کلمه جو
صفحه اصلی

تمنا


مترادف تمنا : آرزو، استدعا، التماس، تقاضا، خواهش، درخواست، غبطه، نیاز

برابر پارسی : خواهش، درخواست، بدنبال، برای

فارسی به انگلیسی

entreaty, plea, supplication


desire, wish, request, entreaty, plea, supplication

desire, wish, request


فارسی به عربی

( تمنّا ) استجداء

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: tamannā) (عربی) آرزو ؛ خواستن چیزی معمولاً همراه با فروتنی و تواضع .


اسم: تمنا (دختر) (عربی) (تلفظ: tamannā) (فارسی: تَمنا) (انگلیسی: tamanna)
معنی: آرزو، خواستن چیزی همراه با فروتنی و تواضع، خواستن چیزی معمولاً همراه با فروتنی و تواضع

مترادف و متضاد

آرزو، استدعا، التماس، تقاضا، خواهش، درخواست، غبطه، نیاز


فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) تمنی . ۲ - ( اسم ) در خواست التماس . ۲ - ( اسم ) آرزو خواهش .
میراز محمدی اجدادش ایرانی بودند و در کابل متولد شد و به دهلی رفت و در سال ۱۱۶٠ درگذشت .

فرهنگ معین

(تَ مَ نّ ) [ ع . ] (اِمص . ) درخواست ، خواهش .

لغت نامه دهخدا

تمنا. [ ت َ م َن ْ ن ] ( اِ ) خواهش و آرزوی و خام و تباه از صفات اوست و بالفظ یافتن و کردن و داشتن و پختن و بستن و در دماغ آوردن و در دل شکستن و سوختن مستعمل. ( آنندراج ). مأخوذ از تازی ( تمنی ) آرزو و امید و خواهش. ( ناظم الاطباء ) :
گر هیچ خرد داری و هشیاری وبیدار
چون مست مرو بر اثر او به تمنا.
ناصرخسرو ( دیوان ص 3 ).
چو رسی به طور سینا ارنی مگوی و بگذر
که نیرزد این تمنا بجواب لن ترانی.
( از افزوده های نفیسی بر دیوان رضی نیشابوری ).
سر به تمنای تاج دادن و چون بگذری
هم سر و هم تاج را نعل قدم داشتن.
خاقانی.
خاک درت را هر نفس برآب حیوان دسترس
خصم تو در خاک هوس تخم تمنا ریخته.
خاقانی.
ملک عجم چو طعمه ترکان اعجمی است
عاقل کجا بساط تمنا برافکند.
خاقانی.
ای ز تو ما بی خبر ما به تمنای تو
بسکه بپیموده ایم عالم خوف و رجا.
خاقانی.
چونکه به دنیاست تمنا ترا
دین بنظامی ده و دنیا ترا.
نظامی.
تمنای گل در دماغ آورند
نظر سوی روشن چراغ آورند.
نظامی ( از آنندراج ).
دل به تمنا که چه بودی ز روز
گرشب ما را نشدی پرده سوز.
نظامی.
غم به تمنای تو بخریده ام
جان به تمنای تو بفروخته.
سعدی.
به تمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان.
سعدی.
آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو بمن وا نرسد.
سعدی.
گر تو خواهی که برخوری از عمر
خلق را هم جز این تمنا نیست.
ابن یمین.
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است.
حافظ.
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی.
حافظ.
بال پروازش در آن عالم بود صائب فزون
هرکه اینجا بیشتر در دل تمنا بیشتر.
صائب ( از آنندراج ).
روزه سازد پاک صائب سینه ها را از هوس
ز آتش امساک می سوزد تمناهای خام.
( ایضاً ).
رجوع به دیگر ترکیبهای این کلمه شود.

تمنا. [ ت َ م َن ْ نا ] ( اِخ ) از شعرای هندوستان و از برهمنان است. از مردم شکوه آباد و در لکهنو می زیست. از اوست :

تمنا. [ ت َ م َن ْ ن ] (اِ) خواهش و آرزوی و خام و تباه از صفات اوست و بالفظ یافتن و کردن و داشتن و پختن و بستن و در دماغ آوردن و در دل شکستن و سوختن مستعمل . (آنندراج ). مأخوذ از تازی (تمنی ) آرزو و امید و خواهش . (ناظم الاطباء) :
گر هیچ خرد داری و هشیاری وبیدار
چون مست مرو بر اثر او به تمنا.

ناصرخسرو (دیوان ص 3).


چو رسی به طور سینا ارنی مگوی و بگذر
که نیرزد این تمنا بجواب لن ترانی .
(از افزوده های نفیسی بر دیوان رضی نیشابوری ).
سر به تمنای تاج دادن و چون بگذری
هم سر و هم تاج را نعل قدم داشتن .

خاقانی .


خاک درت را هر نفس برآب حیوان دسترس
خصم تو در خاک هوس تخم تمنا ریخته .

خاقانی .


ملک عجم چو طعمه ٔ ترکان اعجمی است
عاقل کجا بساط تمنا برافکند.

خاقانی .


ای ز تو ما بی خبر ما به تمنای تو
بسکه بپیموده ایم عالم خوف و رجا.

خاقانی .


چونکه به دنیاست تمنا ترا
دین بنظامی ده و دنیا ترا.

نظامی .


تمنای گل در دماغ آورند
نظر سوی روشن چراغ آورند.

نظامی (از آنندراج ).


دل به تمنا که چه بودی ز روز
گرشب ما را نشدی پرده سوز.

نظامی .


غم به تمنای تو بخریده ام
جان به تمنای تو بفروخته .

سعدی .


به تمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان .

سعدی .


آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو بمن وا نرسد.

سعدی .


گر تو خواهی که برخوری از عمر
خلق را هم جز این تمنا نیست .

ابن یمین .


ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است .

حافظ.


فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی .

حافظ.


بال پروازش در آن عالم بود صائب فزون
هرکه اینجا بیشتر در دل تمنا بیشتر.

صائب (از آنندراج ).


روزه سازد پاک صائب سینه ها را از هوس
ز آتش امساک می سوزد تمناهای خام .

(ایضاً).


رجوع به دیگر ترکیبهای این کلمه شود.

تمنا. [ ت َ م َن ْ نا ] (اِخ ) از شعرای هندوستان و از برهمنان است . از مردم شکوه آباد و در لکهنو می زیست . از اوست :
ای در تو مأمن بیچارگان
مرهم ریش غم آوارگان .

(از قاموس الاعلام ترکی ).



تمنا. [ ت َ م َن ْ نا ] (اِخ ) محمد عابدین علی مولوی در قصبه ٔ سند هندوستان می زیست و در سال 1290 هَ . ق . درگذشت دیوان مرتبی دارد و قصائد بلیغی سروده است . از اوست :
نیست بی شور محبت جزیی از اجزای من
ناله می خیزد برنگ نی ز سر تا پای من .

(از قاموس الاعلام ترکی ).



تمنا. [ ت َ م َن ْ نا ] (اِخ ) میرزا ابوالحسن شیرازی که در زمان شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی می زیست . از اوست :
کبوتری به قفس بود شب به ناله درآمد
دل اسیر بیاد آمدم ببین چه کشیدم .

(از قاموس الاعلام ترکی ).



تمنا. [ ت َ م َن ْ نا ] (اِخ ) میرزا محمد علی از مردم شاهجهان است . از اوست :
نمیدانم چه محفل بود شب جایی که من بودم
که یک نامحرمش دل بود شب جایی که من بودم .

(از قاموس الاعلام ترکی ).



تمنا. [ ت َ م َن ْ نا ] (اِخ ) میرزا محمدی اجدادش ایرانی بودند و در کابل متولد شد و به دهلی رفت و در سال 1160 درگذشت . از اوست :
چون تمنا را به بزم خویش گریان دید گفت
کین مرا رسوای عالم کرد بیرونش کنید.

(از قاموس الاعلام ترکی ).



تمنا. [ ت َ م َن ْنا ] (اِخ ) خواجه محمدعلی بن خواجه عبداﷲ تأیید در شهر عظیم آباد هندوستان می زیست در عذوبت بیان و طلاقت لسان منزلتی داشت و در سال 1233 در گذشت . از اوست :
دمی که گشت تمنا بلند شمشیرش
ز خاک تا سر افلاک الامان برخاست .

(از قاموس الاعلام ترکی ).



فرهنگ عمید

۱. آرزو کردن.
۲. خواهش کردن.
۳. درخواست، خواهش.
۴. (اسم ) آرزو.

دانشنامه عمومی

درخواست، خواهش، چیزی را با التماس خواستن.


تمنا (فیلم ۱۹۴۲). «تمنا» (انگلیسی: Tamanna) یک فیلم بالیوود است که به کارگردانی و نویسندگی پانی ماجومدار در سال ۱۹۴۲ منتشر شد.
Leela Desai
P. Jairaj
Karan Dewan
شاگدیش ستی
K. C. Dey
شانتا کوماری
Nargis
ثریا

فرهنگ فارسی ساره

خواهش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَمَنّا، تخلص چند شاعر پارسی گوی ایران و شبه قاره در سده های ۱۲ و ۱۳ق/ ۱۸ و ۱۹م می باشد.
تمنای شیرازی، ابوالحسـن (د ۱۱۱۸ق/۱۷۰۶م)، شـاعـر پارسی گوی ایران. از زندگانی او آگاهی چندانی در دست نیست؛ تنها می دانیم که از سادات دستغیب شیراز بود.
لکهنوی، آفتاب رای، ریاض العارفین، ج۱، ص۱۳۹، به کوشش حسام الدین راشدی، اسلام آباد، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۲م.
تمنای کابلی، محمدعلی (د ۱۱۶۰ق/۱۷۴۷م)، شاعر پارسی گوی ایرانی تبار. اصلش از کرمان بود،
خلیل، علی ابراهیم، صحف ابراهیم، ج۱، ص۳۴، به کوشش عابد رضا بیدار، پتنه، ۱۹۷۸م.
تمنای عظیم آبادی، محمدعلی (د ۱۲۳۲ق/۱۸۱۷م)، شاعر پارسی گوی شبه قاره، مشهور به تمنای هندی.
دیوان بیگی، احمد، حدیقةالشعراء، ج۱، ص۳۴۱، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۴ش.
...

واژه نامه بختیاریکا

( عر ) ؛ سلام و احوال پرسی؛ روبوسی؛ خوش و بش

پیشنهاد کاربران

تمنا یعنی آرزو . خیلی اسم پرمعنی و برازنده ایه

تمنا یعنی ارزو

یعنی امید و آرزو و التماس و خواهش است و اسمیست که در سورهء حج و سورهء نجم از آن نام برده شده است

تمنا یعنی: نازنین که با تمام وجود میخواهمش ولی ندارمش متأسفم.

تمنا : خواهش . درخواست . التماس

یعنی سودای آرزوها و آمال

تمنا. . یعنی خواهش التماس درخواست چیزی ازطرف


Tamana good تمنا خیلی اسم قشنگیه تمنا به معنی خواهش کردن و. التماس است من خودم اسمم تمنا هستش من دوست دارم همه اسمشان تمنا باشد

تمنا: یعنی زندگی. عشق. همه دنیا. بدون تمنا زندگی که نمیشه کرد
کاش هر کی به تمنای خودش برسه

تمنا یعنی آرزو، اسمی زیبا و در شان یه دختر،

سلام براى همهى جهان در هر کشورى که هستن براى شما سلام!
نام تمنا جه معنا دارد نام تمنا یعنی خواهش ؛خواستن؛التماس ؛عشق؛ هر کسى که نامش تمنا است تمنا یعنی با تمام وجود میخواهمت هر کسى که نامش تمنا است از نام خود ترس نخورد که تمنا که تمنا یعنی عشق این نامى خیلى خوبى است تمنا یعنی اروزة کردن از خداوند مهربان

کلمه تمنا به معنی خواهش است
ولی اسم تمنا به این صورت معنی میشود:دختری که وقارش همه را در مقابلش به فروتنی میکشاند.

سلام براى همه ى شما دوستن خوبم خوب در بارة تمنا خبلى جیز هاى جالب نوشته شدة تمنا از نامش بیدا است خواهش تمنا خیلى دخترى تاقت ور است جرا که من خودم تمنا استم
کسانى که اسمش تمنا است واقع کتمنااست تمنا نامى خیلى جالب است دوست دارم که نام همه تمنا باشت




به نظر من تمنا یعنی ، خواستن چیزی یا کسی تمنا برای داشتن، التماس برای داشتن عشق ، تمنا یعنی اوج خواهش،
تمنا یعنی میخواهمت با تمام وجود. . . . . .

تمنا یعنی داشتن عشق

تمنا یعنی خواستن هر کی که تمنا ندارد زنده نیست
تمنا به معنی عشق و هر کسی که تمنا دارد یعنی خدا را دارد
به ارزوی داشتن تمنا

تمنا یعنی خواهش، التماس، آرزو
تمنا یعنی آرزوی عشق و درخواست از خداوند
تمنا یعنی التماس به درگاه خداوند و عشق را آرزو کردن
من هم از خداوند بزرگ تمنا دارم به من هم تمنا بدهد
در انتظار تمنای دلم. . .

تمنا هنر ابداعی جدیدی می باشد که شامل حکاکی خط نستعلیق و شکسته نستعلیق بر روی آیینه میشود . خالق این هنر آقای سید ذبیح الله موسوی است که در سال ۱۳۹۶ دست به این ابتکار زد . آیینه خط نام دیگر این هنر میباشد و آقای موسوی به طور کلی ایجاد نقش و نگار بر روی ایینه را تمنا نامگذاری نمود .

به نظر تمنا بیشتر معنی خواهش و التماس کردن رو داره چون خیلی از جا تو کتاب ها دیدم نوشته تمنا میکنم لطفا این حرف تمنا بیشتر معنی خواهش و التماس رو داره

به نظر من تمنا یعنی خواهش آرزو
که البته خیلی اسم قشنگی هم است


أُمَنِیَة : ج أَمَانِ و أَمَانِیّ [منی]: آرزو، آنچه که آرزوى آن کنند، خواسته.

منا : منا ( عربی ) امیدها، آرزوها، مقاصد.

تمنا : ( عربی ) 1 - آرزو؛ 2 - خواستن چیزی معمولاً همراه با فروتنی و تواضع.

آمال : آمال ( عربی ) جمع امل، امیدها، آرزوها.

تمنا : خواسته ، آرزو

تمنا : تمنی : مایتمناه الانسان ( عربی ) ، آرزو: آنچه انسان آرزو می کند.

سلام مدتی است در پی تغییراتی که در صفحه فرهنگ آبادیس انجام گرفته ستونی از گزینه ها در سمت راست صفحه باز می شود ولی متأسفانه این صفحه روی متن فرهنگ قرار می گیرد و ابتدای تمام جمله ها می پوشاند. خواهش میکنم برای این مشکل راه حلی پیدا کنید. متشکرم


کلمات دیگر: