کلمه جو
صفحه اصلی

چکاد


مترادف چکاد : تارک، سر، فرق سر، هباک، ذروه، راس، قله، پیشانی، جبهه، جنه، سپر

فارسی به انگلیسی

head, peak, summit, vertex


فرهنگ اسم ها

اسم: چکاد (پسر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: čekād) (فارسی: چِکاد) (انگلیسی: chekad)
معنی: جلو سر، پیش سر، میان سر، تارک، بالای پیشانی، سرچکاد، سرکوه، بالای کوه، قله، بالای سر، سپر

مترادف و متضاد

تارک، سر، فرق سر، هباک


ذروه، راس، قله


پیشانی، جبهه


جنه، سپر


۱. تارک، سر، فرق سر، هباک
۲. ذروه، راس، قله
۳. پیشانی، جبهه
۴. جنه، سپر


فرهنگ فارسی

فرق سر، میان سر، تارک، بالای پیشانی، قله، سبکاد
( اسم ) ۱ - تارک سر بالای سر فرق سر . ۲ - بالای پیشانی جبنه . ۳ - سر کوه قله . ۴ - سپر جنه .

فرهنگ معین

(چَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - تارک سر. ۲ - بالای پیشانی . ۳ - سر کوه ، قله .

لغت نامه دهخدا

چکاد. [ چ َ ] ( اِ ) بالای سر را گویند عموماً. چه به لغت پهلوی «دوخ چکاد» بمعنی اصلع باشد. ( برهان ). به معنی تارک سر است.( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تارک سر را گویند عموماً. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). مرادف هباک و کلال ، بمعنی میان سرباشد. ( از حاشیه فرهنگ اسدی چ اقبال ص 106 ). میانه ٔسر که تار و تارک و هپاک و کاج هم گویند. ( شرفنامه ٔمنیری ). فرق سر. ( ناظم الاطباء ). چکاده :
گر خیو را برآسمان فکنم
بی گمانم که بر چکاد آید.
طاهر فضل ( از حاشیه فرهنگ اسدی ).
شب و روز غرقه در احسان اویم
که تاجیست احسان او بر چکادم.
سنائی.
خلاف نیست که تاج پرندگان باز است
اگر چه تاج وطن بر چکاد پوپو سود.
اثیراخسیکتی.
و رجوع به چکاده و چکاد و دوخ و روخ چکاد شود. || بالای پیشانی را گویند عموماً. ( برهان ). جبهه. ( نصاب الصبیان ). برآمدگی پیشانی. ( ناظم الاطباء ). پیشانی. ( شرفنامه منیری ). چکاک و ناصیه. و رجوع به چکاک شود. || سرکوه را گویند خصوصا. ( برهان ). چنانکه پیشانی را چکاد گویند، سر کوه را نیز چکاد خوانند. ( فرهنگ اسدی چ اقبال ص 106 ). قله کوه خصوصاً. ( رشیدی ). سر کوه. ( شرفنامه منیری ). قله کوه. ( ناظم الاطباء ). کوه سر. تیغ کوه. چکاده :
بیامد دوان دیده بان از چکاد
که آمد ز ایران سپاهی چو باد.
فردوسی.
رجوع به چکاده شود.
|| به معنی سپرهم هست که به عربی جنه خوانند.( برهان ). سپر. ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). چکاده. و رجوع به چکاده شود.

فرهنگ عمید

۱. جلو سر، پیش سر، میان سر، تارک، بالای پیشانی، سرچکاد: شب وروز غرقه در احسان اویم / که تاجی ست احسان او بر چکادم (سنائی۲: ۲۰۰ ).
۲. سرکوه، بالای کوه، قله: بیامد دوان دیده بان از چکاد / که آمد ز ایران سواری چو باد (فردوسی: لغت فرس: چکاد ).

دانشنامه عمومی

چکاد (راور). چکاد (راور)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان راور در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان راور قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

گویش مازنی

/chakkaad/ سیلی

سیلی


جدول کلمات

قله, میان سر, تارک

پیشنهاد کاربران

قله کوه

اوج اسمان

قله ، ستیغ، هرم
چک ، چوک = نشانه گذاشته شده در زمین

برای یادسپاری اسانتر بیاییم با کلمات بازی کنیم مثلا برای یادگیری این واژه در نظرگرفتن عبارت زیر شاید موثر باشد:
در مراسم تاج گذاری پاندای کونگ فوکار، پاندا به استاد شیفو: چَکار مَکُنی
پاسخ استاد شیفو:تاج بر چَکادت مَکنم. ( تاج بر فرق سرت می گذارم )
در ضمن عبارت معروف پاندای کونگ فوکار: چَکار مَکُنی سرصدا مَکُنی


کلمات دیگر: