مقرر - تقدیر - حکم کردن ، بْرِهِنِش Brehenesh
( پهلوى: بْرِهِنیشْنْ: تقدیر ، سرنوشت، قضا ) ، بَگوبخت Bagobaxt ( تقدیر الهى ، مشیت خداوندى، سرنوشت ) ، پَداَپایِستى Padapayesti ( پهلوى: پَتْ اَپایِستیهْ: سرنوشت ، تقدیر ، قسمت ، قضا ) ، جاییشْنْ Jayishn ( پهلوى: تقدیر ، سرنوشت ، اقبال، شانس ) ، جِدْمان Jedman ( پهلوى:
تقدیر ، سرنوشت ، قضا و قدر ) ، جَسْتِش Jastesh ( پهلوى: جَستیشْنْ : سرنوشت ، تقدیر، شانس، اقبال ) ، جهیشْنْ ( پهلوى: سرنوشت ، تقدیر ، اقبال ) ، رُچْکار Rochkar ( پهلوى: سرنوشت ، تقدیر )

سرافراز

در پارسی " والایش " از بن والاییدن به معنای تقدیر کردن ، ارج نهادن.

اتفاق

فرمان خدا. قسمت و سر نوشت

تعیین، تعیّن، تشخّص.

تقدیر سرنوشت نیست و انچه سر نوشت است چیزی است که از جانب پروردگار مقرر شده و بر قرار می باشد مثلا در پست خواهرم زهره مسکنی در اینستا خواندم برای بیماری کرنا دعا کنید با دعا میشود تقدیر را متغییر کرد و تغییر داد.
گفتم تقدیر همان قدرت الهی است چگونه میتوان با دعا قدرت خداوند را کم و زیاد کرد ولی با دعا تقریر که مقررات ادهی است میشود تغییرداد خداوند بلا تشبیه مثل یک شاهنشاه بلا منازع است حکم ا و مقررات نوشته حرکت در خیابان عبور ممنوع مثلا ده سال زندان دارد کسی خلاف کرده و با دعا و ثنا از شاه تقاضای عفو کرده حالا شاه عفو بدهد در همتن یک مورد تقریرات را تغییر داده و لذا کلا هم میتواند مقررات که همان تقریرات است عوض میکند
میگوید مثلا از خیابان عبور ممنوع از این ببعد عبور آزاد است۰ حال از کلیه اساتید دانشگاه ها در حال خدمت و استادان گذشته که بازنشسته شده اند و این واژه را غلط درس داده اند می پرسم با این شرح محتصر من مقررات است یا مقدرات هرچه فریاد میزنم تقریرات است نه تقدیرات دایوانه شدم من از این فرهنگ پر غلط و غلوط که شروع به نوشتن این گ ونه واژه ها می نمایم باز اگر عزیزانی نیایند مانند شهادت سپهبد شهید در کتاب دائره المعارف به جای معنی شعار سیاسی ننویسند

سرنوشت، قضا ، قدر، عاقبت، مشیت، مقدر، امتنان، تشویق، سپاسگزاری، ستایش، قدردانی، قسمت، نصیب، طالع، بخت، مرگ، اجل، عاقبت کار، فرجام


تقدیر هرکسی بخودش بستگی دارد اگر تو تلاش کنی هرچیز امکانناپذیر را امکان پذیر میکند

علاوه بر معانی ارائه شده میتوان واژه تقدیر را ساخته شده از دو سیلاب یا هجا در نظر گرفت : تق دیر
تق به معنای صدا و دیر به معنای به تعویق افتاده یا دیر شده. در مجموع شاید این مفهوم اشاره به صدا ، آوا ، پیام ، مژده، خبر و یا آهنگی داشته باشد که دریافت آن توسط گوش انسان در طول تاریخ به تاخیر افتاده باشد.
تابش زمینه کیهانی طوریکه شاید بدانیم دو نوع می باشد ؛ یکی نوری و دیگری صوتی. تابش نوری توسط تلسکوپ ها کشف و به شهود رسیده است، اما تابش یا طنین صوتی رعد و برق اولیه مه بانگی هنوز به سمع نرسیده است. شاید به این دلیل که سرعت نور بسیار بیشتر از سرعت صوت می باشد و شاید هم به این دلیل که نور میتواند در خلاء تابش یابد و از نقطه ای به نقطه دیگر برسد، اما صوت در عمل پخش شدن از این استعداد برخوردار نیست و نیاز به حامل مادی دارد.
از این لطیفه گویی بگذریم مقوله یا مفهوم تقدیر معمولا در رابطه با مقولات و مفاهیم دیگری از قبیل سرنوشت ، جبر و اختیار ، خواست و اراده آزاد مورد بررسی قرار می گیرد. سوالاتی بنیادی در طول تاریخ برای انسان همیشه مطرح بوده و هست و آن اینکه آیا جهانی که در آن زندگی می کنیم و خود ما انسان ها و کلیه موجودات زنده و غیر زنده در این عالم، خود به خود و تصادفی به وجود آمده ایم و یا اینکه نیرویی در پشت پرده نهفته است و جهان و هرآنچه را که درآن هست، مخلوق آن یا او می باشند؟ کلیه پاسخ هایی که در طول تاریخ تاکنون به این سوال ارائه گردیده اند، مطمئنا کافی و تمام و کامل نبوده و نیستند. خواننده گرامی ممکن است در اینجا از این حقیر بپرسد که ازکجا میتوان مطمئن بود که پاسخ ادیان و آیین های مختلف ، پاسخ اسطوره سازان و حماسه سرایان، پاسخ فلاسفه و حکیمان و متکلمان و راویان و محدثین و مفسرین و متکلمین و ادیبان و هنرمندان و شاعران و عارفان و حتا دانشمندان علوم طبیعی و تجربی و پاسخ ریاضی دانان و الهی دانان برجسته و هوشمند و فرهیخته و فرزانه و فهیم و عاقل و بیدار و آگاه جملگی ناقص و ناتمام می باشند ؟ در پاسخ این سوال معقول و منطقی باور این حقیر بطور کوتاه و مختصر و فشرده به شرح زیر می باشد. در وجود انسان دو حقیقت بنیادی وجود دارند که در طول تاریخ تاکنون از گزند دید چشمان سر و بصیرت دل و باطن اندیشمندان مصون و محفوظ و پنهان باقی مانده اند. حتا دندان های تیز و برّای هاوکینگ فیزیکدان، ریاضیدان و منجم و کیهان شناس برجسته انگلیسی عصر جدید نتوانست خراشی بر بدنه این " کاتِ گوری " یا صندوقچه حاوی گنج الهی دفن شده در باطن انسان، از بیرون خراشی وارد کند چه برسد به مغز آن. گوهر ها و جواهر نهفته در این کات یا جعبه یا صندوقچه پنهان شده در خاک وجود انسان بطور خلاصه به شرح زیر می باشند :
الف - بر خلاف تصور خاص و عام از عهد باستان تاکنون ، افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل سنتی یا کلاسیک آن یعنی " یا مرد و یا زن " نمی باشند بلکه پنج نوع متفاوت و مستقل از هم.
ب - همچنین باز هم بر خلاف تصور خاص و عام ، افراد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود مجرد انفرادی یا یک نفس و یا یک خویشتن و یک فهم و یک عقل واحد و یگانه و منحصر به فرد نیستند بلکه دارای ده من یا ده خود مجرد انفرادی یا ده نفس و خویشن یا ده فهم و عقل مستقل و جدا از هم.
کسانی که بیشتر به زبان عربی علاقه دارند تا فارسی میتوانند از واژه های زیر استفاده کنند : نفوس عشره و عقول عشره و تقادیر جنسی و حُبی خامسه و توجه داشته باشند که شرح و توضیح حکیمان و عارفان دینی در پیرامون علم نفس و یا شناخت خویشتن و عقول عشره که بر اساس جهان بینی نجومی بطلمیوسی سروده شده اند ، غیر حقیقی بوده و بر واقعیت منطبق نمی باشند.
بطور خلاصه میتوان گفت که انسان قبل از آغاز سفر خلقت در سیر نزولی از حیات در سطح کمال مطلق ( البته یک رتبه و لایه زیر حیات مطلق خود خداوند ) بوده است. آن حیات را میتوان محض نامید. هر فرد انسانی در آن حیات محض دارای یک خانواده ده عضویی خودی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن بوده است. آن انسان ها از طریق آمیزش جنسی والدین به وجود نیامده اند بلکه مستقیما به امر خداوند و از وجود و در وجود خداوند و هرکدام در اعتدال سنی یعنی هم سن و سال بدون طی دوران نوزادی و کودکی و نوجوانی و جوانی. در این باره نمیتوان با قاطعیت اظهار نظر نمود بلکه با حدس و گمان و احتمال. حدس من این است که همه آن انسان ها در سن چهل سالگی آفریده شده اند. آن حیات چه قدر طول کشیده است ؟ در این زمینه هم نمیتوان پاسخی قاطعانه داد و از آن طریق به جرگه تعصب دین و مذهب پیوست. اما میتوان حدس زد که آن جامعه انسانی و الهی اولیه آنقدر طول کشیده است که کلیه افراد انسانی بدون استثنا توانسته باشند که همه لذت های بی حد و حصر ملکوتی را چشیده باشند و آنهم بطور مطلقا یکسان تا در پایان، لذت دیگری باقی نمانده بوده باشد. البته همانطوری که اشاره شد، این فقط یک حدس و احتمال می باشد. به قول نظامی حسابگران مدبر گاهی اوقات قافل از بازی های تقدیر و صاحب تدبیر اند. بهر حال آن حیات محض ملکوتی اولیه با آغاز نیم سفر نزولی به پایان رسیده است و در پایان نیم سفر صعودی دوباره دست نخورده و شسته رفته حاصل خواهد گردید. در طول این سفر واحد و دور و دراز که یک سفر کلی است و به خود کل تعلق دارد، نفوس عشره یا خویشتن های دهگانه کلیه افراد انسانی به عنوان اجزای مهمی از کل، در منازل و وادی ها و مقامات و ایستگاه های بیشمار در سیر نزولی و صعودی پشت سر هم ( چهار بار بطور انفرادی و سه بار بطور زوجی ) از طریق وقوع مه بانگ های هفتگانه و بیشمار بر اثر نوسانات بسته و باز شدن ، قبض و بسط و یا انقباض و انبساط وجود های متناهی و محدود در چهار چوب مجموعه جهان های بیشمار نزولی - ازلی و صعودی - ابدی به ظهور خواهند رسید و سرنوشت های خامسه یا پنجگانه جنسی و عشقی و حیات های محدود و گذرای خویش را بهمراه لذت و شادی ها و درد و رنج های محدود بطور ناقص و نیمه ناقص تجربه خواهند نمود. سر خواننده گرامی را بیشتر از این به درد نمی آورم و کلام کودکانه خودرا با بیان یک باور شخصی به پایان می رسانم. اعمال نیک و بد دنیوی انسان در تمامی منازل نزولی و صعودی سفر خلقت و آفرینش در سرنوشت و تقدیر و سعادت و خوشبختی و حیات محض اُخروی انسان هیچگونه تاثیرات مثبت و منفی ندارند و قیامت دینی هرگز برپا نخواهد گردید.

تقدیر=سپاس


کلمات دیگر: