کلمه جو
صفحه اصلی

سوده


مترادف سوده : ساییده، کوفته، نرم، سفته، سوراخ، گداخته، مذاب، فرسوده

متضاد سوده : ناسوده

فارسی به انگلیسی

powder

pulverized, rubbed, dust, powder


فرهنگ اسم ها

اسم: سوده (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sude) (فارسی: سوده) (انگلیسی: sude)
معنی: زن بزرگوار، ساییده، ساییده شده، ( اَعلام ) [قرن اول هجری] نام دختر زمعه ابن قیس ابن عبد شمس، از همسران پیامبر اسلام ( ص )، بیوه ی یکی از مسلمانان نخستین به نام سکران، ( در عربی سوده )، ( در اعلام ) نام دختر زمعه بن قیس بن عبد شمس، از زنان رسول خدا ( ص )، نام شهری در نزدیکی بغداد

(تلفظ: sude) (در عربی سوده) ، ساییده ؛ (در اعلام) نام دختر زمعه بن قیس بن عبد شمس ، از زنان رسول خدا (ص) .


مترادف و متضاد

۱. ساییده، کوفته، نرم
۲. سفته، سوراخ
۳. گداخته، مذاب
۴. فرسوده ≠ ناسوده


powder (اسم)
گرد، خاکه، پودر، باروت، پودر صورت، سوده

ساییده، کوفته، نرم ≠ ناسوده


سفته، سوراخ


گداخته، مذاب


فرسوده


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ساییده شده لمس شده . ۲ - کوفته سحق شده . ۳ - خرد شده ریز شده سوده الماس . ۴ - گداخته مذاب . ۵ - آغشته باب . ۶ - اندوده . ۷ - فرسوده کهنه شده . ۸ - حک شده . ۹ - محو شده . ۱٠ - سوراخ شده سفته ۱۱ - خرج شده . ۱۲ - ( اسم ) گرد و غبار .
دهی است از دهستان بوزی بخش شادگان شهرستان خرم شهر

وسیله‌ای مکانیکی یا الکترونیکی که مسیرها یا مدارها را انتخاب کند، مشخصه‌های عملکرد مدار را تغییر دهد و مدارها را باز و بسته کند متـ . کلید 4


فرهنگ معین

(دِ یا دَ ) ۱ - (ص مف . ) ساییده شده ، لمس شده . ۲ - کوفته . ۳ - ریز شده ، خرد شده . ۴ - گداخته ، مذاب . ۵ - حک شده . ۶ - محو شده . ۷ - سوراخ شده ، سفته . ۸ - خرج شده . ۹ - (اِ. ) گرد و غبار.

لغت نامه دهخدا

سوده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) آنچه از سودن بهم رسد چون سوده ٔ الماس و سوده ٔ آهن و سوده ٔ شنگرف و سوده ٔ صندل . (آنندراج ). هر چیز نرم و مسحوق مانند سوده ٔ الماس و سوده ٔ صندل . (ناظم الاطباء) :
بوقت رفتنش از سیم ساده باشد جای
بگاه خفتنش از مشک سوده باشد گاه .

رودکی .


گرد راه و آفتاب معرکه نزدیک تو
خوشتر از گرد عبیر سوده و ظل ظلیل .

فرخی .


چون آهن سوده که بود بر طبقی بر
در زیر طبق مانده ز مغناطیس احجار.

منوچهری .


از نیاز ماست زر اینجا عزیز
ورنه زر با سنگ سوده همسر است .

ناصرخسرو.


|| نیک کهنه شده و فرسوده . (ناظم الاطباء). نیک کهنه شده . (شرفنامه ٔ منیری ) :
چنین تا برآید بر این هفت سال
میان سوده از تیغ و بند دوال .

فردوسی .


کسی کو بود سوده ٔ روزگار
نیابد بهر کارش آموزگار.

فردوسی .


جبه ای از خز نداشت بر تن چندانک
سوده و فرسوده گشت بر وی خلقان .

ابوحنیفه ٔ اسکافی .


یکتاست ترا جان و جسمت اجزا
هرگز نشود سوده چیز تنها.

ناصرخسرو.


لاغر و سست و پیر و فرسوده
سم و دندان او همه سوده .

مجد خوافی .


|| سائیده . (صحاح الفرس ). سائیده شده و سحق شده . (ناظم الاطباء) :
اگر خواهی که بوی خوش بیابی
بمشک سوده در باید رسیدن .

ناصرخسرو.


سود و زآن سوده شربتی برخاست
سرد و شیرین که تشنه را بنواخت .

نظامی .


و چهار درمسنگ بوره ٔ سوده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || کوفته . || حک شده و محوشده . || آغشته . (ناظم الاطباء).

سوده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بوزی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 746 تن سکنه .آب آن از رودخانه ٔ جراحی . محصول آنجا غلات ، خرما. شغل اهالی زراعت ، غرس نخل و گله داری و صنایع دستی عبا و حصیر بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


سودة. [ س َ دَ ] (اِخ ) دختر زمعةبن قیس بن عبد شمس . از زنان رسول خدا (ص ) بسال 54 هَ . ق . به مدینه درگذشت . رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 398 و تاریخ الخلفا صص 100 - 137 شود.


( سودة ) سودة. [ س َ دَ ] ( اِخ ) دختر زمعةبن قیس بن عبد شمس. از زنان رسول خدا ( ص ) بسال 54 هَ. ق. به مدینه درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 398 و تاریخ الخلفا صص 100 - 137 شود.
سوده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) آنچه از سودن بهم رسد چون سوده الماس و سوده آهن و سوده شنگرف و سوده صندل. ( آنندراج ). هر چیز نرم و مسحوق مانند سوده الماس و سوده صندل. ( ناظم الاطباء ) :
بوقت رفتنش از سیم ساده باشد جای
بگاه خفتنش از مشک سوده باشد گاه.
رودکی.
گرد راه و آفتاب معرکه نزدیک تو
خوشتر از گرد عبیر سوده و ظل ظلیل.
فرخی.
چون آهن سوده که بود بر طبقی بر
در زیر طبق مانده ز مغناطیس احجار.
منوچهری.
از نیاز ماست زر اینجا عزیز
ورنه زر با سنگ سوده همسر است.
ناصرخسرو.
|| نیک کهنه شده و فرسوده. ( ناظم الاطباء ). نیک کهنه شده. ( شرفنامه منیری ) :
چنین تا برآید بر این هفت سال
میان سوده از تیغ و بند دوال.
فردوسی.
کسی کو بود سوده روزگار
نیابد بهر کارش آموزگار.
فردوسی.
جبه ای از خز نداشت بر تن چندانک
سوده و فرسوده گشت بر وی خلقان.
ابوحنیفه اسکافی.
یکتاست ترا جان و جسمت اجزا
هرگز نشود سوده چیز تنها.
ناصرخسرو.
لاغر و سست و پیر و فرسوده
سم و دندان او همه سوده.
مجد خوافی.
|| سائیده. ( صحاح الفرس ). سائیده شده و سحق شده. ( ناظم الاطباء ) :
اگر خواهی که بوی خوش بیابی
بمشک سوده در باید رسیدن.
ناصرخسرو.
سود و زآن سوده شربتی برخاست
سرد و شیرین که تشنه را بنواخت.
نظامی.
و چهار درمسنگ بوره سوده. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || کوفته. || حک شده و محوشده. || آغشته. ( ناظم الاطباء ).

سوده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بوزی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 746 تن سکنه.آب آن از رودخانه جراحی. محصول آنجا غلات ، خرما. شغل اهالی زراعت ، غرس نخل و گله داری و صنایع دستی عبا و حصیر بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

ساییده شده، نرم شده.

دانشنامه عمومی

آرامش و آسایش، از مصدر ستودن


سوده دختر زمعه بن قیس (نام کامل: سوده بنت زمعه بن قیس بن عبد شمس القرشیه) (درگذشت ۵۴) دومین زن از همسران محمد بود.
تاریخ طبری جلد .۳۹ برگ ۱۶۹.
ابو داوود جلد .۲:۲۱۳۰ برگ ۵۷۲
صحیح بخاری جلد .۶:۳۱۸ برگ ۳۰۰
تاریخ طبری جلد .۹ برگ ۱۲۸
صحیح مسلم جلد .۲:۲۹۵۸ (برگ ۶۵۱)
صحیح بخاری جلد .۳:۲۶۹ (برگ ۱۵۴) جلد .۳:۸۵۳ (برگ ۲۹)
صحیح مسلم جلد .۲:۳۴۵۱ (برگ ۷۴۷)
عسکری، سیدمرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج۱–۳، مترجمین: عطامحمد سردارنیا، محمدصادق نجمی، هاشم هریسی و محمدعلی جاودان، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ نهم:۱۳۷۷
زوجات النبی صلی الله علیه وآله وسلم نوشته: امیر مهنا الخیامی.
هذا الحبیب یا محب نوشته: ابوبکر جابر الجزایری.
السیرة النبویه نوشته: ابوالحسن علی الحسینی الندوی.
قرائتی، محسن، نور، سوره نساء
نام مادرش الشموس بنت قیس بن زید بن عمرو بن زید بن لبید بن خداش بن عامر بن غنم بن عدی بن النجار من الأنصار بود. سوده قبل از ازدواج با پیامبر اسلام، همسر پسر عمویش، السکران بن عمرو بن عبد شمس بن وّد بن نصر بن مالک بن حسل بن عامر بن لؤی بود. وی با شوهرش السکران در مکه، اسلام پذیرفتند و در هجرت دوم به حبشه رفته بودند. همسرش در این سفر کشته شد.
علامه عسکری زندگی سوده و ازدواج او با پیامبر اسلام را چنین نگاشته است:
«سوده در ابتدا با پسر عموی خود «سکران» ازدواج کرد و به همراهی دیگر مسلمانان که برای دومین بار به حبشه مهاجرت می کردند، راهی آن دیار شد. سکران پس از مراجعت از حبشه در مکه درگذشت و سوده را بی پناه و بی سرپرست به جای گذاشت. رسول خدا نیز پس از وفات خدیجه سوده را به عقد خود درآورد.»

دانشنامه آزاد فارسی

سَوْدَه ( ـ مدینه ۵۴ق)
دختر زَمْعَة بن قیس، نخستین بانویی که پیامبر (ص) پس از وفات خدیجه (س) با او ازدواج کرد. ابتدا همسر سکران بن عمرو، برادر سهیل بن عمرو، بود و با او به حبشه هجرت کرد. و پس از درگذشت شوهرش در حبشه به مکه بازگشت. سوده در بقیع دفن شد.

فرهنگستان زبان و ادب

{switch} [مهندسی مخابرات] وسیله ای مکانیکی یا الکترونیکی که مسیرها یا مدارها را انتخاب کند، مشخصه های عملکرد مدار را تغییر دهد و مدارها را باز و بسته کند متـ . کلید 4

پیشنهاد کاربران

ریشه عربی؛کسی که در مجد و شرف پیشی گرفته



اسم خود من سوده است
سوده به معنی تکه ای از الماس

دختری بور باچشمانی سبز.
تکه های الماس

برراده الماس هم شنیدم میگن
اسم زن یکی از پیامبراست


ستوده شدنی. بهترین وکمیاب ترین اسم مرسی که اسمم سوده هست😗😘😘😘😘😗😗😗😗😗😗😗😗

سوده اسم دخترمه که یک بزرگوارلطف کردن واسمشوگذاشتن ممنونم ازشون


گرده گل

پاک شده از بدی ها.
ایممو خیلی دوس دارم

اسمم به معنی تکه ای از الماس. چهره ای نورانی
است

الماس سیاه
دختر عرب که به طرفداری از حضرت علی شعر میگفته

چشم سرمه کشیده _ نام زن دوم پیغمبر حضرت محمد

دختر سبزه روی چشم مشکی

سوراخ شده ، مالیده شده ، خاکستر

سوده یعنی دختر سبزه رو

ستودنی

ستایش

سوده به معنی پاک و آراسته ، در یک کتاب قدیمی نوشته بود

بوسیدن ، لمس کردن بواسطه لب،
حلقی که سوده است لب خود نبی به آن // آزرده اش به خنچر فولاد کرده ای . ترکیب بند محتشم کاشانی بند یازدهم که درباره حادثه کربلا سروده شده است.

سوده یعنی هرچیز گرانبها دردنیا

سوده در زبان عربی از ریشه ساد. یسود سیادة گرفته شد سادَ : سِیَادةً و سُؤدَداً و سُؤْدُداً و سَیْدُودَةً و سُوداً [ سود ]: بزرگوار و عالیمقام شد
- قومَهُ : فرمانروا و مهتر قوم خود شد
- هُ : در مقام و بزرگوارى بر او چیره شد
سودة: یعنی زن مهتر وفرمانروای قوم

اسم سوده ینی الماس . . ساییده شده. اسمم خیلی قشنگه دوسش دارم 😍خیلیییییییییی زیاد. . . مرسی ک اسمم سوده هستش.

ستایش شده

دختری که زیبایی بر صورتش حک شده

سوده به معنی الماس سیاه

سوده یعنی روشنایی بخش هر چیزی که نور میدهد و در گویش مازنی به شعاع نور سو گفته میشود و سوده یعنی چیزی که نور میبخشد

یعنی هرچیز خَیلی گردن بها

چون از سو می آید. سو به معنی نور است. پس سوده یعنی روشنی بهش.

سوده یعنی سرمه ی چشم آهو

زیباس ونور بخش

سوده یعنی الماس سوده یعنی پاک و زیبا و نور زندگیعاشق اسمم هستم


سوده به معنی خاک طلا. الماس سحق شده . لمس شده . . . اندوده شده . . و یه اسم ریشه عربی داره

سوده یعنی نور بخش ، نور چشم معشوق، یک الماس کامل ، دختری که زیبایی نور در چهرش روشنایی را به چشمان معشوق میدهد هدهد خوش زبان

سوده یعنی کاریزما پر قدرت فرمان روا با ارزش و قوی مثل المس

اسم سوده به هیچ وجه به معنی ساییده شده نیست و چون در ادبیات فارسی به این شکل نوشته شده این طور فکر میکنیم. اسم یکی از زنان پیامبر . صاف و ساده . در زبان عربی به معنی ساد . اسم اصلی بازیگر مشهور آمریکایی اما کاتلون.

سوده یعنی تکه های یه چیزی
در قدیم میگفتن سوده ی الماس
سوده ی سنگ، سوده ی آهن. .
اما همون الماس از همش بهتره، یه آدم خیلی بامطالعه ای به من گفت یعنی تکه ای از الماس و جواهر 😉

سوده به معنی ساییده شده است که در مورد اسم دختر به معنایی اینه که صورت خوش تراشی مانند الماس تراش داده شده هست

در دیوان وحشی بافقی این بیت هست، دوستان معنی سوده و فرسوده را ذکر بفرمایید.
بسی خارا به آهن سوده کردم
از این خارا روان فرسوده کردم

منم اسمم رو دوست دارم و به نظرم تنها در فارسی معنی ساییده شدن میده و در اصل که عربی هست مثل حجرالاسود که معنی سنگ سیاه میده ، شاید معنی جواهر سیاه رو بده در هرصورت یکی از معدود چیزایی هست در مورد خودم که دوستش دارم . خخخ

سوده یعنی سرمه چشم آهو

هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد
چشمم به کف پای کسی سوده نگردد

دیدین میگن چراغ سو سو میزنه . . . . .
سو ده به معنای روشنایی بخش. . .
خیلی زیباست. . .
مرسی مامان بخاطر اسم زیبام

سوده یعنی سیاه . نام یکی از زنان پیامبر . زن بزرگوار . ساییده شده . مامان و بابای عزیزم ممنونم که اسمم را سوده گذاشته ااید

سوده اسم یکی از زن های پیامبر بوده که جزء اول زن هایی بوده که به إسلام رو اورده! متاسفانه ریشه عربی داره و فارسی نیست
و در عربستان هم به معنی الماس سیاه!


کلمات دیگر: