مترادف قربان : برخی، تصدق، فدا، نثار
برابر پارسی : کرپان
sacrifice, offering, victim
offering, sacrifice
honor, sir
برخی، تصدق، فدا، نثار
(قُ) [ ع . ] 1 - (اِ.) هرچیزی که به وسیلة آن به خداوند تقرب جویند. 2 - عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است . 3 - صدقه ، تصدق . ؛~ صدقه کسی رفتن کنایه از: الف - اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی . ب - اصرار و التماس کردن به کسی . 4 - (مص ل .) نزدیک شدن . ؛ عید ~ روز دهم ذیحجه که حاجیان در مکه قربانی کنند.
(قَ) (اِ.) کمان دان ، جای کمان .
قربان . [ ق َ ] (ع ص ) هر آوند نزدیک پُری رسیده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: اناء قربان . قَرْبی ̍، مؤنث آن . (آنندراج ). ج ، قِراب . || (اِمص ) کنایه از جماع است ، و در صراح به این معنی به کسر است . (آنندراج ).
؟
قربان . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 30 هزارگزی شمال باختری مشهد و دوهزارگزی شمال کشف رود واقع است . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . 9 تن سکنه دارد.آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. این ده را به اصطلاح محلی کلاته قربان نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
محمدافضل ثابت (از آنندراج ).
ناصرخسرو.
(منسوب به فردوسی ).
(بوستان ).
قربان . [ق ِ ] (ع مص ) نزدیک گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قُربان . رجوع به قُربان شود. || دردگین تهیگاه گردیدن . گویند: قَرِب َ فلان ؛ دردگین تهیگاه گردید. (از منتهی الارب ). || (اِمص ) کنایه از جماع . کنایه از آرامش . (منتهی الارب ).
جعبهای که کمان را درآن میگذاشتند؛ کماندان.
ظرفی که در آستانۀ پُر شدن است.
۱. ذبح کردن حیوانی حلالگوشت مانندِ گاو، گوسفند، و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن.
۲. (اسم) عنوانی احترامآمیز در خطاب به آقایان.
۳. (اسم، صفت) [قدیمی] = قربانی
〈 قربان کردن: (مصدر متعدی) ذبح کردن حیوانی حلالگوشت مانندِ گاو، گوسفند، و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن.