کلمه جو
صفحه اصلی

صبری

فرهنگ اسم ها

اسم: صبری (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: sabri) (فارسی: صبري) (انگلیسی: sabri)
معنی: صبور و شکیبا، ( صبر، ی ( پسوند نسبت ) )، منسوب به صبر

(تلفظ: sabri) (عربی ـ فارسی) (صبر + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به صبر ؛ (به مجاز) صبور و شکیبا .


فرهنگ فارسی

وی از شعرای عثمانی و فرزند کتابدار کتابخانه فاتح بود و در بغداد ریاست محاسبات داشت

لغت نامه دهخدا

صبری . [ ص َ ] (اِخ ) (شریف ...) معروف به علمی زاده . از او چهل و پنج بیت در «زبدة الشعراء» آمده است . (کشف الظنون ص 514 ج 1).


صبری . [ ص َ ] (اِخ ) (مولانا...) صاحب مجالس النفائس گوید: خوارزمی است . لیکن شخصی ابدال و پریشان حال دایم مفلس و قلاش و مختلط با مردم اوباش و از دیوانگی با مردم بسر نمیبرد و طبع و نظم قوی داشت و غزل خوب می گفت ولیکن معنی شعر خود را نمی دانست و این مطلع از اوست :
بروز تشنگی آب روان نبود هوس ما را
دم تیغ ترا گر بر گلو رانیم بس ما را.

(مجالس النفائس ص 289).



صبری . [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار 70000گزی جنوب باختری ششتمد. کوهستانی معتدل . سکنه آن 97 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات پنبه و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی ، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


صبری . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است و لطفعلی بیک آذر در آتشکده آرد که نام او روزبهان است و در اوایل حال فارسی تخلص میکرد، سپس بدستیاری رایض از توسن غرور فرودآمده تغییر تخلص داد. وی بمراتب علمی مربوط و دارای دیوان است و شعر نیک میسرود. مردم عراق او را در عهد خویش شاهی ثانی میگفتند هر چند که دیوان او در دست نیست لیکن آنچه از آن مانده ترجیح او را بر شاهی رساند. خلاصه هنگامی که شاه طهماسب بقزوین می بود صبری روزگار خویش بدانجابعشق و عاشقی بسر میبرد سپس بوطن خود رفت . ازوست :
منم و دلی که دایم بدو دست دارم او را
اگرش نگاه داری بتو می سپارم او را.
اظهار دوستی زبانی کجا شده ست
ای سنگدل مترس کسی در دل تو نیست
یارب دل شکسته ٔ من از کجا شنید
بوی محبتی که در آب و گل تو نیست
این بس جزای کشتن صبری که روز حشر
حسرت همی کشد که چرا بسمل تو نیست .
میان عاشق و معشوق جنگ و غوغا نیست
کدورتی اگر امروز هست فردا نیست
چه دلخوشی ز وصال توام همان گیرم
که حاضری و مرا جرأت تماشا نیست .
بی رحم چنین را ز خدا میطلبیدم
آن کس که سزای دل من میدهد اینست .
ترا بمهر و وفا مهربان خود کردم
وفا و مهر تو بامن باختیار تو نیست .

(آتشکده ٔ آذر ص 180 - 181).


صادقی کتابدار در مجمعالخواص نویسد: صبری روزبهان . شاعر خوش طبع خوبی است سپس ابیاتی از او آورده است . (مجمع الخواص صص 154 - 155). براون در تاریخ ادبیات او را صبری روزبهانی ثبت کرده و گوید اسکندربیک نام وی را در زمره ٔ شعرای معاصر خویش بقلم آورده است . (ترجمه ٔ تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 88).

صبری . [ ص َ ] (اِخ ) نام او غضنفر و یکی از شعرای ایران است ، در اوائل حال «راهب » تخلص میکرد سپس به هندوستان رفت و در خدمت جهانگیرشاه بماند و مصاحبت تقی اوحدی یافت . از اوست :
حاصلم درد دل است از دل بیحاصل خویش
به که گویم من دلسوخته درد دل خویش ؟

(قاموس الاعلام ترکی ).



صبری . [ ص َ ] (اِخ ) وی از شعرای ایران و از سادات قصبه ٔزواره تابع اردستان از مضافات اصفهان است . ازوست :
زبس که خاک بسر کردم از غمت مشکل
که روز حشر سر از خاک بر توانم کرد.

(قاموس الاعلام ترکی ).



صبری . [ ص َ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی و از مردم غلطه و فرزند ابوالفضل افندی است ، و این بیت از اوست :
چهره می هجرک غمی زرد ایتمینجه باقمدک
شمدی بیلدم دلربالر مائل دینار در.

(قاموس الاعلام ترکی ).



صبری . [ ص َ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی و فرزند کتابدار کتابخانه ٔ فاتح بود و در بغداد ریاست محاسبات داشت . مدتی در آن شهر بزیست و هم بدانجا درگذشت ، او را اشعاری دلکش بترکی و فارسی و بسیاری معماست . این رباعی از اوست :
صون نوش ایده لم جام شراب ای ساقی
طوومه کرم ایت ایله شتاب ای ساقی
تا کیم چیقوبن باشه شراب ای ساقی
رفع اوله آرادان بو حجاب ای ساقی .

(قاموس الاعلام ترکی ).



صبری . [ ص َ ] (اِخ ) وی معروف به صبر شاکر از شعرای عثمانی در قرن 11 هَ . ق . و معاصر نفعی است . اشعار اوملیح و ادبای بزرگ پاره ای از قصائد وی را ستوده اند و دیوان او به طبع رسیده است . (قاموس الاعلام ترکی ).


صبری. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار 70000گزی جنوب باختری ششتمد. کوهستانی معتدل. سکنه آن 97 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات پنبه و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی ، راه مالرو. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

صبری. [ ص َ ] ( اِخ ) شاعری است و لطفعلی بیک آذر در آتشکده آرد که نام او روزبهان است و در اوایل حال فارسی تخلص میکرد، سپس بدستیاری رایض از توسن غرور فرودآمده تغییر تخلص داد. وی بمراتب علمی مربوط و دارای دیوان است و شعر نیک میسرود. مردم عراق او را در عهد خویش شاهی ثانی میگفتند هر چند که دیوان او در دست نیست لیکن آنچه از آن مانده ترجیح او را بر شاهی رساند. خلاصه هنگامی که شاه طهماسب بقزوین می بود صبری روزگار خویش بدانجابعشق و عاشقی بسر میبرد سپس بوطن خود رفت. ازوست :
منم و دلی که دایم بدو دست دارم او را
اگرش نگاه داری بتو می سپارم او را.
اظهار دوستی زبانی کجا شده ست
ای سنگدل مترس کسی در دل تو نیست
یارب دل شکسته من از کجا شنید
بوی محبتی که در آب و گل تو نیست
این بس جزای کشتن صبری که روز حشر
حسرت همی کشد که چرا بسمل تو نیست.
میان عاشق و معشوق جنگ و غوغا نیست
کدورتی اگر امروز هست فردا نیست
چه دلخوشی ز وصال توام همان گیرم
که حاضری و مرا جرأت تماشا نیست.
بی رحم چنین را ز خدا میطلبیدم
آن کس که سزای دل من میدهد اینست.
ترا بمهر و وفا مهربان خود کردم
وفا و مهر تو بامن باختیار تو نیست.
( آتشکده آذر ص 180 - 181 ).
صادقی کتابدار در مجمعالخواص نویسد: صبری روزبهان. شاعر خوش طبع خوبی است سپس ابیاتی از او آورده است. ( مجمع الخواص صص 154 - 155 ). براون در تاریخ ادبیات او را صبری روزبهانی ثبت کرده و گوید اسکندربیک نام وی را در زمره شعرای معاصر خویش بقلم آورده است. ( ترجمه تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 88 ).

صبری. [ ص َ ] ( اِخ ) ( مولانا... ) صاحب مجالس النفائس گوید: خوارزمی است. لیکن شخصی ابدال و پریشان حال دایم مفلس و قلاش و مختلط با مردم اوباش و از دیوانگی با مردم بسر نمیبرد و طبع و نظم قوی داشت و غزل خوب می گفت ولیکن معنی شعر خود را نمی دانست و این مطلع از اوست :
بروز تشنگی آب روان نبود هوس ما را
دم تیغ ترا گر بر گلو رانیم بس ما را.
( مجالس النفائس ص 289 ).

دانشنامه عمومی

صبری (سبزوار). مختصات: ۳۵°۴۳′۴۲″ شمالی ۵۶°۵۵′۴۵″ شرقی / ۳۵٫۷۲۸۳۳°شمالی ۵۶٫۹۲۹۱۷°شرقی / 35.72833; 56.92917
صبری، روستایی است از توابع بخش روداب و در شهرستان سبزوار استان خراسان رضوی ایران.
این روستا در دهستان کوه همایی قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۴۸ نفر (۱۵ خانوار)بوده است.


کلمات دیگر: