کلمه جو
صفحه اصلی

قمری


مترادف قمری : صلصل، طوقی، فاخته، کوکو

برابر پارسی : ماهی

فارسی به انگلیسی

dove, lunar, turtledove, ringdove

lunar


turtledove, ringdove


dove


فارسی به عربی

حمامة , قمری

عربی به فارسی

قمري , ماهي , وابسته بماه , ماهتابي , کمرنگ


فرهنگ اسم ها

اسم: قمری (دختر) (عربی)
معنی: نام پرنده ای کوچکتر از کبوتر، یاکریم

مترادف و متضاد

dove (اسم)
فاخته، قمری

ringdove (اسم)
فاخته، کبوتر جنگلی، قمری

lunar (صفت)
کم رنگ، قمری، ماهی، ماهتابی، وابسته بماه

صلصل، طوقی، فاخته، کوکو


فرهنگ فارسی

جرجانی ( گرگانی ) ابوالقاسم زیاد بن محمد از شاعران فارسی گوی معاصر قابوس و شمگیر و مداح او ( نیمه دوم قر. ۴ ه. ).
پرندهای خاکی رنگ وکوچکترازکبوترباگوشتی لذیذ، درفارسی موسی کوتقی نیزمیگویند
محمد تقی دربندی شیروانی از شاعران ترک و از مردم دربند شیروانات روسیه است . وی در آغاز شبیه گردان بود و غزلیات و قصاید نیکو میسرود و به قمری تلخص میکرد . اشعار نغزی در مصایب کربلا سروده و به نام کنزالمصایب بچاپ رسید است . سال وفاتش معلوم نیست و در اوایل قرن چهاردهم هجری زنده بوده است .

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . ] (اِ. ) فاخته .
(قَ مَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) منسوب به قمر، ماهی . ، سال ~سالی که طبق دوازده ماه قمری (گردش انتقالی ماه ) حساب شود.

(قُ) [ ع . ] (اِ.) فاخته .


(قَ مَ) [ ع . ] (ص نسب .) منسوب به قمر، ماهی . ؛ سال ~سالی که طبق دوازده ماه قمری (گردش انتقالی ماه ) حساب شود.


لغت نامه دهخدا

قمری . [ ] (اِخ ) حسن بن نوح مکنی به ابومنصور. از اطباء نامی بود. او راست : کتاب غنی و منی . (عیون الانباء ج 1 ص 327).


قمری. [ ق ُ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قُمر شهری در مصر. ( از معجم البلدان ). رجوع به قمر شود.

قمری. [ ق َ م َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قمر و آن لقب مسعودبن عمروبن عدی بن محارب ازدی است که چون زیبا بود او را قمر لقب دادند و فرزندان وی را قمری گویند. ( اللباب فی تهذیب الانساب ).
- سال قمری ؛ سالی است که ماههای آن بر طبق حرکات قمر تنظیم شده و از محرم آغاز میشود بدین صورت : محرم ، صفر، ربیع الاول ، ربیعالاخر، جمادی الاولی ، جمادی الاَّخرة، رجب ، شعبان ، رمضان ، شوال ، ذی القعدة، ذی الحجة. ماههای قمری شرعی عبارت است از هنگام رؤیت تا رؤیت هلال ماه دیگر و آن هرگز از سی روز تجاوز نکند و از بیست و نه روز کمتر نباشد و سال قمری معمولاً یازده روز از سال شمسی کمتر است.
- حروف قمری ؛ حروفی هستند که هرگاه الف و لام تعریف بر سرآنها درآید لام آن در آن حروف ادغام نشود وخود بتلفظ آید. حروف قمری چهارده حرفند از این قرار: ء ب ج ح خ ع غ ف ق ک م هَ و ی.

قمری. [ ق ُ ] ( اِ ) ( پرده ٔ... ) نام یکی از پرده های موسیقی است. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به قمر و آهنگ شود.

قمری. [ ق ُ ] ( اِ ) پرنده ای است ، ماده آن را قمریه نامند و نر آن را ساق جر و جمع آن قماری ، غیرمنصرف است و آن رابه هندی توترو نامند. مرغی است از فاخته کوچکتر و با طوق و بسیار مأنوس و خوش منظر و خوش آواز و گفته اندکه لفظ یا کریم کامل الحروف از صوت آن ظاهر میگردد و دو نوع میباشد، سفید و زرد و از غرایب آثار آن آنکه ابن اثیر در تاریخ خود نوشته که از جمله هدایا که بعض ملوک بقاع هند برای سلطان محمود سبکتکین فرستاده بودند قمری بود که چون طعام زهردار را میدید چشم های آن سرخ و از آن اشک جاری و متحجر میگشت و چون آن حجررا سوده بر جراحات دهن گشاده میپاشیدند بزودی چاق میشد. طبیعت آن در دوم گرم و خشک است افعال و خواص آن موافق مبرودین و مرطوبین و مولد خلط فاسد و اکثر آن محدث وسواس و جذام و مصلح آن ادهان و ادویه لطیفه است. رجوع به مخزن الادویه شود. در لغت نامه های عربی آن را جنسی از فاخته گفته اند و آنچه را که در زمان ماقمری میگویند مرغی است به اندازه بچه کبوتری ولی باریک اندام تر و پرهای سیاه دارد و آن را مانند طوطی الفاظی چند آموزند. ( یادداشت مؤلف ). مرغی است معروف خوش آواز نر آن را وَرَشان و ساق حُر نیز گویند حشرات از آواز قمری میگریزند. قزوینی گوید از اختصاصات قمریان این است که هرگاه نر آنها مرد ماده آنها ازدواج نکند. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 73 شود :

قمری . [ ] (اِخ ) پهلوان بیک یکی از دلاوران خراسان است که طبع شعر نیز داشته ، از اوست :
در عین وصل مرده ام از بهر یک نگاه
وز شرم عشق تیز برویت ندیده ام .
کو رفیقی تا برم پیغام دلدار آورد
مژده ز انفاس مسیحا سوی بیمار آورد.

(مجمع الخواص ص 36).



قمری . [ ق َ ] (اِخ ) حجاج بن سلیمان بن افلج مکنی به ابوالازهر. از راویان است . وی از مالک بن افس و لیث بن سعد و دیگران روایت کند و از او محمدبن سلمه ٔ مرادی روایت دارد. در حدیث وی منکرها و خطاهاست . وی به سال 197 هَ . ق . در حالی که بر خر خود سوار بود به مرگ فجاة درگذشت . (از معجم البلدان ). و رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب شود.


قمری . [ ق َ م َ ] (اِخ ) جعفربن عبداﷲبن اسماعیل مکنی به ابوعلی . از محدثان و از مردم مرو است . وی ازابومحمد کامکار ادیب بن عبدالرزاق محتاجی حدیث و ادب اخذ کرد و ابوسعد سمعانی از او حدیث شنید وی در پانصد و سی و اندی درگذشت . (اللباب فی تهذیب الانساب ).


قمری . [ ق َ م َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قمر و آن لقب مسعودبن عمروبن عدی بن محارب ازدی است که چون زیبا بود او را قمر لقب دادند و فرزندان وی را قمری گویند. (اللباب فی تهذیب الانساب ).
- سال قمری ؛ سالی است که ماههای آن بر طبق حرکات قمر تنظیم شده و از محرم آغاز میشود بدین صورت : محرم ، صفر، ربیع الاول ، ربیعالاخر، جمادی الاولی ، جمادی الاَّخرة، رجب ، شعبان ، رمضان ، شوال ، ذی القعدة، ذی الحجة. ماههای قمری شرعی عبارت است از هنگام رؤیت تا رؤیت هلال ماه دیگر و آن هرگز از سی روز تجاوز نکند و از بیست و نه روز کمتر نباشد و سال قمری معمولاً یازده روز از سال شمسی کمتر است .
- حروف قمری ؛ حروفی هستند که هرگاه الف و لام تعریف بر سرآنها درآید لام آن در آن حروف ادغام نشود وخود بتلفظ آید. حروف قمری چهارده حرفند از این قرار: ء ب ج ح خ ع غ ف ق ک م هَ و ی .


قمری . [ ق ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قُمر شهری در مصر. (از معجم البلدان ). رجوع به قمر شود.


قمری . [ ق ُ ] (اِ) (پرده ٔ...) نام یکی از پرده های موسیقی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به قمر و آهنگ شود.


قمری . [ ق ُ ] (اِ) پرنده ای است ، ماده ٔ آن را قمریه نامند و نر آن را ساق جر و جمع آن قماری ، غیرمنصرف است و آن رابه هندی توترو نامند. مرغی است از فاخته کوچکتر و با طوق و بسیار مأنوس و خوش منظر و خوش آواز و گفته اندکه لفظ یا کریم کامل الحروف از صوت آن ظاهر میگردد و دو نوع میباشد، سفید و زرد و از غرایب آثار آن آنکه ابن اثیر در تاریخ خود نوشته که از جمله هدایا که بعض ملوک بقاع هند برای سلطان محمود سبکتکین فرستاده بودند قمری بود که چون طعام زهردار را میدید چشم های آن سرخ و از آن اشک جاری و متحجر میگشت و چون آن حجررا سوده بر جراحات دهن گشاده میپاشیدند بزودی چاق میشد. طبیعت آن در دوم گرم و خشک است افعال و خواص آن موافق مبرودین و مرطوبین و مولد خلط فاسد و اکثر آن محدث وسواس و جذام و مصلح آن ادهان و ادویه ٔ لطیفه است . رجوع به مخزن الادویه شود. در لغت نامه های عربی آن را جنسی از فاخته گفته اند و آنچه را که در زمان ماقمری میگویند مرغی است به اندازه ٔ بچه ٔ کبوتری ولی باریک اندام تر و پرهای سیاه دارد و آن را مانند طوطی الفاظی چند آموزند. (یادداشت مؤلف ). مرغی است معروف خوش آواز نر آن را وَرَشان و ساق حُر نیز گویند حشرات از آواز قمری میگریزند. قزوینی گوید از اختصاصات قمریان این است که هرگاه نر آنها مرد ماده ٔ آنها ازدواج نکند. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 73 شود :
پیاده همی رفت [ رستم ] جویان شکار
به پیش اندر آمد یکی مرغزار
همه بیشه و آبهای روان
به هرجای دراج و قمری نوان .

فردوسی .


اگر از خدمتت دورم به دل شرمندگی دارم
چو قمری طوق بر گردن امیدبندگی دارم .
الاتا بانگ دراج است و قمری
الا تا نام سیمرغ است و طغرل .

منوچهری .


گردن هر قمریی معدن جیمی ز مشک
دیده ٔ هر کبککی مسکن میمی ز دم .

منوچهری .


الا تا درآیند طوطی و سارک
الا تا سرایند قمری و ساری .

زینتی .


همچو قمری به باغ دولت تو
هستم استاده و گشاده دهن .

مسعودسعد.


طاوس ملائک بنوا مدح تو خواند
اندر فنن صدره چو قمری و چو دراج .

سوزنی .


قافله زن یاسمن و گل بهم
قافیه گو قمری و بلبل بهم .

نظامی .


مسلسل گشته بر گلهای حمری
نوای بلبل و آواز قمری .

نظامی .


ندانم نوحه ٔ قمری بطرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی .

حافظ.



قمری . [ ق ُ ] (اِخ ) محمدتقی دربندی شیروانی . از شاعران ترک و از مردم دربند شیروانات روسیه است . وی در آغاز شبیه گردان بود و غزلیات و قصاید نیکو میسرود و به قمری تخلص میکرد. اشعار نغزی در مصایب کربلا سروده و به نام کنزالمصایب بچاپ رسیده است . سال وفاتش معلوم نیست ، در اوایل قرن چهاردهم هجری زنده بوده است . (ریحانة الادب ج 3 ص 317).


فرهنگ عمید

محاسبه شده براساس گردش انتقالی ماه: سال قمری.
پرنده ای خاکی رنگ و کوچک تر از کبوتر با سر کوچک، گردن کشیده، و نوک باریک، یاکریم، موسی کوتقی.

محاسبه‌شده براساس گردش انتقالی ماه: سال قمری.


پرنده‌ای خاکی‌رنگ و کوچک‌تر از کبوتر با سر کوچک، گردن کشیده، و نوک باریک؛ یاکریم؛ موسی‌کوتقی.


دانشنامه عمومی

قمری ممکن است اشاره به موارد زیر باشد:
گاه شماری هجری قمری (قَمَری)، به معنی مهی یا ماهی یکی از روش های گاهشماری است که ماه های آن بر پایه گردش ماه به دور زمین شمارش می شود.
قُمْری، خانواده ای از پرندگان، مانند قمری خانگی، قمری معمولی و قمری خاوری. به کبوترسانان#گونه ها نگاه کنید.

گویش اصفهانی

تکیه ای: qomri
طاری: qomri
طامه ای: qomri
طرقی: qomri
کشه ای: qomri
نطنزی: qomri


واژه نامه بختیاریکا

فاتولک

پیشنهاد کاربران

قمری پرنده ایست از کبوتر سانان . جثه آن کمی از کبوتر کوچکتر و دارای نقش طوقی روی گردنش می باشد.

نوعی پرنده کوچکتر از کبوتر

قُمری را "غُمری" بنویسید؛ تا آن را از نگارشِ با واک های هشت گانه ی ویژه ی تازیان ( ث. ح. ص. ض. ط. ظ. ع. ق ) جدا کرده باشید.

قمری ها پرو بال شان صورتی است

قمری نوعی پرنده که دورگردنش نقش طوقی است

نوعی پرنده

بلبل، نوعی پرنده

پرنده ای خاکستری رنگ و کوچک تر از کبوتر

مهشیدی /مَهشیدی/


کلمات دیگر: