کلمه جو
صفحه اصلی

حنان


مترادف حنان : بخشاینده، بخشنده، رحمان، مهربان، رحیم، شقیق

فارسی به انگلیسی

compassionate, merciful, compassionate:epithet of god

compassionate:epithet of God


فرهنگ اسم ها

اسم: حنان (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hannān) (فارسی: حَنّان) (انگلیسی: hannan)
معنی: آرزومند، مشتاق، بخشاینده، بسیار مهربان، از نام های پروردگار، نوحه و زاری کننده، از نام های خداوند، از صفات خداوند

مترادف و متضاد

بخشاینده، بخشنده، رحمان


مهربان، رحیم، شقیق


۱. بخشاینده، بخشنده، رحمان
۲. مهربان، رحیم، شقیق


فرهنگ فارسی

بخشاینده، بسیارمهربان، یکی ازنامهای خداوند
(صفت ) ۱ - بخشاینده. ۲ - بسیار مهربان .
شهری است به اندلس جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل

فرهنگ معین

(حَ نّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بخشاینده . ۲ - بسیار مهربان .
(حَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - رحمت ، بخشایش . ۲ - مهربانی .

(حَ نّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بخشاینده . 2 - بسیار مهربان .


(حَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - رحمت ، بخشایش . 2 - مهربانی .


لغت نامه دهخدا

حنان . [ ] (اِخ ) شهری است به اندلس ، جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل . (حدود العالم ).


حنان . [ ] (اِخ ) بدان که چون یوحنا به اجرای خدمت خود شروع نموده ، حنا و قیافا هر دو رئیس الکهنه بودندو عادت آنزمان بر این قرار یافته بود که هر شخصی رابلقب و منصبی که دارد خطاب نمایند. اگرچه بعد از آن منصب را ترک نموده بود، چنانکه حنا را رئیس الکهنه میگفتند و حال اینکه مدتی بود که آن منصب را ترک نموده بود. و پنج تن از پسرانش نیز بدین منصب مفتخر گردیدند و خود نیز پدر زن رئیس الکهنه بود. لهذا چون قوم یهود مسیح را دستگیر نمودند اولاً او را بنزد حنا بردند تا آنکه او را از کار خود خوشنود گردانند و از آنجا وی را بنزد قیافا کشانیدند. (قاموس کتاب مقدس ).


حنان . [ ح َ ] (ع مص ) بخشودن . (ترجمان عادل ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || (اِمص ) بخشایش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || رقت قلب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || مهربانی .(آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رحمت . (اقرب الموارد). || (اِ) روزی . (منتهی الارب ). رزق . (اقرب الموارد). || برکت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || هیبت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وقار. || شر دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الشرالطویل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || حنان اﷲ؛ معاذاﷲ. (ناظم الاطباء). || حنانیک ؛ مهربانی کن بر من باربار و همچنین حنانک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


حنان . [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (غیاث ): و در دعا آمده : یا حنان و یا منان . حنان کسی که میپذیرد و قبول میکند از کسی که اعراض کرده است از او و منان کسی که پیش ازسؤال به نوافل و عطایا آغاز کند و این هر دو از صفات ذات باریتعالی هستند. (ناظم الاطباء) :
نانش مفرست پیش کز تو
واخواست کند بحشر حنان .

خاقانی .



حنان . [ ح َن ْ نا ] (ع ص ) آرزوکننده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || رحمت کننده . (غیاث ). بخشاینده . (منتهی الارب ). ذوالرحمة. (اقرب الموارد) (آنندراج ). مهربان . (مهذب الاسماء). || متوجه شونده ٔ بر سر تابنده ٔ خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روی آورنده بکسی که اعراض کرده و روی گردانیده از او. (از شرح قاموس ). || تیر که آواز دهد وقت گردانیدن میان انگشتان . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نوحه کننده و نالان . || راه پیداو آشکار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
- حمس حنان ؛ دلاور که او راست آواز بجهت سرعت وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بائص له حنین من سرعته . (اقرب الموارد).


حنان . [ ح ِن ْ نا ] (ع اِ) حنا که بدان خضاب کنند. (ناظم الاطباء). حنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حناء. (اقرب الموارد). رجوع به حنا و حناء شود.


( حنآن ) حنآن. [ ح ُ آ ] ( ع اِ ) ج ِ حِنّا. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به حناء شود.
حنان. [ ح َ ] ( ع مص ) بخشودن. ( ترجمان عادل ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) بخشایش. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || رقت قلب. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || مهربانی.( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رحمت. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) روزی. ( منتهی الارب ). رزق. ( اقرب الموارد ). || برکت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || هیبت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وقار. || شر دراز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الشرالطویل. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || حنان اﷲ؛ معاذاﷲ. ( ناظم الاطباء ). || حنانیک ؛ مهربانی کن بر من باربار و همچنین حنانک. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

حنان. [ ح َن ْ نا ] ( ع ص ) آرزوکننده چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || رحمت کننده. ( غیاث ). بخشاینده. ( منتهی الارب ). ذوالرحمة. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). مهربان. ( مهذب الاسماء ). || متوجه شونده بر سر تابنده خود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). روی آورنده بکسی که اعراض کرده و روی گردانیده از او. ( از شرح قاموس ). || تیر که آواز دهد وقت گردانیدن میان انگشتان. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نوحه کننده و نالان. || راه پیداو آشکار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
- حمس حنان ؛ دلاور که او راست آواز بجهت سرعت وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بائص له حنین من سرعته. ( اقرب الموارد ).

حنان. [ ح َن ْ نا ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. ( غیاث ): و در دعا آمده : یا حنان و یا منان. حنان کسی که میپذیرد و قبول میکند از کسی که اعراض کرده است از او و منان کسی که پیش ازسؤال به نوافل و عطایا آغاز کند و این هر دو از صفات ذات باریتعالی هستند. ( ناظم الاطباء ) :
نانش مفرست پیش کز تو
واخواست کند بحشر حنان.
خاقانی.

حنان. [ ح ِن ْ نا ] ( ع اِ ) حنا که بدان خضاب کنند. ( ناظم الاطباء ). حنا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). حناء. ( اقرب الموارد ). رجوع به حنا و حناء شود.

حنان. [ ] ( اِخ ) بدان که چون یوحنا به اجرای خدمت خود شروع نموده ، حنا و قیافا هر دو رئیس الکهنه بودندو عادت آنزمان بر این قرار یافته بود که هر شخصی رابلقب و منصبی که دارد خطاب نمایند. اگرچه بعد از آن منصب را ترک نموده بود، چنانکه حنا را رئیس الکهنه میگفتند و حال اینکه مدتی بود که آن منصب را ترک نموده بود. و پنج تن از پسرانش نیز بدین منصب مفتخر گردیدند و خود نیز پدر زن رئیس الکهنه بود. لهذا چون قوم یهود مسیح را دستگیر نمودند اولاً او را بنزد حنا بردند تا آنکه او را از کار خود خوشنود گردانند و از آنجا وی را بنزد قیافا کشانیدند. ( قاموس کتاب مقدس ).

فرهنگ عمید

۱. بخشاینده.
۲. بسیارمهربان.
۳. (اسم، صفت ) از نام های خداوند.

دانشنامه عمومی

حنان می تواند به افراد زیر اشاره کند:
حنان ابراهیم، فعال اجتماعی سومالیایی
حنان الشیخ، نویسنده لبنانی
حنان الفتلاوی، سیاست مدار زن عراقی
حنان ترک، هنرپیشه و بالرین اهل مصر
حنان عشراوی، سیاست مدار فلسطینی، وزیر سابق آموزش عالی و تحقیقات و عضو مجلس قانون گذاری

دانشنامه آزاد فارسی

حَنّان (Annas)
یهودی ثروتمندی از فرقه صدّوقی که کوئیرینوس۱، والی رومی سوریه، در ۶م به کهانت اعظم گماشت و والریوس گراتوس۲ در ۱۵م برکنارش کرد. پنج پسر او و نیز دامادش بر همین کرسی تکیه زدند. به استناد آیاتی از لوقا۳ (۲:۳) و یوحنا۴ (۱۳:۱۸ـ۲۴) او رئیس جلسۀ بازجویی از عیسی مسیح پس از دستگیری اش بود و به سبب پافشاری بر محاکمه و اعدام عیسی متهم به عدول از احکام شرع یهود است.
QuiriniusValerius GratusLukeJohn

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
حنّان از اسمای خدا و به معنای رحیم است و آن از «حَنَان» به معنای رحمت است.
این اسم الهی از آیه 13 سوره مریم (19) «وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا» انتزاع شده است.

[ویکی فقه] حنان (قرآن). حنان از اسمای خدا و به معنای رحیم است و آن از «حنان» به معنای رحمت است.
این اسم الهی از آیه ۱۳ سوره مریم «و حنانا من لدنا» انتزاع شده است.حنان به معنای عاطفه به خرج دادن و شفقت کردن است، راغب گفته: از آنجایی که اشفاق جدای از رحمت فرض ندارد، لذا خدای تعالی از رحمت به" حنان" تعبیر کرده، و فرموده: " و حنانا من لدنا" و از همین باب است" حنان منان" و کلمه: " حنانیک" به معنای اشفاق بعد از اشفاق است.و در آیه شریفه" حنان" به رحمت تفسیر شده و شاید مراد به آن نبوت و یا ولایت باشد نظیر قول نوح (علیه السّلام) که فرمود: " و آتانی رحمة من عنده" و قول صالح که فرمود:" و آتانی منه رحمة" که در هر دو جا مقصود از رحمت نبوت است.بعضی دیگر" حنان" را به محبت تفسیر کرده اند، و شاید منظور از آن محبت مردم نسبت به او است هم چنان که درباره موسی فرموده که ما محبت تو را در دل ها انداختیم: " و القیت علیک محبة منی" که خواسته باشد در باره یحیی (علیه السّلام) هم بفرماید او را چنان کردیم که هر کس دیدارش کند دوستش بدارد.بعضی دیگر حنان را به تعطف و رحمت و رقت و دلسوزی نسبت به مردم تفسیر کرده اند، یعنی یحیی (علیه السّلام) نسبت به مردم رؤوف و خیرخواه بود، به سوی خدا هدایتشان می کرد، و به توبه وادارشان می نمود، و به همین جهت در عهد جدید او را" یوحنای معتمد" نامیده.و بعضی دیگر آن را تفسیر کرده اند به اینکه مورد حنان خدا بوده، یعنی خدا نسبت به او محبت داشته، چون به طوری که در روایات آمده هر وقت خدا را ندا می داده خدای تعالی جوابش را می داده و چون کلمه مورد بحث نکره یعنی بدون الف و لام آمده دلالت می کند بر اینکه خدای تعالی حنان مخصوصی به او داشته است.
دیدگاه علامه طباطبایی
و لیکن آنچه از سیاق بر می آید مخصوصا از نظر اینکه" حنان" را مقید به قید" من لدنا" نموده و با در نظر گرفتن اینکه این کلمه جز در مواردی که اسباب طبیعی و عادی یا مؤثر نیست و یا در نظر گرفته نشده آورده نمی شود این است که مراد از" حنان" یک نوع عطف الهی و انجذاب مخصوصی است بین یحیی و بین پروردگارش، که در غیر او سابقه و مانند ندارد، و بنا بر این تفسیر دوم و سوم از اعتبار ساقط می شود.

جدول کلمات

رحمت, برکت, مهربانی, بخشاینده , بسیار مهربان

پیشنهاد کاربران

اسم من حنان است و این اسمی دخترانه اسم و ن پسرانه

اسم حنان پسرانه نیست دخترانه است.

حنان مذکر و از اسما خداوند و نامی پسرانه
حنانه با داشتن ه علامت مونث نامی دخترانه
مانند حمید و حمیده

حنان ایم پسرانه ای نیست و مربوط ب هر دوجنس میشه

بخشاینده، إز صفات خداوند

حنان از صفات خدا که در دعای یا حنان یا منان هم بکار برده شده. در زبان عربی خدا مذکر محسوب میشه. . .
اما با این حال در بین عرب زبان ها این اسم مثل بعضی اسامی فارسی هم در مورد پسران و هم در مورد دختران استفاده میشه.

اما اگه سری به فرهنگ لغت فارسی بزنید معنی حنان و حنانه اینگونه آورده شده:
حنان: بخشاینده، بسیار مهربان
حنانه: بسیار ناله کننده، مویه گر
و دلیل آن هم عدم شناسایی تای گرد به عنوان مونث کننده در زبان فارسیه.
بنابراین حنان اسمی دخیل در فارسی و دو جنس، و حنانه اسمی کاملا عربی و تک جنس می باشد. . . ( مانند ریحان و ریحانه )


کلمات دیگر: