مترادف زلال : پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا
برابر پارسی : آب گوارا، خوشگوار، گواراب
limpid(water)
crystalline, diaphanous, glassy, liquid, lucid, pellucid, transparent
سفيده ء تخم مرغ , مواد ذخيره ء اطراف بافت گياهي , البومين
(تلفظ: zolāl) (عربی) صاف و شفاف ؛ (به مجاز) آب صاف و گوارا .
پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا
بابافغانی (از آنندراج ).
حضرت شیخ (از آنندراج ).
زلال . [ زُ ] (اِ) کرمی را گویند که در میان برف بهم رسد و آن پرده ای است پر از آب صاف و آن آب را زلال خوانند و آن کرم را اندک حیاتی و حرکت مذبوحی هست و زلال بمعنی صاف عربی است . (برهان ). کرمی که در میان برف به هم رسد و در میان آن آب صاف باشد و آن را رخنه کنند و از آن خورند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کرمی باشد که در میان برف به هم رسدبرابر انگشت و آن پرده ای است پر از آب صاف و آن کرم را اندک حیاتی و حرکتی باشد. چون در عرب آب شیرین کمتر به هم رسد، مردم عرب «؟» کرمهای مذکور را فشرده آبی که از آنها برآید می نوشند، چرا که بغایت سرد و شیرین باشد. (غیاث اللغات ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زلال . [ زُ ] (ع اِ) حیوان خرداندام سفیدی است که هر گاه بمیرد آن را در آب گذارند و آب را سرد کند. (از ذیل اقرب الموارد) : فهیئوا الی الزلال لارکب غداً فمر فی دجلة. (تاریخ طبری ص 1323 ج 3).
فرخی .
قطران .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
نظامی .
عطار.
سعدی (گلستان ).
سعدی .
سعدی .
مولوی .
مولوی .
(از قرة العیون ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
نظیری (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).