مترادف جویا : جوینده، متجسس، متفحص
جویا
مترادف جویا : جوینده، متجسس، متفحص
فارسی به انگلیسی
searching, aspirant, investigating, wooer, researching, inquiring, asking
aspirant, student, wooer
فارسی به عربی
طامح
فرهنگ اسم ها
اسم: جویا (پسر) (فارسی) (تلفظ: juyā) (فارسی: جويا) (انگلیسی: juya)
معنی: جستجو کننده، جوینده، آن که برای یافتن چیزی یا کسی یا آگاه شدن از چیزی تلاش و جستجو می کند، جستجوگر
معنی: جستجو کننده، جوینده، آن که برای یافتن چیزی یا کسی یا آگاه شدن از چیزی تلاش و جستجو می کند، جستجوگر
(تلفظ: juyā) آن که برای یافتن چیزی یا کسی یا آگاه شدن از چیزی تلاش و جستجو میکند ، جستجوگر ، جوینده .
مترادف و متضاد
داوطلب کار یا مقام، جویا، معین نایب
جویا، جستجو کننده
جوینده، متجسس، متفحص
فرهنگ فارسی
جویان، جستن
( صفت ) جوینده جویان جستجو کننده .
میرزا دارا یا میرزا داراب بیک یکی از شاعران که در کشمیر بدنیا آمد و در تبریز نشو و نما یافت .
( صفت ) جوینده جویان جستجو کننده .
میرزا دارا یا میرزا داراب بیک یکی از شاعران که در کشمیر بدنیا آمد و در تبریز نشو و نما یافت .
(ادبی) جوینده، پرسنده، پرسان
جملات نمونه
(فردوسی) جوان است و جویای نام آمدست...
he is young and comes searching for fame...
همیشه جویای حال او بودهام
i have always asked about her condition
فرهنگ معین
(ص فا. ) جوینده ، جستجو کننده .
لغت نامه دهخدا
جویا. ( نف ) از جستن ( جوییدن ). جوینده. ( آنندراج ). جویان. جستجوکننده. ( فرهنگ فارسی معین ). طالب. طلب کننده :
دلا از جان و جان تا کی یکی جویای جانان شو
چو سلطان اوست بر جانها غلام خاص سلطان شو.
جوان است و جویای نام آمده ست.
به گیتی ز کس نشنود آفرین.
- || جستن.
- جویا کردن :
گر تو اندر چرخ گردان بنگری فعلش ترا
گرچه جویا نیستی مر علم را جویا کند.
پیموده شد از گنبد بر من چهل ودو
جویای خرد گشت مرا نفس سخنور.
جویا. ( اِخ ) نام پهلوانی مازندرانی که بدست رستم بقتل رسید. ( از آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) :
یکی نامداری ز مازندران
بگردن برآورده گرز گران
که جویا بدش نام و جوینده بود
گراینده گرز وکوبنده بود.
جویا. ( اِخ ) میرزا دارا یا میرزا داراب بیک. یکی از شاعران که در کشمیر بدنیا آمد و در تبریز نشو ونما یافت و بسال 1110 یا 1118 هَ.ق. درگذشت. دیوانش مشتمل بر دیباچه نثری و رباعیات و قصاید و غزلیات و چند مثنوی کوچک است. از اشعار اوست :
اسیر ساده دلیهای زاهدم جویا
غم زمانه بخوردو شراب ناب نخورد.
مگر بگذشت دل آواره ناشاد زین صحرا
که همچون آه دردآلود خیزد باد زین صحرا.
اگر در گریه خودداری کنم چشمم خطر دارد
ز ضبط اشک ترسم این جراحت آب بردارد
نگاه او چو خونریز است از پهلوی مژگانش
چو ماهی با خود این خنجر هزاران نیشتر دارد.
دلا از جان و جان تا کی یکی جویای جانان شو
چو سلطان اوست بر جانها غلام خاص سلطان شو.
خاقانی.
نبینی که با گرز سام آمده ست جوان است و جویای نام آمده ست.
فردوسی.
پرستنده آز و جویای کین به گیتی ز کس نشنود آفرین.
فردوسی.
- جویا شدن ؛ پرسیدن.- || جستن.
- جویا کردن :
گر تو اندر چرخ گردان بنگری فعلش ترا
گرچه جویا نیستی مر علم را جویا کند.
ناصرخسرو.
- جویا گشتن : پیموده شد از گنبد بر من چهل ودو
جویای خرد گشت مرا نفس سخنور.
ناصرخسرو.
جویا. ( اِخ ) نام پهلوانی مازندرانی که بدست رستم بقتل رسید. ( از آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) :
یکی نامداری ز مازندران
بگردن برآورده گرز گران
که جویا بدش نام و جوینده بود
گراینده گرز وکوبنده بود.
فردوسی.
جویا. ( اِخ ) میرزا دارا یا میرزا داراب بیک. یکی از شاعران که در کشمیر بدنیا آمد و در تبریز نشو ونما یافت و بسال 1110 یا 1118 هَ.ق. درگذشت. دیوانش مشتمل بر دیباچه نثری و رباعیات و قصاید و غزلیات و چند مثنوی کوچک است. از اشعار اوست :
اسیر ساده دلیهای زاهدم جویا
غم زمانه بخوردو شراب ناب نخورد.
مگر بگذشت دل آواره ناشاد زین صحرا
که همچون آه دردآلود خیزد باد زین صحرا.
اگر در گریه خودداری کنم چشمم خطر دارد
ز ضبط اشک ترسم این جراحت آب بردارد
نگاه او چو خونریز است از پهلوی مژگانش
چو ماهی با خود این خنجر هزاران نیشتر دارد.
( از ریحانة الادب ج 1 ص 289 ).
جویا. (اِخ ) میرزا دارا یا میرزا داراب بیک . یکی از شاعران که در کشمیر بدنیا آمد و در تبریز نشو ونما یافت و بسال 1110 یا 1118 هَ .ق . درگذشت . دیوانش مشتمل بر دیباچه ٔ نثری و رباعیات و قصاید و غزلیات و چند مثنوی کوچک است . از اشعار اوست :
اسیر ساده دلیهای زاهدم جویا
غم زمانه بخوردو شراب ناب نخورد.
مگر بگذشت دل آواره ٔ ناشاد زین صحرا
که همچون آه دردآلود خیزد باد زین صحرا.
اگر در گریه خودداری کنم چشمم خطر دارد
ز ضبط اشک ترسم این جراحت آب بردارد
نگاه او چو خونریز است از پهلوی مژگانش
چو ماهی با خود این خنجر هزاران نیشتر دارد.
اسیر ساده دلیهای زاهدم جویا
غم زمانه بخوردو شراب ناب نخورد.
مگر بگذشت دل آواره ٔ ناشاد زین صحرا
که همچون آه دردآلود خیزد باد زین صحرا.
اگر در گریه خودداری کنم چشمم خطر دارد
ز ضبط اشک ترسم این جراحت آب بردارد
نگاه او چو خونریز است از پهلوی مژگانش
چو ماهی با خود این خنجر هزاران نیشتر دارد.
(از ریحانة الادب ج 1 ص 289).
جویا. (اِخ ) نام پهلوانی مازندرانی که بدست رستم بقتل رسید. (از آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) :
یکی نامداری ز مازندران
بگردن برآورده گرز گران
که جویا بدش نام و جوینده بود
گراینده ٔ گرز وکوبنده بود.
یکی نامداری ز مازندران
بگردن برآورده گرز گران
که جویا بدش نام و جوینده بود
گراینده ٔ گرز وکوبنده بود.
فردوسی .
جویا. (نف ) از جستن (جوییدن ). جوینده . (آنندراج ). جویان . جستجوکننده . (فرهنگ فارسی معین ). طالب . طلب کننده :
دلا از جان و جان تا کی یکی جویای جانان شو
چو سلطان اوست بر جانها غلام خاص سلطان شو.
نبینی که با گرز سام آمده ست
جوان است و جویای نام آمده ست .
پرستنده ٔ آز و جویای کین
به گیتی ز کس نشنود آفرین .
- جویا شدن ؛ پرسیدن .
- || جستن .
- جویا کردن :
گر تو اندر چرخ گردان بنگری فعلش ترا
گرچه جویا نیستی مر علم را جویا کند.
- جویا گشتن :
پیموده شد از گنبد بر من چهل ودو
جویای خرد گشت مرا نفس سخنور.
دلا از جان و جان تا کی یکی جویای جانان شو
چو سلطان اوست بر جانها غلام خاص سلطان شو.
خاقانی .
نبینی که با گرز سام آمده ست
جوان است و جویای نام آمده ست .
فردوسی .
پرستنده ٔ آز و جویای کین
به گیتی ز کس نشنود آفرین .
فردوسی .
- جویا شدن ؛ پرسیدن .
- || جستن .
- جویا کردن :
گر تو اندر چرخ گردان بنگری فعلش ترا
گرچه جویا نیستی مر علم را جویا کند.
ناصرخسرو.
- جویا گشتن :
پیموده شد از گنبد بر من چهل ودو
جویای خرد گشت مرا نفس سخنور.
ناصرخسرو.
فرهنگ عمید
جستجوکننده، جوینده.
گویش مازنی
/jooyaa/ حساسیت و برآمدن موی بدن
حساسیت و برآمدن موی بدن
پیشنهاد کاربران
جویا : تخلص میرزا داراب بیگ کشمیری ، از شاعران پارسی گوی قرن دوازدهم هجری است . در تبریز ساکن بود و به جویای تبریزی شهرت داشت . دیوان شعری از او به جای مانده است . وی در سال ۱۱۱۸ ه. ق. درگذشت . ( ریحانه الادب ج۱ ص ۴۴۲ )
جویا:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " جویا" می نویسد : ( ( جویا در پهلوی جویاگ joyag بوده است . ) )
( ( نه گویا زبان و نه جویا خرد
ز خاک و ز خاشاک تن پرورد. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 195 )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " جویا" می نویسد : ( ( جویا در پهلوی جویاگ joyag بوده است . ) )
( ( نه گویا زبان و نه جویا خرد
ز خاک و ز خاشاک تن پرورد. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 195 )
جوینده جستجو کننده
جویا=جوینده
کلمات دیگر: