کلمه جو
صفحه اصلی

ذوالنور

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: zolnur) (عربی) صاحب و خداوند نور ؛ (در اعلام) لقب یکی از صحابه رسول الله (ص).


اسم: ذوالنور (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: zolnur) (فارسی: ذوالنور) (انگلیسی: zolnur)
معنی: خداوند روشنایی، صاحب روشنایی، لقب یکی از صحابه پیامبر اسلام ( ص )، صاحب و خداوند نور

فرهنگ فارسی

خداوند روشنایی

فرهنگ معین

(ذُ نّ ) [ ع . ] (ص مر. ) خداوند روشنایی .

لغت نامه دهخدا

ذوالنور. [ ذُن ْ نو ] ( اِخ ) لقب سراقةبن عمرو. از المرصعبن اثیر خطی و او از ابن ماکولا روایت میکند.

ذوالنور. [ ذُن ْنو ] ( اِخ ) لقب طفیل بن عمرودوسی صحابیست. آنگاه که رسول اکرم وی را بدعوت بنودوس بمسلمانی میفرستاد در حق وی دعا کرد و فرمود، اللهم نورله ، فسطع نور بین عینیه فقال اخاف ان یکون مثلة. ( ای عقوبة و نکالاً او عبرةً ) فتحول الی طرف سوطه فکان یضی فی اللیلة المظلمة. و نسب او را برخی طفیل بن عمروبن طریف بن العاص گفته اند. رجوع به امتاع الاسماع جزو 1 ص 28 شود. و در استیعاب ج 1 ص 173نام او عبداﷲبن الطفیل الازدی ثم الدوسی آمده است.

ذوالنور. [ ذُن ْ نو ] ( اِخ ) لقب عامربن عبدالحرث بن نغیض شاعر است. ذکره الامدی. ( نقل از حاشیه نسخه خطی المرصع ).

ذوالنور. [ ذُن ْ نو ] ( اِخ ) لقب عبدالرحمن بن ربیعة الباهلی. و او را ترک بزمان عمر در باب الابواب بکشتند.

ذوالنور. [ ذُن ْ نو ] (اِخ ) لقب سراقةبن عمرو. از المرصعبن اثیر خطی و او از ابن ماکولا روایت میکند.


ذوالنور. [ ذُن ْ نو ] (اِخ ) لقب عامربن عبدالحرث بن نغیض شاعر است . ذکره الامدی . (نقل از حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی المرصع).


ذوالنور. [ ذُن ْ نو ] (اِخ ) لقب عبدالرحمن بن ربیعة الباهلی . و او را ترک بزمان عمر در باب الابواب بکشتند.


ذوالنور. [ ذُن ْنو ] (اِخ ) لقب طفیل بن عمرودوسی صحابیست . آنگاه که رسول اکرم وی را بدعوت بنودوس بمسلمانی میفرستاد در حق وی دعا کرد و فرمود، اللهم نورله ، فسطع نور بین عینیه فقال اخاف ان یکون مثلة. (ای عقوبة و نکالاً او عبرةً) فتحول الی طرف سوطه فکان یضی ٔ فی اللیلة المظلمة. و نسب او را برخی طفیل بن عمروبن طریف بن العاص گفته اند. رجوع به امتاع الاسماع جزو 1 ص 28 شود. و در استیعاب ج 1 ص 173نام او عبداﷲبن الطفیل الازدی ثم الدوسی آمده است .


فرهنگ عمید

صاحب روشنایی.


کلمات دیگر: