ربیع.[ رَ ] (ع اِ) بهار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). فصل بهار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موسم بهار. (غیاث اللغات ). بهارگاه . (دهار). فصلی از چهار فصل سال است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).یکی از فصول سال است از
21 آزار تا
21 حزیران . ج ، اَرْبِعة، رِباع ، اَرْبِعاء. (از المنجد). یکی از چهار فصل سال است از فروردین تا آخر خرداد
: وین هدهد بدیع درین اول ربیع
برجاس وار تاجی بر سر نهاده وی .
منوچهری .
به دیماه خوف آتش غم سپر کن
که اینجا ربیع رجایی نیابی .
خاقانی .
درربیع دولتت هرگز خزان را ره مباد
فارغم زآمین که دانم مستجابست این دعا.
خاقانی .
هزار فصل ربیعش جنیبه دار جمال
هزار فضل ربیعش خریطه دار سخا.
خاقانی .
خوان ساخته برسم کیان اهل مکه را
رسم کیان ربیع دل مکیان شده .
خاقانی .
نقاش ربیع نقشهای بدیع بر اطراف کوه و هامون نگاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
261).
از گل آن روضه ٔ باغ رفیع
ربع زمین یافته رنگ ربیع.
نظامی .
کدامین ربع را بینی ربیعی
کز آن بقعه برون ناید بقیعی .
نظامی .
اندرآمد جوحی و گفت ای حریف
وی وبالم در ربیع و در خریف .
مولوی .
اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده . (گلستان ). در فصل ربیع که آثار صولت برد آرمیده . (گلستان ).
-
ربیع رابع ؛ مبالغه است (منتهی الارب )، یعنی بهار بسیار فراخ با ارزانی . (آنندراج ). مخصب . ج ، اَرْبِعاء، رُبعان . (المنجد).
-
ابوالربیع ؛ هدهد. (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
یوم الربیع ؛ از جنگهای اوس و خزرج است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
|| باران بهاری . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران بهاری . ج ، اَرْبِعة. (دهار) (مهذب الاسماء). || بهره ای از آب مر زمین را، گویند: فلانی را از این آب ربیعی است . (از منتهی الارب ). || آنچه از سبزی چهارپایان خورند. ج ، اربعة. (از اقرب الموارد). || نهر خرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). جوی خرد. (مهذب الاسماء). بخشی از آب در زمین . ج ، رُبُع. (از المنجد). || چهاریک . ج ، اَرْبِعاء.(مهذب الاسماء). چهاریک . ج ، رُبُع. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک چهارم . || نام دو ماه از ماههای قمری ، و الربیع ربیعان ، ربیعالشهور و ربیعالازمنه فربیعالشهور شهران بعد صفر و لایقال فیه الاشهر ربیعالاول و شهر ربیعالاَّخر و اما ربیعالازمنة فربیعان الربیعالاول الذی یأتی فیه النور و الکماة و الربیعالثانی الذی تدرک فیه الثمار. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). ربیعالاول و ربیعالاَّخر. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به ربیعالاول و ربیعالاَّخر شود.
-
ربیع نخست ؛ ربیعالاول
: بود حقیقت ز شمار درست
بیست وچهارم ز ربیع نخست .
نظامی .
محرّم زر است و صفر آینه
ربیع نخست آب و دیگر غنم .
؟
و رجوع به ربیعالاول شود.
|| (اصطلاح تصوف ) مقام بسطت در قطع مسافت سلوک . مقام بسطت را گویند در قطع سلوک . (فرهنگ مصطلحات عرفانی سجادی ).