مترادف دردانه : در، مروارید، سوگلی، عزیز، عزیزکرده، نازدانه، نورچشم، فرید، یکتا، یکدانه، لوس، ننر
برابر پارسی : فرمروارید
(تلفظ: dor dāne) (عربی ـ فارسی) (به مجاز) بسیار محبوب و گرامی ، عزیزکرده ، ناز پرورده ؛ (به مجاز) نیز فرزند بسیار گرامی .
۱. در، مروارید
۲. سوگلی، عزیز، عزیزکرده، نازدانه، نورچشم
۳. فرید، یکتا، یکدانه
۴. لوس، ننر
منوچهری .
خاقانی .
عطار.
سعدی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
؟ (امثال و حکم ).
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
مولوی .
مولوی .
حافظ.
مولوی .
دردانه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) (از: درد + انه ) شبیه به دُرد. منسوب به درد. (ناظم الاطباء). چون درد.
دردانه . [ دُ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان احمدآباد بخش مرکزی شهرستان آباده ، واقع در 66هزارگزی جنوب اقلید و کنار راه فرعی اقلید به ده بید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
دردانه . [ دُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کازرون ، واقع در 36هزارگزی جنوب کازرون و دامنه ٔ خاوری کوه فامور، با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه وراه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دردانه . [دُ ن َ ] (اِخ ) دختر اسماعیل نیشابوری . وی زنی محدث و متدین و صالح بود و حدیث را از جد بزرگ خود عبدالکریم بن هوار صیرفی و نیز از ابوحامد احمدبن حسن ازهری و دیگران شنید. سمعانی درباره ٔ او مطالبی نوشته است : دردانه در دهم صفر سال 530 هَ . ق . در نیشابور درگذشت . (از اعلام النساء ج 1 ص 410 از التحبیر سمعانی ).