کلمه جو
صفحه اصلی

صهبا


مترادف صهبا : باده، خمر، ساغر، شراب، مشروب، مل

فرهنگ اسم ها

اسم: صهبا (دختر) (عربی) (تلفظ: sahbā) (فارسی: صَهبا) (انگلیسی: sahba)
معنی: شرابی که مایل به سرخی باشد، شراب انگوری، ( = صَهباء ) ( مؤنث اصهب )، سرخ و سفید، می، به معنی سرخ و سفید

(تلفظ: sahbā) (عربی) (= صَهباء) (مؤنث اصهب) ، به معنی سرخ و سفید ؛ (در قدیم) شراب انگوری ، می .


مترادف و متضاد

باده، خمر، ساغر، شراب، مشروب، مل


فرهنگ فارسی

قمشه یی آقا محمد رضا دانشمند مدرس کتب عرفانی ( ف. تهران ۱۳٠۶ ه.ق . ). وی از قمشه اصفهان و مردی زیرک بود. حکمت کلام را نزد حاجی محمد جعفر لاریجانی و میرزا حسن نوری فرا گرفت و در عرفان شاگرد حاجی سید رضی بود و از شاگردانش صفای اصفهانی شاعر معروف است . از اوست : حواشی بر کتاب اسفار اربعه صدرالدین شیرازی حواشی بر شرح فصوص الحکم قیصری رساله در موضوع الخلافه الکبری رساله در موضوع العلم ( دو رساله اخیر در پایان رساله الجمع بین الرایین فارابی در تهران بچاپ رسیده است ) وی بر سبیل تفنن اشعار عرفانی می سروده .
۱ - ( صفت ) مونث اصهب سرخ و سفید . ۲ - ( اسم ) شراب انگوری می .
جواد مجد زاده ملقب به صهبا مدیر ابنیه تاریخی تاریخی اصفهان و یزد و کرمان جوانی شاعر فاضل و هنرمند و خوش قریحه بود

لغت نامه دهخدا

صهبا. [ ص َ ] ( ع ص ) صهباء. تأنیث اصهب. || ( اِ ) فشارده انگور سپید. ( منتهی الارب ). شراب انگوری. شرابی که مایل به سرخی باشد. ( غیاث اللغات ). می سرخ. ( دهار ). || سیکی. ( ناظم الاطباء ) :
آورد نامه گل باد صبا به صهبا.
کسائی.
امیرا خسروا شاها همانا عهد کردستی
که گنجی را برافشانی چو بر کف برنهی صهبا.
فرخی.
گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس
روز آن آمد که تایب رای زی صهباکند.
منوچهری.
جز نام ندانی ازو ازیرا
کت مغز پر است از بخار صهبا.
ناصرخسرو.
تو بادی شادمان دایم مبادا هرگزت خالی
نه گوش از نغمه رود و نه دست از ساغر صهبا.
مسعودسعد.
در ساغر آن صهبانگر در کشتی آن دریا نگر
بر خشک تر صحرا نگر کشتی به رفتار آمده.
خاقانی.
طرب لعل تو می را برسانید به کام
جان شیرین بلب ساغر صهبا آورد.
سلمان ساوجی.
چنان بزد ره اسلام غمزه ساقی
که اجتناب ز صهبا مگرصهیب کند.
حافظ.

صهبا. [ ص َ ] ( اِخ ) نام وی آقا تقی فرزند ملا یداﷲ است. لطفعلی بیک آذر آرد: اجداد او از ولایت دماوند آمده در قم ساکن شدند و صهبا در قم متولد شد و تا سن سی سالگی در آنجا بود و متجاوز از بیست سال در اصفهان بسر برد. نسبت شاگردی به مرحوم میر مشتاق دارد... آخرالامر در شیراز درگذشت. صباحی ماده تاریخی برای سال مرگ او سروده است :
کلک صباحیش زد نقش از برای تاریخ
دائم بود ز کوثر لبریز جام صهبا.
از اوست :
شادم به اسیری که بجز کنج قفس نیست
جائی که توان برد سری زیر پر آنجا.
منشین بخلوتی که خوری باده با رقیب
چون از خودی تو بی خبر و از خدا رقیب.
( آتشکده آذر چ زوار ص 402 ).
رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 330 شود.

صهبا. [ ص َ] ( اِخ ) جواد مجدزاده. ( 1326-1364 هَ. ق. ). ملقب به صهبا. مدیر ابنیه تاریخی اصفهان و یزد و کرمان و جوانی فاضل و هنرمند و خوش قریحه و شاعر بود، وی پسر مرحوم شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی مدیر روزنامه های مشهور ندای وطن و کشکول و محاکمات ( متوفی رمضان 1341 هَ. ق. ) است که پس از تکمیل تحصیل در تهران ابتدا به سرپرستی کاوشهای تاریخی شهر شاپور گازرون ، سپس بریاست ابنیه تاریخی اصفهان و یزد و کرمان منصوب گردید. مرحوم صهبا در دوره تصدی این مقام در تعمیر ابنیه تاریخی شهرهای فوق بخصوص اصفهان جهد بسیار بخرج داد مخصوصاً تعمیر گنبد مدرسه چهارباغ و مسجد شاه و قسمتهای مختلف مسجد جامع اصفهان از خدمات عمده اوست. وفات صهبا در تاریخ نهم جمادی الاخره سنه 1364 هَ. ق./ سی ویکم اردی بهشت 1324 هَ. ش. در اصفهان رخ داد ونعش آن مرحوم را بنابه وصیت خود او در جنب مزار بابارکن الدین در تخت فولاد اصفهان به خاک سپردند. صهبا در آخر عمر در اصفهان به نشر روزنامه ای ادبی و تاریخی به نام «سرنوشت » اشتغال داشت. ( وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی مجله یادگار سال پنجم شماره 4 و 5 ).

صهبا. [ ص َ ] (ع ص ) صهباء. تأنیث اصهب . || (اِ) فشارده ٔ انگور سپید. (منتهی الارب ). شراب انگوری . شرابی که مایل به سرخی باشد. (غیاث اللغات ). می سرخ . (دهار). || سیکی . (ناظم الاطباء) :
آورد نامه ٔ گل باد صبا به صهبا.

کسائی .


امیرا خسروا شاها همانا عهد کردستی
که گنجی را برافشانی چو بر کف برنهی صهبا.

فرخی .


گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس
روز آن آمد که تایب رای زی صهباکند.

منوچهری .


جز نام ندانی ازو ازیرا
کت مغز پر است از بخار صهبا.

ناصرخسرو.


تو بادی شادمان دایم مبادا هرگزت خالی
نه گوش از نغمه ٔ رود و نه دست از ساغر صهبا.

مسعودسعد.


در ساغر آن صهبانگر در کشتی آن دریا نگر
بر خشک تر صحرا نگر کشتی به رفتار آمده .

خاقانی .


طرب لعل تو می را برسانید به کام
جان شیرین بلب ساغر صهبا آورد.

سلمان ساوجی .


چنان بزد ره اسلام غمزه ٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا مگرصهیب کند.

حافظ.



صهبا. [ ص َ] (اِخ ) جواد مجدزاده . (1326-1364 هَ . ق .). ملقب به صهبا. مدیر ابنیه ٔ تاریخی اصفهان و یزد و کرمان و جوانی فاضل و هنرمند و خوش قریحه و شاعر بود، وی پسر مرحوم شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی مدیر روزنامه های مشهور ندای وطن و کشکول و محاکمات (متوفی رمضان 1341 هَ. ق .) است که پس از تکمیل تحصیل در تهران ابتدا به سرپرستی کاوشهای تاریخی شهر شاپور گازرون ، سپس بریاست ابنیه ٔ تاریخی اصفهان و یزد و کرمان منصوب گردید. مرحوم صهبا در دوره ٔ تصدی این مقام در تعمیر ابنیه ٔ تاریخی شهرهای فوق بخصوص اصفهان جهد بسیار بخرج داد مخصوصاً تعمیر گنبد مدرسه ٔ چهارباغ و مسجد شاه و قسمتهای مختلف مسجد جامع اصفهان از خدمات عمده ٔ اوست . وفات صهبا در تاریخ نهم جمادی الاخره سنه ٔ 1364 هَ . ق ./ سی ویکم اردی بهشت 1324 هَ . ش . در اصفهان رخ داد ونعش آن مرحوم را بنابه وصیت خود او در جنب مزار بابارکن الدین در تخت فولاد اصفهان به خاک سپردند. صهبا در آخر عمر در اصفهان به نشر روزنامه ای ادبی و تاریخی به نام «سرنوشت » اشتغال داشت . (وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی مجله ٔ یادگار سال پنجم شماره ٔ 4 و 5).


صهبا. [ ص َ ] (اِخ ) نام وی آقا تقی فرزند ملا یداﷲ است . لطفعلی بیک آذر آرد: اجداد او از ولایت دماوند آمده در قم ساکن شدند و صهبا در قم متولد شد و تا سن سی سالگی در آنجا بود و متجاوز از بیست سال در اصفهان بسر برد. نسبت شاگردی به مرحوم میر مشتاق دارد... آخرالامر در شیراز درگذشت . صباحی ماده تاریخی برای سال مرگ او سروده است :
کلک صباحیش زد نقش از برای تاریخ
دائم بود ز کوثر لبریز جام صهبا.
از اوست :
شادم به اسیری که بجز کنج قفس نیست
جائی که توان برد سری زیر پر آنجا.
منشین بخلوتی که خوری باده با رقیب
چون از خودی تو بی خبر و از خدا رقیب .

(آتشکده ٔ آذر چ زوار ص 402).


رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 330 شود.

فرهنگ عمید

شراب انگوری مایل به سرخی.

دانشنامه عمومی

آقا محمد تقی مشهور به صهبا و صهبای قمی از شاعران فارسی زبان ایرانی دوران زندیه است.
صهبا در شهر قم متولد شد ولی اجدادش اهل شهر دماوند بودند. او مدتی در قم به تحصیل پرداخت و بعد به شهر اصفهان رفت و فنون شعر را مانند اغلب شاعران آن زمان از میر سید علی مشتاق فرا گرفت و به دلیل ارتباط نزدیکی که با او داشت تخلصش نیز از مشتاق بوده است. صهبا با شاعرانی چون آذر بیگدلی و هاتف اصفهانی هم عصر و مباشر بوده و از شاعران دوره بازگشت ادبی قلمداد می شود. در شاعری طبعی لطیف و ذوقی سلیم داشت و بیشتر به سرودن غزل و رباعی می پرداخت. دیوان اشعارش مشتمل بر سه هزار بیت است. منابع موجود وفات صهبا را در سال ۱۱۵۶–۱۱۹۱ هجری در شهر شیراز دانسته اند و آرامگاه او نیز در شیراز است.

نقل قول ها

آقا محمد تقی مشهور به صهبا از شاعران ایرانی دوره زندیه است.

پیشنهاد کاربران

صهبا یکی دیگر معنی هایش شراب صبحگاهی است.

صهبا یعنی شراب ناب انگوری ، سرخ و سفید ، صهبا اسم اصیل فارسی است ، به تمام صهبا های گیتی تبریک میگم بخاطر اسم زیبا و زیبایی بخششون ، ممنون خدای مهربون که هر روز دیگران مرا با ندای صهبا یاد میکنند

صهبا یعنی 🍇شراب سرخ و سفید یا ساغر، شراب انگوری ، انگور سپید، باده، خمره. مل . مشروب 🍇

صهبا اسم دخترانه است، معنی صهبا: ( عربی ) ( = صَهباء ) ( مؤنث اصهب ) ، 1 - سرخ و سفید؛ 2 - ( در قدیم ) شراب انگوری، می.

وزش و خیزش بوی برخاسته از شراب ناب که مانند نسیم سحری حیات بخش أست.  صهبا بر گرفته از نسیم حیات بخش و مفرح است.  در برخی موارد به دلیل عطرئ که از شراب ناب برمیخواست و جؤن نسیم مفرح ذات بود بهاین نوع شراب صهبا گفته میشد.

نام دختر ، دختری که قرمز ی رگهای گونه اش مشخص است - دختری که مستی آفرین است - آورنده مستی از عالم معنا

صبا,  رایحه,  بوی مست کنده

شراب ارغوانی شراب قرمز . شراب گل سرخ . دختری با روحیه ی شاد ولی نه چندان شیرین

شراب ناب، شراب بهشتی

شراب بهشتی، و سقاهم ربهم شرابا طهورا
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود

شراب بهشتی و روح نواز


جام شراب بهشتی

شراب سرخ بهشتی


کلمات دیگر: