کلمه جو
صفحه اصلی

قره العین

فارسی به انگلیسی

brightness of the eye, comfort, joy, feminine proper name, coolness of the eye

coolness of the eye


فرهنگ اسم ها

اسم: قرة العین (دختر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: qorratoleeyn) (فارسی: قرة‌‌‌العين) (انگلیسی: ghorratoleeyn)
معنی: آن که موجب روشنایی چشم است، نور دیده، ( به مجاز ) فرزند عزیز، ( اَعلام ) زرین تاج دختر محمّدصالح قزوینی [، قمری]، از زنان فاضل وادیب معروف به قرةالعین و ملقب به فاطمه ی برغانی و متخلص به طاهره، روشنایی چشم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، لقب زرین تاج از زنان فاضل قرن سیزدهم

فرهنگ فارسی

زرین تاج دختر محمد صالح قزوینی از زنان فاضل ( مقت. ۱۲۶۵ه ق . ) وی نخست پیرو شیخیه بود و از طرف آنان قره العین لقب یافت و پس از ظهور باب بدو گروید و در زمره ۱۸ تن از نخستین گروندگان وی ( حروف حی ) در آمد . او در جنگ قلعه طبرس شرکت کرد و سپس دستگیر شد و در تهران در باغ ایلخان به قتل رسید .
( اسم ) ۱- آنکه موجب خنکی وروشنایی چشم گردد نور دیده . ۲- فرزند : هر گه که ما را فرزندی آمدی و از چراغ مهر قره العینی برسیدی یا از باغ عشق ثمره الفوادی پدید شدی ... ۳- گیاهی است پایا از تیره گل میمون جزو دسته سیزاب ها که دارای ساقه سخت و برگهای گوشت دار وبیضی و نوک تیز است و در کنار جویبارها واراضی نمناک و حاشیه بطور خود رو میروید . این گیاه برگهای متقابل و گلهای برنگ آبی روشن یا مایل به گلی و مجتمع بصورت خوشه دارد. طعم برگهای آن تلخ و کمی تند و محرک است . بعلاوه دارای اثر ضد اسکوربوت و مدر میباشد . گیاه مذکور در اکثر نقاط ایران و آسیای صغیر و اروپا میروید سیزاب نهری .
نام طاهره شاعر نامور

فرهنگ معین

( قرة العین ) (قُ رَّ ةُ لْ عَ یْ ) [ ع . ] (اِ. )۱ - آنچه مایة روشنی چشم شود. ۲ - مجازاً، فرزند.

(قُ رَّ ةُ لْ عَ یْ) [ ع . ] (اِ.)1 - آنچه مایة روشنی چشم شود. 2 - مجازاً، فرزند.


لغت نامه دهخدا

( قرةالعین ) قرةالعین. [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ] ( ع اِ مرکب ) آنچه بدان خنکی چشم دست دهد. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). به مجاز، نور چشم ، و بر فرزند اطلاق کنند :
شیر میدان و شمسه مجلس
قرةالعین جان ابوالفارس.
خاقانی.
تا عالمیان بدانند که چون با جگرگوشه و قرةالعین مدارا و محابا نمی فرماید... ( سندبادنامه ص 204 ).
ای چارده ساله قرةالعین
بالغنظر علوم کونین.
نظامی.
قرةالعین من آن میوه دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد.
حافظ.

قرةالعین. [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ] ( ع اِ مرکب ) گیاهی است که آن را جزیرآب نامند. ( از اقرب الموارد ). جرجیرالماء وکرفس الماء نیز نامند، چه او در طعم و رایحه شبیه به جرجیر و در برگ و ساق شبیه به کرفس است و در آبها میروید. گلش زرد و با عطریت و تندی است. در آخر دوم گرم و خشک و محلل و مدر بول و حیض و مفتت سنگ گرده و مسخن مزاج و هاضم و مفتح سدد و رافع درد پهلو و یرقان و سپرز و قرحه امعا و مغص و حابس نزف الدم احشا سرخ کننده رخسار و نطول طبیخ او مسکن لرز و قشعریره و مضر سفل و مصلحش عناب است. ( تحفه حکیم مؤمن ). اطیوس گوید قرةالعین کرفس آبی را گویند. جالینوس گوید طعم و رایحه او معطر بود. و در تفسیر حنین او را به جرجیرالماء تعریف کرده اند. دیسقوریدس گوید قرةالعین نباتی است که منبت او در آب باشد و خوشبو و برگ او به کرفس مشابهت دارد و بر او رطوبتی باشد که چون دست به او رسد بر دست بچسفد. ( ترجمه صیدنه ابوریحان ).

قرةالعین. [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ] ( اِخ ) نام طاهره شاعره نامور. رجوع به طاهره و باب شود.

قرةالعین. [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ]( ع اِ مرکب ) ترتیزک آبی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قرةالعین. [ ق َ رَ تُل ْ ع َ ] ( اِ ) نام آهنگی در موسیقی. رجوع به آهنگ شود.

فرهنگ عمید

( قرةالعین ) ۱. آنچه مایۀ سرور، شادی، یا روشنایی چشم شود، نور دیده.
۲. [مجاز] فرزند.
۳. (زیست شناسی ) گیاهی علفی که در کنار جویبارها، استخرها، و زمینهای نمناک می روید، تره تیزک آبی.

دانشنامه عمومی

نور چشم،اولاد،دلبند،مال


دانشنامه آزاد فارسی

قُرَّة العین (قزوین ۱۲۳۳ ـ تهران ۱۲۶۸ق)
(فاطمه؛ ملقب به زرین تاج؛ متخلص به طاهره) شاعرۀ ایرانی، از پیروان علی محمد باب. دختر ملا صالح برغانی بود. نزد پدر، عمو و سایر علمای قزوین به تحصیل علم پرداخت . همزمان با ظهور جنبش شیخیه ، به عقاید شیخ احمد احسایی گرایید. به دعوت سید کاظم رشتی به کربلا رسید، وی فوت کرده بود لذا موفق به دیدار او نشد و در خانۀ او سکنی گزید. در کربلا و از سید کاظم رشتی لقب قرة العین گرفت. چون خبر دعوی سیدعلی محمد باب را شنید، به وی گروید و از او لقب طاهره گرفت و در شمار حروف حّی ، یعنی نخستین ۱۸ تنی که به باب گرویدند، درآمد و از این پس بی پروا در کربلا به تبلیغ و دعوت مردم پرداخت . اعمال او باعث اعتراض علمای کربلا شد و حاکم کربلا وی را به بغداد تبعید کرد. در ۱۲۶۳ق به ایران آمد و روانۀ قزوین شد. قتل عموی او، ملا تقی برغانی، معروف به شهید ثالث، در زمستان همان سال به دست بابیه ، و از طرفداران قرة العین، عرصه را بر او تنگ تر کرد و وی مجبور شد به خراسان عزیمت کند. او در بدشت در راه خراسان ، بی حجاب در جمع بابیان ظاهر شد و احکام اسلام را منسوخ و احکام باب را تا هر زمان که اعلام کند، واجب دانست و تا آن زمان تکلیف شرعی را از مردم ساقط کرد. پس از آن که نتوانست در خراسان به ملا حسین بشرویه ، از بزرگان بابیه بپیوندد، به همراه محمدعلی بارفروشی و همراهانش عازم بارفروش (بابل امروز) شد. در آن جا با صبح ازل ملاقات کرد و در جنگ های قلعه طبرسی (شوال ۱۲۶۴ـ جمادی الثانی ۱۲۶۵ق) شرکت داشت و پس از شکست بابیان در نور دستگیر شد. او را به تهران بردند و در خانه محمودخان، کلانتر تهران زندانی کردند و پس از سوء قصد بابیان به ناصرالدین شاه در ۱۲۶۸ق، او را در همان خانه خفه کردند و در چاه انداختند. او با تخلص طاهره شعر می گفت و نمونه هایی از اشعارش باقی است. اغلب شعرهایی که به وی منسوب است، از امّ هانی، عشرت شیرازی، عنن نسابه و صحبت لاری است. پاره ای از نامه ها و مقالاتش در ظهورالحق (۱۳۲۲ق) و کواکب الدریه فی مآثرالبهائیه (مصر، ۱۳۴۲ق) عبدالحسین آواره آمده است.

پیشنهاد کاربران

نور چشمی - نور دیده - این واژه یک واژه عربی است
ای چهارده ساله قرةالعین
بالغ نظر علوم کونین

نور چشمی، نور چشم


قرة العین
( قُ رَّ ةُ لْ عَ یْ ) [ ع . ] ( اِ. ) 1 - آنچه مایة روشنی چشم شود. نور دیده 2 - مجازاً، فرزند.
این لغب را ملاحسین به حضرت طاهره [ زرین تاج] به خاطر علم و توانمندی وی در علوم دینی ، اشعار و فصاحت داد. وی ازاولین باورمندان حضرت باب بود.


هو
نور چشم، نورچشمی. لقب اولین زن بابی که کشف حجاب نمود. طاهره قره العین ( فاطمه برغانی ) .

دکتر شفیعی کدکنی قُرّةالعین را بر گرفته از واژه ی " قَریر" می داند و در این مورد می نویسد : ( ( قَریر صفتی است که در مورد چشم به کار می رود هنگامی که چشم به دیدن چیزی خوشایند، نایل شود گویند: چشم قَریر شد. اصل این کلمه از ماده" قرّ" به معنی سرد شدن است و چشم سرد شدن به معنی نوعی لذت خاص یافتن است از دیدن امری دلخواه . گویا منشاء پیدایش این تعبیر در زبان عربی محیط سوزان و پر آفتاب صحرا است که چشم را حرارت خورشید می آزارد در نتیجه سرد شدن چشم امری است مطبوع و دلخواه از همین ماده است تعبیر " قُرّةالعین" که هر چیز عزیز و مطبوع است و فرزند را به اعتبار اینکه دیدنش دلخواه است قُرّةالعین خوانده اند. ) )
( ( تا تو در زیرِ غبارِ آرزو داری قرار
در جهان ِ دل نبینی چشم جان هرگز قَریر ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 387. )



کلمات دیگر: