[ویکی فقه] حنیف، (جمع آن: حُنَفاء و احناف)، واژه ای قرآنی به معنای یکتاپرست و پیرو دین حقیقی و راستین (دین ابراهیم علیه السلام) می باشد.
برخی محققان اخیر، ریشه این واژه را مبهم و تعیین معنای دقیق و اصلی آن را دشوار می دانند .
به نظر برخی دیگر برای درک معنای اسلامی و کاربرد قرآنی حنیف، نیازی به پیدا کردن وجه اشتقاق آن نیست .
ازآنرو که قرآن به زبان عربی و برای هدایت قوم عرب سخن گفته است، استعمال کلمه حنیف نمی بایست در ذهن شنوندگان زمان حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم ابهامی ایجاد کرده باشد.
در این میان، جفری اظهار کرده است که آمدن برخی قیدها بعد از کلمه حنیف، نشانه آن است که مخاطبان قرآن برای دریافت معنای درست واژه، نیاز به توضیح و تبیین داشته اند.
تعداد به کار رفتن کلمات حنیف و حنفاء در قرآن
واژه حنیف ده بار در قرآن به کار رفته است؛ هشت بار آن به صراحت درباره دین حضرت ابراهیم است که حنیفیت بوده و دو بار دیگر خطاب به پیامبر و بیان اهمیت حنیف بودن در دین است.
در هشت مورد و نیز در آیه ۳۱ سوره حج (با عبارت «حُنَفاءَ لِلّهِ غیرَمشرکینَ بِه»)، آشکارا و بلافاصله توضیح داده شده که شاخص مهم شخص حنیف مشرک نبودن است.شهرستانی همراه بودن دائم حنیف و غیرمشرک را از این باب دانسته که توحید مهمترین رکن حنیف بودن است. حُنَفاء نیز دوبار در قرآن به کار رفته که هر دو آیه در مدینه و برای احتجاج با اهل کتاب و مشرکان نازل شده است.از بررسی آیات قرآن چنین برمی آید که واژه حنیف بیش از هر چیز ناظر به عقیده توحید و نافی شرک و باورهای یهودیان و نصرانیان بوده است.
معنای کلمه حنیف
بنابر منابع لغت عربی، حنیف از ریشه حَنَفَ به معنای گرایش از گمراهی به راه راست است و در مقابل آن، جَنَف به معنای گرایش از راه راست به گمراهی است .
برخی معنای اصلی آن را مطلق گرایش و میل ذکر کرده اند . که در کاربردهای گوناگون معنایش تغییر میکند.
استواری نیز در ضمن معنای حنف آمده است . در واژه نامه های عربی برای حَنِفَ معنای «کژی و اعوجاج در پا» را نیز ذکر کرده اند و به کسی که بر پشت پا راه میرود احنف می گویند ازاینرو صخر (از رجال معروف صدر اسلام که در فتح ایران نقش مهمی داشت)، به سبب کژی در پایش، به احنف بن قیس معروف شد. بیشتر لغویان و مفسران، ریشه این واژه را عربی دانسته اند.
ابن هشام با فرض امکان تبدیل ثاء به فاء در زبان عربی، تَحَنُّف و تَحَنُّث (از حنث به معنای گناه، و تحنّث یعنی دوری از گناه؛ را از یک ریشه، و هر دو را به معنای تبرّر (فرمانبرداری کردن و پرهیز از گناه) می داند.
با این همه، برخی دانشمندان از دیرباز دریافته بودند که حنیف از واژه های دخیل است، از جمله مسعودی این کلمه را معرّب «حنیفوا» یا «حنیبوا» ی سریانی دانسته و ابن عبری «حنفه» سریانی را در اشاره به صابئین به کار برده است. واژه سریانی حَنْفه (حَنپه، حنیبوا یا حنیفوا) در اصل به معنای کافر و مشرک است و در برخی موارد به اشخاصِ دارای فرهنگ یونانی (یونانی مآب) نیز اطلاق می شده است . بعضی دانشمندان لفظ صابئه را اسم فاعل «صباء» به معنای میل دانسته و گفته اند کسی که کیش خود را تغییر می داد صابئی نامیده می شد و از اینجا میان ایشان و احناف رابطه ای یافته اند.
عده ای نیز گفته اند که ریشه واژه حنیف، عبری یا حبشی است .
حتی احتمال داده شده است که حنیف برگرفته از ریشه پهلوی هونوی (وعده خوب) باشد به گفته جفری ، به نظر می رسد واژه حنیف از حنفه سریانی و به معنای کافر و مشرک باشد و احتمالا مردم عرب پیش از اسلام نیز آن را، در همان معنای اصلی خود و به عنوان اصطلاحی رایج و معروف، بر کسانی اطلاق می کردند که نه بر دین یهود و نصاری بودند نه بر دین خودشان.چنین فرضی با شواهد و مدارک پیش از اسلام آن در معنای کافر و مشرک ناسازگار نیست، و با وضع افرادی که قبل از اسلام به حنیف مشهور بودند نیز همخوانی دارد.
در اعراب جاهلی به چه کسانی حنیف می گفتند
...