کلمه جو
صفحه اصلی

زین الدین

فرهنگ اسم ها

اسم: زین الدین (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: zaynoddin) (فارسی: زين‌الدين) (انگلیسی: zaynoddin)
معنی: زینت دین، سبب آرایش دین، موجب آرایش دین، عربی آن که موجب زینت دین و آراستگی دین است

(تلفظ: zaynoddin) (عربی) موجب آرایش دین ؛ زینت دین .


فرهنگ فارسی

ابن محمد ملطیاز دانشمندان قرن هشتم ه. ( ف . ۷۸۸ ه . ق . ) وی را ردی است بر تنقیح الابحاث ابن کمونه موسوم به نهوض حثیث النهود
نسوی از محققین شهر نساست و آن از توابع دشت خاوران خراسان است .

لغت نامه دهخدا

زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلور است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 515 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن نجیم . رجوع به ابن نجیم در همین لغت نامه و اعلام زرکلی ج 1 ص 349 شود.


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن زین الدین بن علی المعبری الملیباری . از علماء قرن دهم هجری . او راست : ارشاد العباد الی سبیل الرشاد. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1762).


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) ابن علی بن احمد العاملی الجبعی . رجوع به شهید ثانی شود.


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) ابوالفضل عبدالرحیم بن حسین عراقی . از طرفداران «احیاءالعلوم » بود و احادیث این کتاب را بیرون آورد و راجع به طریق روایت و صحت سند و شرح آنها نخستین بار در سال 751 هَ . ق . کتاب بزرگی در چند مجلد پرداخت و در آن تاریخ قسمتی از احادیث بر وی مجهول بود اما دنبال کار خود را رها نکرد تا آنکه در سال 760 کتاب دیگری مختصر در یک مجلد بنام المغنی عن حمل الاسفار راجع به احادیث احیاءالعلوم پرداخت . (از غزالی نامه ص 222).


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) تایبادی . والی ملک ولایت و هادی راه هدایت درزمان ملوک کرت بوده ، امیر تیمور به وی ارادت داشته در توزک تیموری که آن کتابی است به لغت توری امیر مذکور برخی از حالات وی را نگاشته . در سنه ٔ 791 هَ . ق .وفات یافت . این رباعی را به ملک غیاث الدین نوشته :
افراز ملوک را نشیب است بترس
در هر دلکی از تو نهیب است بترس
با خلق ستمگری کنی نندیشی
در هر ستمی با تو حسیب است بترس .

(از ریاض العارفین صص 82 - 83).


رجوع به از سعدی تا جامی ص 308 و 347 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 316 و 430 و 543 شود.

زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) حدیثی . حاجی خلیفه در ذیل طوالع الانوار آرد: شرحه الحدیثی و هو الشیخ الامام رکن الدین ابوالحسن علی المعروف بابن شیخ العربیة الموصلی . (کشف الظنون ج 2 ستون 1117).


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) سکزی . از اهل سیستان است و فاضلی ذی شأن در سخنوری و سخن رانی ... در صنایع و بدایع ماهر و اشعار نیکو از او ظاهر... از اوست :
آن چیست معلق شده از گنبد خضرا
گردان چو یکی زورق زر بر سر دریا
چون خاتم آویخته از لوح زبرجد
چون حلقه ٔ انگیخته بر صفحه ٔ مینا.
رجوع به مجمعالفصحا ج 1 صص 242 - 244 و لباب الالباب چ برون ج 1 ص 253 و 259 شود.


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی . از علماء عرب که در سال 928 هَ . ق . به هرات رفت و مورد توجه درمشخان گشت و به منصب شیخ الاسلامی واقضی القضاتی منصوب شده پایه ٔ قدر و منزلتش از امثال و اقران درگذشت . (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 610).


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبدالسلام . او پس از فرار عزالدین عبدالعزیز (پسر اولجایتو) از طرف ایلخان مغول به حکومت فارس رسید و دو سال در فارس حکومت کرد. رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 2 شود.


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی نقی کمره ای . متولد به سال 958 و متوفی به سال 1060 هَ . ق . از علمای امامیه ٔ قرن دهم و یازدهم هجری است و مؤلفاتی در فقه و حکمت و کلام و اخبار دارد... او چندی قاضی شیراز بود بهمین جهت صاحب امل الاَّمل ایشان را شیرازی معرفی کرده پس از آن شیخ الاسلام اصفهان گردید... تخلص او نقی است و دیوان وی شامل غزلیات ، رباعیات ، قصائد، مقطعات ، معمیات ، ترکیب بند، مراثی و تاریخ هاست . رجوع به فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 1 ص 304 و 306 و 347 و 350 و ج 2 ص 641، 642 شود.


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) عمربن سهلان ساوی . مؤلف کتاب بصائر نصیریه است که بنام نصیرالدین ابوالقاسم محمودبن ابی توبه ٔ مروزی وزیر سلطان سنجر تألیف کرد. در نیشابور اقامت داشت و کتاب شفای ابوعلی رابرای مردم می نوشت و از راه کتابت گذران می کرد. (از غزالی نامه ص 289 و 290). رجوع به تاریخ الحکماء شود.


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) قاسم بن قطلوبغا. متوفی به سال 879 هَ . ق . او راست : تقویم اللسان (در نحو). (از فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 82).


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) قرجه . رجوع به ذوالقدر زین الدین ... و ذوالقدریه شود.


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) مجدالملک . نواده ٔ قاضی القضاة تاج الدین علی بن عبدالرزاق است . او ترک قضا کرد و در خدمت خوارزمشاه به شغل وزارت منصوب شد و در قزوین بر در مسجد جامع کبیر، مدرسه و خانقاه و حمام و باغ و غیر آن بساخت و بر آن موقوفات کرد... (از تاریخ گزیده چ نوائی ص 814).


زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن شمس الدین ابی بکر رازی حنفی . از علمای قرن هشتم هجری است . او راست : مختار الصحاح (مختصر صحاح اللغة). (از فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 278).


زین الدین . [ زَ نُدْدی ] (اِخ ) نسوی . از محققین ... شهر نساست و آن از توابع دشت خاوران خراسان است و شیخ زین الدین نسوی از اعاظم فضلا و عرفا بوده و این رباعی منسوب به اوست :
در جستن جام جم جهان پیمودم
روزی ننشستم و شبی نغنودم
زاستاد چو وصف جام جم بشنودم
خود جام جهان نمای جم من بودم .

(از ریاض العارفین ص 196).



زین الدین . [زَ نُدْ دی ] (اِخ ) خوافی خراسانی . از اکابر مشایخ سلسله ٔ سهروردیه است . وی مرید شیخ عبدالرحمن نظری بوده و او مرید شیخ جمال الدین و او مرید شیخ حسام الدین و او مرید شیخ عبدالصمد و او مرید شیخ نجیب الدین علی سرخسی و... و بچند واسط به شیخ معروف کرخی بواب و مرید حضرت امام همام علی بن موسی الرضا منتهی میشود. وفات شیخ در دوم شوال سنه ٔ 833 هَ . ق . بود. (از ریاض العارفین ص 82). رجوع به مجالس النفائس ص 183 و 202 و فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 581 و ازسعدی تا جامی 347 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 587 و ج 4 ص 12، 13، 48، 61، 103، 334، 347، 356 و 360 شود.


زین الدین. [ زَ نُدْ دی ] ( اِخ ) دهی از دهستان بیلور است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 515 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

زین الدین. [ زِ نُدْ دی ] ( اِخ ) دهی از دهستان تبادکان است که در بخش مرکزی شهرستان مشهد واقع است و 132 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

زین الدین. [ زَ نُدْ دی ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن نجیم. رجوع به ابن نجیم در همین لغت نامه و اعلام زرکلی ج 1 ص 349 شود.

زین الدین. [ زَ نُدْ دی ] ( اِخ ) ابن عبدالعزیزبن زین الدین بن علی المعبری الملیباری. از علماء قرن دهم هجری. او راست : ارشاد العباد الی سبیل الرشاد. ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1762 ).

زین الدین. [ زَ نُدْ دی ] ( اِخ ) ابن علی بن احمد العاملی الجبعی. رجوع به شهید ثانی شود.

زین الدین. [ زَ نُدْ دی ] ( اِخ ) ابوالفضل عبدالرحیم بن حسین عراقی. از طرفداران «احیاءالعلوم » بود و احادیث این کتاب را بیرون آورد و راجع به طریق روایت و صحت سند و شرح آنها نخستین بار در سال 751 هَ. ق. کتاب بزرگی در چند مجلد پرداخت و در آن تاریخ قسمتی از احادیث بر وی مجهول بود اما دنبال کار خود را رها نکرد تا آنکه در سال 760 کتاب دیگری مختصر در یک مجلد بنام المغنی عن حمل الاسفار راجع به احادیث احیاءالعلوم پرداخت. ( از غزالی نامه ص 222 ).

زین الدین. [ زَ نُدْ دی ] ( اِخ ) تایبادی. والی ملک ولایت و هادی راه هدایت درزمان ملوک کرت بوده ، امیر تیمور به وی ارادت داشته در توزک تیموری که آن کتابی است به لغت توری امیر مذکور برخی از حالات وی را نگاشته. در سنه 791 هَ. ق.وفات یافت. این رباعی را به ملک غیاث الدین نوشته :
افراز ملوک را نشیب است بترس
در هر دلکی از تو نهیب است بترس
با خلق ستمگری کنی نندیشی
در هر ستمی با تو حسیب است بترس.
( از ریاض العارفین صص 82 - 83 ).
رجوع به از سعدی تا جامی ص 308 و 347 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 316 و 430 و 543 شود.

زین الدین. [ زَ نُدْ دی ] ( اِخ ) حدیثی. حاجی خلیفه در ذیل طوالع الانوار آرد: شرحه الحدیثی و هو الشیخ الامام رکن الدین ابوالحسن علی المعروف بابن شیخ العربیة الموصلی. ( کشف الظنون ج 2 ستون 1117 ).

زین الدین. [زَ نُدْ دی ] ( اِخ ) خوافی خراسانی. از اکابر مشایخ سلسله سهروردیه است. وی مرید شیخ عبدالرحمن نظری بوده و او مرید شیخ جمال الدین و او مرید شیخ حسام الدین و او مرید شیخ عبدالصمد و او مرید شیخ نجیب الدین علی سرخسی و... و بچند واسط به شیخ معروف کرخی بواب و مرید حضرت امام همام علی بن موسی الرضا منتهی میشود. وفات شیخ در دوم شوال سنه 833 هَ. ق. بود. ( از ریاض العارفین ص 82 ). رجوع به مجالس النفائس ص 183 و 202 و فهرست کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 581 و ازسعدی تا جامی 347 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 587 و ج 4 ص 12، 13، 48، 61، 103، 334، 347، 356 و 360 شود.


دانشنامه عمومی

زین الدین (اقلید). زین الدین (اقلید)، روستایی از توابع بخش سده شهرستان اقلید در استان فارس ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان آسپاس قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۱ نفر (۱۶خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: