کلمه جو
صفحه اصلی

قطب الدین

فارسی به انگلیسی

masculine proper name

فرهنگ اسم ها

اسم: قطب الدین (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: qotboddin) (فارسی: قطب الدين) (انگلیسی: ghotboddin)
معنی: محور آیین و کشش، ( عربی )، محور آیین و کیش، ( اَعلام ) ) قطب الدین شیرازی: ( = محمود ابن مسعود ) [، قمری] دانشمند و حکیم ایرانی، شاگرد خواجه نصیر الدین طوسی و استاد کمال الدین فارسی، سفرهای زیادی کرد، پیدایش رنگین کمان را توضیح داد، بر قانون ابن سینا و حکمت اشراق سهروردی شرح نوشت، تحریر اصول اقلیدس خواجه نصیرالدین طوسی را به فارسی به نام درَةالتّاج، تألیف کرد و کتابهای نَهایَت الاِدراک و تحفه ی شاهی را در نجوم نوشت، ) قطب الدین رازی: ( = محمّدابن محمّد ) [قرن هجری] حکیم ایرانی، که در دمشق سکونت داشت، مؤلف کتاب محاکمات به عربی، در مقایسه ی شرح نصیرالدین طوسی و شرح فخر رازی بر کتاب اشارات ابن سینا و شرح شمسیه، ) قطب الدین شاهجهان: آخرین امیر قراختایی کرمان [، قمری]، که از سوی الجایتو ایلخان مغول معزول شد، ) قطب الدین مبارکشاه: آخرین شاه دهلی [، قمری] از سلسله ی خلجی، که به دست غلام محبوبش کشته شد و او را هم چند ماه بعد غیاث الدین تغلق کشت، ) قطب الدین آیبک: [قرن و هجری] امیر ترک، که از سوی معزّالدین محمّد سام امیر سلسله ی آل شنسب، حکومت متصرفات او را در هند به دست گرفت [ هجری] و سپس بدائون، قنوج و قلعه ی کالنجر را تسخیر کرد و پس از کشته شدن معزّالدین [ هجری]، مرکز حکومتش را از دهلی به لاهور منتقل کرد، محور آیین و دین

(تلفظ: qotboddin) (عربی) محور آیین و کیش ؛ (در اعلام) نام چند تن از مشاهیر در تاریخ .


فرهنگ فارسی

ملکشاه ثانی از سلاجقه روم ( جل.۵۸۴ هق / ۱۱۸۸م . ) .
قاضی احمد ابن نور الدین محمد بن جلال الدین امامی مرجع اکابر خراسان بود . وی در اواخر دولت میرزا شاهرخ تا اوان سلطنت سلطان حسین میرزا در هرات بلوازم امر قضا اشتغال داشت . وفاتش در غره شوال سال ۸۷۸ ق اتفاق افتاد و در مزار علامه رازی مدفون گشت .

لغت نامه دهخدا

قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد حسینی . رجوع به قطب الدین شیرازی (محمد...) شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمودبن مسعود. رجوع به قطب الدین شیرازی (محمود...) شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد خوارزمشاه . رجوع به محمد خوارزمشاه شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد خوافی . رجوع به مجد خوافی شود.


قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) ملکشاه. رجوع به ملکشاه شود.

قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) دهی از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در 122 هزارگزی جنوب خاوری کنگان کنار راه فرعی لار به گله دار. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرم سیری مالاریایی است. سکنه آن 296 تن می باشد. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات ، حبوبات ، تنباکو و پیاز و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) لقب مودودبن زنگی بن آق سنقر. رجوع به مودود... شود.

قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) ( ملک... ) وی در هنگامی که امیر مبارزالدین محمد کرمان را مستخلص کرد عازم خراسان شد و لشکری از ملک هرات خواست تا بدین وسیله بر کرمان مستولی شود ولی سرانجام شکست خورد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 632 شود.

قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) ( مولانا... ) از نزدیکان و درباریان امیر تیمور گورکان است که به رسالت پیش سلطان احمد رفته و پیام محبت و دوستی امیر تیمور را به وی ابلاغ کرده است. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 737 شود.

قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) ایلبک. از اطرافیان سلطان محمودبن سام بود. در زمان وی بر هند مستولی شد و دهلی را دارالملک ساخت و پس از وی غلامش شمس الدین به جای وی پادشاه شد و سلطان لقب یافت و مدتی سلاطین دهلی از نسل او بودند. ( تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 412 و 413 ).

قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) بناکتی ، احمدبن محمودبن ابی بکر. ابن الفوطی درباره او گوید: مردی نیکوخو و صحیح الضبط بود، هنگام اقامت خواجه نصیرالدین طوسی در مراغه در آن شهر ساکن و به استکتاب و استنساخ کتب مشغول بود و چندین بار به محل رصد آمد و خواجه را ملاقات کرد و از تصنیفات خواجه برای خود و دیگران نسخه ها نوشت. ( احوال و آثار خواجه تألیف مدرس رضوی ص 180 ).

قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) پهلوان ابن عمادالدین. نایب و ولی عهد اتابک نصرةالدین احمد بود. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 546 شود.

قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ]( اِخ ) تاینگو. شوهر و برادرزاده خان ترکان دختر قتلغخان است. قطب الدین پس از براق دو سال حکومت کرمان را داشت. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 529 شود.

قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) حبش ، امیر عمید. از امیران مغول است. وی از طرف جغتای و جانشینان او حکومت ماوراءالنهر راداشت. ( فهرست کتابخانه مدرسه سپهسالار ج 2 ص 613 ).

قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) ملکشاه . رجوع به ملکشاه شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) (ملک ...) وی در هنگامی که امیر مبارزالدین محمد کرمان را مستخلص کرد عازم خراسان شد و لشکری از ملک هرات خواست تا بدین وسیله بر کرمان مستولی شود ولی سرانجام شکست خورد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 632 شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) (مولانا...) از نزدیکان و درباریان امیر تیمور گورکان است که به رسالت پیش سلطان احمد رفته و پیام محبت و دوستی امیر تیمور را به وی ابلاغ کرده است . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 737 شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) ایلبک . از اطرافیان سلطان محمودبن سام بود. در زمان وی بر هند مستولی شد و دهلی را دارالملک ساخت و پس از وی غلامش شمس الدین به جای وی پادشاه شد و سلطان لقب یافت و مدتی سلاطین دهلی از نسل او بودند. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 412 و 413).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) بناکتی ، احمدبن محمودبن ابی بکر. ابن الفوطی درباره ٔ او گوید: مردی نیکوخو و صحیح الضبط بود، هنگام اقامت خواجه نصیرالدین طوسی در مراغه در آن شهر ساکن و به استکتاب و استنساخ کتب مشغول بود و چندین بار به محل رصد آمد و خواجه را ملاقات کرد و از تصنیفات خواجه برای خود و دیگران نسخه ها نوشت . (احوال و آثار خواجه تألیف مدرس رضوی ص 180).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) پهلوان ابن عمادالدین . نایب و ولی عهد اتابک نصرةالدین احمد بود. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 546 شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) حبش ، امیر عمید. از امیران مغول است . وی از طرف جغتای و جانشینان او حکومت ماوراءالنهر راداشت . (فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار ج 2 ص 613).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در 122 هزارگزی جنوب خاوری کنگان کنار راه فرعی لار به گله دار. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرم سیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 296 تن می باشد. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات ، حبوبات ، تنباکو و پیاز و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) سلیمانشاه بن خواجه محمود. وزیر شاه شجاع . در جنگی که بر سر شیراز میان شاه محمود و شاه شجاع درگرفت و به پیروزی شاه شجاع و فتح شیراز منتهی گشت ، شاه شجاع وزارت به خواجه قطب الدین مسلم داشت . (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 703).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن حسین . رجوع به قطب الدین کیدری شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) شاه محمود، فرزند امیر مبارزالدین محمدخان . وی در جمادی الاول سال 737 هَ . ق . متولد شد و در 9 شوال سال 776 در اصفهان درگذشت . رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 448 شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) طاوس سمنانی . از وزرای میرزا ابوالقاسم بابر و میرزا سلطان ابوسعید بود. وی پس از واقعه ٔ قراباغ به هرات رفت و پس از آن به صوب عراق و آذربایجان عزیمت کرد و به سال 900 هَ . ق . در 72 سالگی وفات یافت . (رجال حبیب السیر ص 161).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) عبداﷲ امامی . قاضی خراسان است . نسبت وی به ابوبکر صدیق میرسد. وی در عصر امیر تیمور گورکان میزیست . (رجال حبیب السیر ص 72 و جزء 3 از جلد حبیب السیر ص 90).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) عبداﷲبن محیی بن محمود انصاری خزرجی سعدی ، مقیم شیراز.از عرفای اواخر قرن نهم هجری است . او راست : 1- ابواب الخیر. 2- تخمین الاعمار. سال وفاتش به دست نیامد. رجوع به الذریعه ج 4 ص 14 و ریحانة الادب ج 3 ص 39 شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) قاضی احمدبن نورالدین محمدبن جلال الدین امامی . مرجع اکابر خراسان بود. وی در اواخر دولت میرزا شاهرخ تا اوان سلطنت سلطان حسین میرزا در هرات به لوازم امر قضا اشتغال داشت . وفاتش در غُره ٔ شوال سال 878 هَ . ق . اتفاق افتاد و در مزار علامه ٔ رازی مدفون گشت . (رجال حبیب السیر ص 142).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) لرستانی قاضی . از قضاة بزرگ لرستان در دوره ٔ امیر مبارزالدین . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 671 شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب مودودبن زنگی بن آق سنقر. رجوع به مودود... شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد تکش خان بن الب ارسلان بن اتشتربن محمد بوشتکین . بعد از پدر پادشاهی بدو تعلق گرفت . میان او و سلاطین غور در تنازع کار خراسان محاربات رفت ، سلطان شهاب الدین غوری از او منهزم شد، پس صلح کردند. وی به سال 617 هَ . ق . درگذشت . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 صص 494- 498 شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) یاقوتی ، امیر اسماعیل خال برکیارق بود و به دستور تَرکان خاتون به جنگ برکیارق رفت و به سال 486 هَ . ق . در حدود کرخ میان آنان جنگ درگرفت . برکیارق پیروز شد و قطب الدین اسماعیل اسیر گشت و در رمضان همان سال کشته شد. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 450).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ](اِخ ) تاینگو. شوهر و برادرزاده ٔ خان ترکان دختر قتلغخان است . قطب الدین پس از براق دو سال حکومت کرمان را داشت . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 529 شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ](اِخ ) شاه جهان بن سلطان جلال الدین سورغتمش بن قطب الدین . بعد از عم زاده به سلطنت کرمان رسید و دو سال و نیم و چند روز پادشاهی کرد و زندگانی بر نهج راستی نداشت . اکابر کرمان را بی گناهی مؤاخذت کردی و بعضی را بکشت و در ادای مال دیوان تقصیر نمود بر حکم یرلیغ اولجایتو سلطان به حضرت آمد و اجازت مراجعت نیافت . تامدت چند سال قطب الدین شاه جهان قناعت پیشه کرد و در شیراز پیش زن پدر خانه زاده کرد و چنین میبود تا وفات کرد و او را به کرمان آوردند و در مدرسه ٔ پدرش دفن کردند. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 535 و 625 و 667).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) (سلطان ) در زمان منکوقاآن میزیست و به فرمان وی به حکومت کرمان برگزیده شد. رجوع به قتلغ ترکان و رجوع به تاریخ گزیده ج 1 چ لندن ص 529 و 530 شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن علی . رجوع به قطب الدین لاهیجی شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن محمد. رجوع به قطب الدین رازی شود.


قطب الدین . [ ق ُ بُدْدی ] (اِخ ) محمد آدم . از اطبا و پزشکان بود و به سال 904 هَ . ق . وفات یافت . (رجال حبیب السیر ص 184).


قطب الدین . [ ق ُ بُدْدی ] (اِخ ) محمودشاه یزدی . رجوع به شاه یزدی شود.


قطب الدین . [ ق ُبُدْ دی ] (اِخ ) محمودشاه . رجوع به محمودشاه شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قطب الدین (ابهام زدایی). قطب الدین ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • قطب الدین برهانپوری، مورخ اسماعیلی، و از پیروان و سپس از رهبران دعوتِ دسته داودی، از شاخه مُستَعلَویه ـ طَیّبه فرقه اسماعیلیه• قطب الدین بن ابراهیم جیلی، عارف و صوفی محقق (متوفی ۸۲۶)، از نوادگان شیخ عبدالقادرِ گیلانی (بنیان گذار سلسله قادریه، متوفی ۵۲۱)• قطب الدین رازی، از علما و دانشمندان مشهور اسلام و مفاخر شیعه قرن هشتم هجری قمری، و حکیم و منطقی و فقیه و جامع منقول و ایرانی• قطب الدین بختیار کاکی اوشی، قطب الدین بختیار کاکی اوشی (فرغانه) از عارفان مشهور شبه قاره در قرن ششم وهفتم• قطب الدین راوندی، از علمای بزرگ شیعه در قرن ششم هجری قمری• قطب الدین لاهیجی دیلمی، از علمای بزرگ شیعه در قرن دهم هجری قمری
...


کلمات دیگر: