مترادف جلوه : حضور، ظهور، خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود، تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه، آراستن
برابر پارسی : درخشش، تابش، نمود
manifestation, airs
blaze, effect, glitter, light, sparkle
(تلفظ: jelve) (عربی) نمایان شدن ، خود را آشکار کردن ، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی ، جاذبه .
خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود
تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه
آراستن
حضور، ظهور
۱. حضور، ظهور
۲. خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود
۳. تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه
۴. آراستن
هر عنصر صوتی یا تصویری که برای ایجاد تأثیر مشخصی به فیلم افزوده شود
جلوه . [ ج َل ْ وَ ] (اِخ ) از آبهای ضباب است در حمی . (حمی ضریه ). (از معجم البلدان ).
جلوه . [ ج ِ وَ / وِ] (از ع ، اِ) رونق و ضیاء و تابش . (ناظم الاطباء).
- جلوه داشتن ؛ رونق و تابش داشتن .
- جلوه پناه ؛ تابدار و نورانی . (ناظم الاطباء).
- جلوه طراز ؛ آراسته شده با دلبری ونورانی . (ناظم الاطباء).
|| عرضه . (ناظم الاطباء).
- جلوه دادن ؛ بوضع خوش عرضه دادن و آرایش کردن .
|| ناز و کرشمه و دلبری . (ناظم الاطباء).
- جلوه بدست ؛ دلربا و دارای دلبری . (ناظم الاطباء).
- جلوه بهشت ؛ دارای رونق آسمانی و دلبری بهشتی . (ناظم الاطباء).
- جلوه پرداز ؛ آنکه تکمیل مینماید دلبری را. (ناظم الاطباء).
- جلوه فروش ؛ با ناز و کرشمه .(ناظم الاطباء).
- جلوه کردن ؛ دلبری کردن و کرشمه نمودن و خرامیدن . (ناظم الاطباء).
جلوه . [ج ِل ْ وَ ] (اِخ ) ابوالحسن بن سیدمحمد طباطبایی اصفهانی زواری معروف به میرزای جلوه از اکابر فلاسفه ٔ اسلامی و از نوادگان میرزا رفیعالدین نایینی استاد علامه ٔ مجلسی است . وی در ذی قعده ٔ سال 1238 هَ . ق . در احمدآباد گجرات هند تولد یافت و در اصفهان بتحصیل پرداخت و غالب اوقات خود را در علم معقول مصروف داشت و سرانجام بتهران سفر کرد و در مدرسه ٔ دارالشفا اقامت گزیدو 41 سال در آنجا بتدریس علوم حکمت و فلسفه بخصوص از کتاب های ابن سینا و ملاصدرا پرداخت . ناصرالدین شاه درهمان مدرسه بدیدار وی میرفت . وی در ذیقعده ٔ سال 1314 در همانجا وفات کرد و در قبرستان صدوق بن بابویه دفن شد. او راست : 1 - اثبات الحرکة الجوهریة. این کتاب به سال 1313 در حاشیه ٔ شرح هدایه ٔ ملاصدرا چاپ شده است . 2 - حواشی بر اسفار ملاصدرا. 3 - دیوان اشعار. وی در اشعار خود به جلوه تخلص میکرد. از اشعار اوست :
چون شد که در این غمکده یک همنفسی نیست
از هم نفسان بگذر و از اصل کسی نیست
بازار جهان جمله جزا بین و مکافات
غافل بچه سان گفت که آنجا عسسی نیست
جز رفتن از این مرحله با مژده ٔ رحمت
داناست خدا در دل جلوه هوسی نیست .
وی در تمامی عمر زن نکرد. (اعیان الشیعه ) (ریحانة الادب ج 1 ص 273).
جلوة. [ ج َ/ ج ِ / ج ُ وَ ] (ع مص ) عرض کردن عروس را بر شوهر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جِلاء شود.
جلوة. [ ج ِ وَ ] (ع اِ) آنچه عروس را شوی در وقت جلوه دهد ازکنیز و غیر آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ظاهر.پیدایی