مترادف جهانگرد : جهاندیده، سیاح
جهانگرد
مترادف جهانگرد : جهاندیده، سیاح
فارسی به انگلیسی
tourist
فارسی به عربی
سائح
فرهنگ اسم ها
اسم: جهانگرد (پسر) (فارسی) (تلفظ: jahān gard) (فارسی: جهانگرد) (انگلیسی: jahan gard)
معنی: آن که به کشورها و نواحی مختلف جهان سفر می کند، سیاح، گردش گر
معنی: آن که به کشورها و نواحی مختلف جهان سفر می کند، سیاح، گردش گر
مترادف و متضاد
جهاندیده، سیاح
سیاح، جهانگرد، توریست، گشت گر
سیاح، جهانگرد
جهانگرد، ادم فضول و خاله وارس
فرهنگ فارسی
← گردشگر
کسی که درشهرهاوکشورهابگرددوسیاحت کند
( صفت ) آنکه در اقطار عالم بسیار سفر کند سیاح.
( صفت ) آنکه در اقطار عالم بسیار سفر کند سیاح.
فرهنگ معین
( ~. گَ ) (ص فا. ) سیاح ، کسی که زیاد سفر می کند.
لغت نامه دهخدا
جهانگرد. [ ج َ گ َ ] ( نف مرکب ) جهان گردنده. آنکه در اقطار عالم بسیار سفر کند. سائح. سیاح. رحاله :
هر بیت که گفتی آن جهانگرد
بر یاد گرفتی آن جوانمرد.
خبر کن حریص جهانگرد را.
جهانگرد شب کوک و خرمن گدای.
هر بیت که گفتی آن جهانگرد
بر یاد گرفتی آن جوانمرد.
نظامی.
قناعت توانگر کند مرد راخبر کن حریص جهانگرد را.
سعدی.
زهی جوفروشان گندم نمای جهانگرد شب کوک و خرمن گدای.
سعدی.
فرهنگ عمید
کسی که در شهرها و کشورها می گردد و سیاحت می کند، جهان نورد، گردشگر، سیاح، توریست.
فرهنگستان زبان و ادب
[گردشگری و جهانگردی] ← گردشگر
واژه نامه بختیاریکا
رَوا
جدول کلمات
توریست
پیشنهاد کاربران
سیاح، جهاندیده، توریست
توریسم. . . . توریست. . . . سیاح. . . .
کسی که همه جاراگشته باشدوسفرهای بی شماررفته باشد
سیاح
کلمات دیگر: