کلمه جو
صفحه اصلی

فهمیده


مترادف فهمیده : باشعور، خردمند، عاقل، فهیم، لبیب، هوشیار

متضاد فهمیده : بی شعور، نفهم

برابر پارسی : دریافته

فارسی به انگلیسی

right-minded, ripe, sapient, understanding, understood


right-minded, ripe, sapient, understanding, understood, having common sense, intelligent, judicious

having common sense, intelligent, judicious


فارسی به عربی

فحم

فرهنگ اسم ها

اسم: فهمیده (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: fahmide) (فارسی: فهميده) (انگلیسی: fahmide)
معنی: باشعور، خردمند، عاقل، فهیم، لبیب، هوشیار، ( صفت فاعلی از فهمیدن )، دارای فهم، دانا، ( در حالت قیدی ) از روی فهم، آگاهانه

(تلفظ: fahmide) (عربی ـ فارسی) (صفت فاعلی از فهمیدن) ، دارای فهم ، دانا ؛ (در حالت قیدی) از روی فهم ، آگاهانه .


مترادف و متضاد

understanding (صفت)
ماهر، با هوش، مطلع، فهمیده

knowing (صفت)
با هوش، دانا، کاردان، فهمیده، عارف، زیرکانه، با ادراک

discerning (صفت)
فهمیده، بینا

باشعور، خردمند، عاقل، فهیم، لبیب، هوشیار ≠ بی‌شعور، نفهم


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دریافت شده درک شده ۲ - دانا عالم : آدم فهمیده ایست ۳ - با خبر مطلع .

فرهنگ معین

(فَ دِ ) [ ع - فا. ] (ص مف . ) ۱ - دانا. ۲ - باادب ، نیک رفتار.

لغت نامه دهخدا

فهمیده. [ ف َ دَ / دِ ] ( ن مف ) دریافت شده. درک شده. || دانا. عالم : آدم فهمیده ای است. || باخبر. مطلع. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فهم و فهمیدن شود.

فرهنگ عمید

۱. دانا، بافهم.
۲. (قید ) آگاهانه.

دانشنامه عمومی

فهمیده ممکن است به یکی از موارد زیر یا نسبت با آنها اشاره داشته باشد:
درک یا فهم
حسین فهمیده، از کشته شدگان سرشناس جنگ ایران و عراق
فهمیده میرزا، سیاستمدار پاکستانی

واژه نامه بختیاریکا

رَه بَر

جدول کلمات

فهیم

پیشنهاد کاربران

فهمیده اسم دخترانه است، معنی فهمیده: ( عربی ـ فارسی ) ( صفت فاعلی از فهمیدن ) ، 1 - دارای فهم، دانا؛ 2 - ( در حالت قیدی ) از روی فهم، آگاهانه.

دانا، باشعور، خردمند، عاقل، فهیم، لبیب، هوشیار

متوجه شده


کلمات دیگر: