کلمه جو
صفحه اصلی

حنیف


مترادف حنیف : مسلمان، موحد ، راست کیش، پاک دین، راست دین ، راست، برحق، درست

متضاد حنیف : کافر، مشرک، ناخداباور، بدکیش، ناحق

فارسی به انگلیسی

Orthodox(Moslem)


orthodox, orthodox(moslem)

فرهنگ اسم ها

اسم: حنیف (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hanif) (فارسی: حَنيف) (انگلیسی: hanif)
معنی: راستین، مستقیم، ثابت و پایدار در دین، معتقد به اسلام، ( عربی )، درست و پاک، ( در ادیان ) معتقد به یگانگی خداوند، خداپرست پیش از ظهور اسلام، خداپرست

(تلفظ: hanif) (عربی) درست و پاک ، راستین ؛ (در ادیان) معتقد به یگانگی خداوند ، خداپرست پیش از ظهور اسلام.


مترادف و متضاد

مسلمان، موحد ≠ کافر، مشرک، ناخداباور


orthodox (صفت)
درست، فریور، حنیف، دارای عقیده درست، مطابق عقاید کلیسای مسیح، مطابق مرسوم

۱. مسلمان، موحد ≠ کافر، مشرک، ناخداباور
۲. راستکیش، پاکدین، راستدین ≠ بدکیش
۳. راست
۴. برحق، درست ≠ ناحق


فرهنگ فارسی

ثابت وپایداردردین، متمسک بدین اسلام یاملت موحد
(صفت ) ۱ - راست مستقیم . ۲ - ثابت در دین راست کیش . ۲ - آنکه در ملت ابراهیم باشد متمسک بدین اسلام . جمع : حنفائ .
ابن ریاب الانصاری یکی از اصحاب است در غزوه احد و دیگر غزوات حضور داشت و در محاربه معونه بشهادت رسید .

فرهنگ معین

(حَ نِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - راست ، مستقیم . ۲ - معتقد به اسلام .

لغت نامه دهخدا

حنیف . [ ] (اِخ ) ابن ریاب الانصاری . یکی از اصحاب است . در غزوه ٔ احد و دیگرغزوات حضور داشت و در محاربه ٔ معونه بشهادت رسید.


حنیف. [ ح َ ] ( ع ص ،اِ ) مایل از هر دین باطل بسوی دین اسلام ثابت بر آن.( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || برگشته از ملت های باطل. ( ترجمان عادل بن علی ). || حاجی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و در کلیات آمده در هر موضعی از قرآن که حنیف با مسلم آمده ، مراد حاجی است نحو ولکن کان حنیفاًمسلماً و در هر موضع به تنهایی آمده ، به معنی مسلم است نحو حنیفاً ﷲ. ( اقرب الموارد ). || آنکه در ملت ابراهیم ( ع ) باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ، حُنفاء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کوتاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قصیر. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || کفشگر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حذاء. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || مختون. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ختنه کرده. || مسلمان. ( مهذب الاسماء ). مسلمان راست دین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پاک دین. فرهودی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || مستقیم. ( اقرب الموارد ).
- دین حنیف ؛ دین راست بدون اعوجاج. ( ناظم الاطباء ).

حنیف. [ ] ( اِخ ) ابن ریاب الانصاری. یکی از اصحاب است. در غزوه احد و دیگرغزوات حضور داشت و در محاربه معونه بشهادت رسید.

حنیف . [ ح َ ] (ع ص ،اِ) مایل از هر دین باطل بسوی دین اسلام ثابت بر آن .(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برگشته از ملت های باطل . (ترجمان عادل بن علی ). || حاجی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و در کلیات آمده در هر موضعی از قرآن که حنیف با مسلم آمده ، مراد حاجی است نحو ولکن کان حنیفاًمسلماً و در هر موضع به تنهایی آمده ، به معنی مسلم است نحو حنیفاً ﷲ. (اقرب الموارد). || آنکه در ملت ابراهیم (ع ) باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، حُنفاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد) (آنندراج ). || کفشگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حذاء. (اقرب الموارد) (آنندراج ). || مختون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ختنه کرده . || مسلمان . (مهذب الاسماء). مسلمان راست دین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاک دین . فرهودی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || مستقیم . (اقرب الموارد).
- دین حنیف ؛ دین راست بدون اعوجاج . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. راست، مستقیم.
۲. ثابت و پایدار در دین.
۳. کسی که متمسک به دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد.

دانشنامه عمومی

حنیف (هیرمند). حنیف ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان هیرمند در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان دوست محمد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۰۷ نفر (۴۴خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

حَنیف
(در لغت به معنای رویگردان از باطل به حق. برخی این واژه را سریانی می دانند) در قرآن، اصطلاحی به معنای نگاه و روش توحیدی و حق گرایانۀ پیامبران. این واژه دَه بار به صورت مفرد و دوبار به صورت جمع در قرآن به کار رفته است. از آیات ۷۹ سورۀ انعام و ۳۰ سورۀ روم برمی آید که پیوند و ارتباطی میان حنیف و فطرت، یعنی نگرش پاک و بی آلایش و گرایش فطری به آفریدگار جهان، برقرار است. در قرآن، حضرت ابراهیم بارها «حنیف» شمرده شده است. (بقره، ۱۳۵؛ آل عمران، ۹۵؛ نساء، ۱۲۵). از آیۀ ۱۳۵ سورۀ بقره و ۶۷ سورۀ آل عمران دو نکته استنباط می شود: ۱. حنیفیت نه یهودیت است نه مسیحیت؛ ۲. با مُسلم بودن (معنای قبل از اسلامی آن) مترادف است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حنیف، (جمع آن: حُنَفاء و احناف)، واژه ای قرآنی به معنای یکتاپرست و پیرو دین حقیقی و راستین (دین ابراهیم علیه السلام) می باشد.
برخی محققان اخیر، ریشه این واژه را مبهم و تعیین معنای دقیق و اصلی آن را دشوار می دانند .
به نظر برخی دیگر برای درک معنای اسلامی و کاربرد قرآنی حنیف، نیازی به پیدا کردن وجه اشتقاق آن نیست .
ازآنرو که قرآن به زبان عربی و برای هدایت قوم عرب سخن گفته است، استعمال کلمه حنیف نمی بایست در ذهن شنوندگان زمان حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم ابهامی ایجاد کرده باشد.
در این میان، جفری اظهار کرده است که آمدن برخی قیدها بعد از کلمه حنیف، نشانه آن است که مخاطبان قرآن برای دریافت معنای درست واژه، نیاز به توضیح و تبیین داشته اند.

تعداد به کار رفتن کلمات حنیف و حنفاء در قرآن
واژه حنیف ده بار در قرآن به کار رفته است؛ هشت بار آن به صراحت درباره دین حضرت ابراهیم است که حنیفیت بوده و دو بار دیگر خطاب به پیامبر و بیان اهمیت حنیف بودن در دین است.
در هشت مورد و نیز در آیه ۳۱ سوره حج (با عبارت «حُنَفاءَ لِلّهِ غیرَمشرکینَ بِه»)، آشکارا و بلافاصله توضیح داده شده که شاخص مهم شخص حنیف مشرک نبودن است.شهرستانی همراه بودن دائم حنیف و غیرمشرک را از این باب دانسته که توحید مهمترین رکن حنیف بودن است. حُنَفاء نیز دوبار در قرآن به کار رفته که هر دو آیه در مدینه و برای احتجاج با اهل کتاب و مشرکان نازل شده است.از بررسی آیات قرآن چنین برمی آید که واژه حنیف بیش از هر چیز ناظر به عقیده توحید و نافی شرک و باورهای یهودیان و نصرانیان بوده است.

معنای کلمه حنیف
بنابر منابع لغت عربی، حنیف از ریشه حَنَفَ به معنای گرایش از گمراهی به راه راست است و در مقابل آن، جَنَف به معنای گرایش از راه راست به گمراهی است .
برخی معنای اصلی آن را مطلق گرایش و میل ذکر کرده اند . که در کاربردهای گوناگون معنایش تغییر میکند.
استواری نیز در ضمن معنای حنف آمده است . در واژه نامه های عربی برای حَنِفَ معنای «کژی و اعوجاج در پا» را نیز ذکر کرده اند و به کسی که بر پشت پا راه میرود احنف می گویند ازاینرو صخر (از رجال معروف صدر اسلام که در فتح ایران نقش مهمی داشت)، به سبب کژی در پایش، به احنف بن قیس معروف شد. بیشتر لغویان و مفسران، ریشه این واژه را عربی دانسته اند.
ابن هشام با فرض امکان تبدیل ثاء به فاء در زبان عربی، تَحَنُّف و تَحَنُّث (از حنث به معنای گناه، و تحنّث یعنی دوری از گناه؛ را از یک ریشه، و هر دو را به معنای تبرّر (فرمانبرداری کردن و پرهیز از گناه) می داند.
با این همه، برخی دانشمندان از دیرباز دریافته بودند که حنیف از واژه های دخیل است، از جمله مسعودی این کلمه را معرّب «حنیفوا» یا «حنیبوا» ی سریانی دانسته و ابن عبری «حنفه» سریانی را در اشاره به صابئین به کار برده است. واژه سریانی حَنْفه (حَنپه، حنیبوا یا حنیفوا) در اصل به معنای کافر و مشرک است و در برخی موارد به اشخاصِ دارای فرهنگ یونانی (یونانی مآب) نیز اطلاق می شده است . بعضی دانشمندان لفظ صابئه را اسم فاعل «صباء» به معنای میل دانسته و گفته اند کسی که کیش خود را تغییر می داد صابئی نامیده می شد و از اینجا میان ایشان و احناف رابطه ای یافته اند.
عده ای نیز گفته اند که ریشه واژه حنیف، عبری یا حبشی است .
حتی احتمال داده شده است که حنیف برگرفته از ریشه پهلوی هونوی (وعده خوب) باشد به گفته جفری ، به نظر می رسد واژه حنیف از حنفه سریانی و به معنای کافر و مشرک باشد و احتمالا مردم عرب پیش از اسلام نیز آن را، در همان معنای اصلی خود و به عنوان اصطلاحی رایج و معروف، بر کسانی اطلاق می کردند که نه بر دین یهود و نصاری بودند نه بر دین خودشان.چنین فرضی با شواهد و مدارک پیش از اسلام آن در معنای کافر و مشرک ناسازگار نیست، و با وضع افرادی که قبل از اسلام به حنیف مشهور بودند نیز همخوانی دارد.

در اعراب جاهلی به چه کسانی حنیف می گفتند
...

جدول کلمات

رزاست , مستقیم

پیشنهاد کاربران

هوالعلیم

حنیف: مایل به حق.

جنیف: مایل به باطل .

حنیف متضاد جنیف است.

حنیف به معنی موحد و یکتاپرستی است .

راغب گوید حنف میل از ضلال به استقامت است ، و جنف میل از استقامت به ضلال است.

زاست

Unmixed

حنیف کسی است که تعصب قومی و مذهبی را رها کرده است مانند ابراهیم علیه السلام پدر گمراه و دین باطلش را رها کرد و گرویده ی دین حق گشت

حنیف در معنی عبری حبشی به کسی گفته می شود کاری بکند خدا از او خوشش بیاید در زمان ابراهیم کارهایی که ابراهیم انجام میداد هیچکس انجام نداده چندتا از آن کارها ختنه کردن است اصلاح کردن موهای بدن از تمیز کردن وکوتاه کردن ناخن ها است مسواک کردن است و. . . . .

حنیف در قران به معنی راست و درست بکار گرفته شده در حالیکه معنی اصلی آن کج و منحرف است. این نشان میدهد محمد معنی درست این کلمه را نمی دانسته است.

حنیف یعنی کسی که همه ی تعصبها اعم از تعصبات فکری و قومیتی و نژادی را رها کرده و حق گرا باشد .
برایش حق مهم باشدنه چیز دیگر
حنیف یعنی حق گرا

معنی حنیف: ( عربی ) 1 - درست و پاک، راستین؛ 2 - ( در ادیان ) معتقد به یگانگی خداوند، خداپرست پیش از ظهور اسلام.
موحد و یکتاپرست و آیین حضرت ابراهیم خلیل است .
و یک اسم قرآنی و درستی است.


حنف ریشه این کلمه به معنای گریز از کژی و میل به حق و راستی می باشد و حنیف به معنای باطل گریزحق گرا می باشد البته کسانی که قائل به معنای کافر و خارج از دین برای این کلمه شده اند احتمالا به سبب هم نشینی بسیار حنیفیت با کفر به خرافات و خروج از دین اکثریت باطل دچار اشتباه شده اند و آن دو را هم معنا دانسته اند وبه این امر توجه ننموده اند که این خروج از دین باطل و کفر به آن عین ایمان و گرایش به دین حق است
این صفت در قرآن کریم برای حضرت ابراهیم علی نبینا وآله و علیه السلام در هشت جا آمده است و به معنای آن است که ایشان از هر اعتقاد باطلی گریزان بود و میل و گرایش به حق و حقیقت داشت و جز حق را قبول نمی کرد؛ در مقابل بت پرستان ایستاد و در مقابل گروهی دیگر، سر به بندگی ماه و خورشید و ستاره نداد و تنها خدای یگانه را برای پرستش پذیرفت و این یعنی حنیفیت که آیین اسلام بر آن بنا شده است
چرا که رکن اساسی اسلام نیز دو چیز است نفی الهی غیر از خدا که همان خروج و گریز از دین باطل است و اثبات الوهیت خدا که همان رو کردن به سوی دین حق هست که در کلمه لااله الا الله جمع شده است و در آیه 30 سوره روم نیز پیامبر اکرم نیز امر بر روکردن دائمی به سوی همین دین شده است در حالی که حنیف است ( فأقم وجهک للدین حنیفا ) که نشان دهنده آن است که دین اسلام چیزی جز آیین حنیفیت ابراهیم نیست و پیامبران و امامان همه بر دین حنیفیت بوده اند و همه اشخاص حق گرای عالم حنیف می باشند.


کلمات دیگر: