کلمه جو
صفحه اصلی

زبید

فرهنگ اسم ها

اسم: زبید (پسر) (عربی) (تلفظ: zobeyd) (فارسی: زبيد) (انگلیسی: zobeyd)
معنی: عطیه و بخشش، ( تصغیر زَبد )

(تلفظ: zobeyd) (عربی) تصغیر زَبد است به معنی عطیه و بخشش .


فرهنگ فارسی

شهریست در یمن در مسافت ۲۵ کیلومتری بحر احمر و بر سر راه عدن بمکه و آن مستقر زیدیان و مرکز زراعت و صنعت است .
اعور بن حیفر بن جلندی ازدی که پدرش پادشاه عمان بود

لغت نامه دهخدا

زبید. [ زُ ب َ ]( ع اِ مصغر ) تصغیر زَبْد است بمعنی عطیه. بخشش. ( ازتاج العروس از ابن درید ). و رجوع به «زبیدة» شود.

زبید. [ زَ ] ( اِخ ) از رودهای یمن است. بستانی آرد: رود زبید تقریباً تنها رود عربستان است که متصل بدریا است. این رود در طرف شمال از دشتی حاصلخیز بمسافت 80 میل عبور میکند. ( از دایرةالمعارف بستانی ).

زبید. [ زَ ] ( اِخ ) نام وادیی است در یمن ، سپس شهری که در این وادی است بدین نام شهرت یافته است. ( از معجم البلدان ).

زبید. [ زَ ] ( اِخ ) شهری است به یمن. ( منتهی الارب ). شهری معروفست به یمن. نقشه ساختمان این شهر را محمدبن زیاد مولای مهدی عباسی و فرستاده رشید به یمن رسم کرد. وی هنگامی که از طرف رشید به یمن رفت این نقطه را برگزید و شهر زبید را بوجود آورد و برای آن دروازه ها و باروهابساخت و بسال 245 هَ. ق. درگذشت. و پس از او فرزندش ابراهیم بن زیاد جایگزین او گردید و تا 289 در مقام پدر ببود و پس از او فرزندش زیادبن ابراهیم ، و پس از او نیز برادرش اسحاق متصدی مقام او شدند. اسحاق در391 درگذشت و فرزندش زیاد که هنوز کودکی بیش نبود بجای او برگزیده شد و حسین بن سلامه وزارت او را بعهده گرفت. ابومنصور فاتکی وزیر، بر گرداگرد بارویی که بدست حسین بن سلامه وزیر ساخته شده بود بارویی دیگر بناکرد، سپس سیف الاسلام طغتکین بن ایوب در 589 باروی سوم گرد شهر ایجاد کرد و چهار دروازه برای آن قرار داد. ابن مجاور گوید: برجهای شهر زبید را برشمردم یکصدوهفت برج و فاصله بین هر دو برج 80 ذراع بود و محیط هربرج بیست ذراع. با این حساب ، دور شهر ده هزارونهصد ذراع میشد. ابن سمره جندی در تاریخ یمن و همچنین صاحب کتاب المفید فی تاریخ زبید اخبار و تاریخ و خصوصیات این شهر را بشرح آورده اند. ( از تاج العروس ). شهری است به یمن ، از آن شهر است موسی بن طارق و محمدبن یوسف و محمدبن شعیب که محدثان اند. ( آنندراج ). شهری است [ بعربستان ] از یمن و هیچ شهری نیست از پس صنعا از یمن از این بزرگتر و از وی بر سه روزه راه حدود حبشه است و بازرگانی ایشان سیم است و زر ولکن دوازده درم ایشان یک درم سنگ سنجد و دیناری از وی ، یک درم سنجد. ( حدود العالم ). یاقوت آرد: زبید نام یک وادی است که در آن وادی شهری است بنام حصیب ، سپس این شهر بنام آن وادی یعنی زبید اشتهار یافت تا آنجا که جز به نام زبید شناخته نشود. زبید ( یا حصیب ) شهری است مشهور در یمن که در روزگار مأمون عباسی ایجاد شد روبروی ساحل غلافقه و ساحل مندب. زبید نامیست که مرتجلاً بر این شهر نهاده شده و جمعی کثیر از علماء بدان منسوب اند. روزی یک عده از اولاد زیاد و هشام را بنزد مأمون بردند. در میان آنان مردی بود از بنوتغلب بنام محمدبن هارون. مأمون با آن جمع سخن گفت و از نسب و نژادشان پرسید، بنی زیاد و بنی هشام نسبت خود گفتند، و چون تغلبی نام و نسب خود بازگفت مأمون بگریست و گفت مرا با محمدبن هارون چه کار... آنگاه بفرمود او را آزاد کردند بخاطر نام خود و نام پدرش ، اما امویان و زیادیان را فرمان کشتن داد. یکی از بنی زیاد که فرمان قتل را شنید مأمون را گفت یا امیرالمؤمنین چه دروغزنند مردمی که ترا به حلم و بخشایش و پرهیز از ریختن خون ناحق ، می ستایند... اگر تو ما را بخاطر گناه ما میکشی بخدا سوگند هیچگاه از طاعت خارج نگشتیم و ترک جماعت نگفتیم و اگر بخاطر جنایاتی که بنی امیه در خاندان شمامرتکب شده اند دستور کشتن میدهی خداوند فرماید: «و لاتزر وازرة وزر اخری ». ( قرآن 164/6، 15/17، 18/35، 7/39 ). مأمون را سخن او خوش آمد و جمله را که از صد تن بیشتر بودند ببخشید و حسن بن سهل برای آنان میهمانی مفصلی ترتیب داد. بسال 202 که با ابراهیم بن مهدی بیعت شد، نامه ای از حاکم یمن رسید مشعر به اینکه قبیله اعاشر در تهامة سر از طاعت پیچیده اند. حسن بن سهل یکی از زیادیان را که محمدبن زیاد نام داشت و همچنین مروانی و تغلبی را نزد مأمون ستود و بنیکی یاد کرد و گفت اینان مردانی متعصب اند، برای سرکوب کردن شورشیان یمن میتوان از وجود آنان استفاده کرد. مأمون بفرمود تا زیادی و آن دو تن را به یمن بفرستند ابن زیاد را با سمت امیری ، ابن هشام را با سمت وزیری و تغلبی را با مقام قضاء. زیادی در سومین سال به حج رفت ، سپس به یمن بازگشت ، و تهامه را گشود و زبید را بسال 204 پی افکند. ( از معجم البلدان ). و در ذیل «حصیب » آرد: حصیب نام آن وادی است که زبید در آن واقع است ، ابن ابی دمینه همدانی گوید: حصیب قریه زبید است و آن سرزمین اشعریان است ، در برخی از نقاط آن ، بنووافد ( از بنوثقیف ) با اشعریان آمیخته و هم مسکن شده اند. جمحی آرد: حصیب اسم مدینه زبید و زبید اسم وادی است.

زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن معن بن عمروبن عنیز... بن طی ٔ. پدر خاندان بنوزبید است که بنام زبید و زبید الاحلاف نیز معروفند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 321). رجوع به نهایة الارب قلقشندی ص 269 و معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله شود.


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) یکی از قبایل یمن . (لسان العرب ). ابن حائک آرد: بلد زبید، بلاغ است که وادیی است دارای نخل و آن غیر بلاغ است در بلد خثعم (یکی دیگر از قبایل یمن ). و این بلاغ [ بلاغ زبید ] در پایین خنقه واقع است و تا «وره » و «اعدان » امتداد دارد، اینها همه مراتع «رنیه » بشمار میروند. اَغلوق ، بنومازن و بنوعَصَم از قبائل زبیدند که در این بلاد سکونت دارند. اراکة ناحیتی است از دیار خثعم که در پایین بلد قبیله ٔ زبید قرار دارد. (از صفة جزیرة العرب ص 116). و در ص 94 از آن کتاب آرد: هُلَیل و صید و ذوکَزّان وادیهایی هستند متعلق به بنوحبش از زبید و این قبیله در وسط سرزمین قبیله ٔ زَوْف اقامت دارند. و در ص 55 در زیر عنوان «مدن الیمن النجدیة و ما شابه النجدیة» آرد: پس از آن [ پس از ذمار ] شهر رَداع است که سکنه ٔ آن مخلوطی از اسودیان حمیر و خولان و بلحرث و عنس اند و در بادیه های اطراف آن ربیعیان و زیادیان و بلحرث و بنوحبیش از زبید سکونت دارند. ابن خلکان آرد: زبید قبیله ای است بزرگ به یمن ، و گروه بسیاری از صحابه و دیگران از آن برخاسته اند و منسوب بدان را زبیدی گویند. (از وفیات الاعیان ، چ محمد محیی الدین عبدالحمید ج 4 ص 9). ابن ابی یعقوب آرد: سکنه ٔ حصیب زبیدند و اشعریان . (از کتاب البلدان ضمیمه ٔ الاعلاق النفیسة چ لیدن ص 320) :
و حی زبید یوم حابس قتلوا
و یوم بنی سعد شفیت غلیلی
و خثعم ارویت القنا من دمائها
بشفان حتی سال کل مسیل .
مالک بن حریم همدانی (از صفة جزیرة العرب ص 170).


زبید. [ زَ ] (اِخ ) از رودهای یمن است . بستانی آرد: رود زبید تقریباً تنها رود عربستان است که متصل بدریا است . این رود در طرف شمال از دشتی حاصلخیز بمسافت 80 میل عبور میکند. (از دایرةالمعارف بستانی ).


زبید. [ زَ ] (اِخ ) شهری است به یمن . (منتهی الارب ). شهری معروفست به یمن . نقشه ٔ ساختمان این شهر را محمدبن زیاد مولای مهدی عباسی و فرستاده ٔ رشید به یمن رسم کرد. وی هنگامی که از طرف رشید به یمن رفت این نقطه را برگزید و شهر زبید را بوجود آورد و برای آن دروازه ها و باروهابساخت و بسال 245 هَ . ق . درگذشت . و پس از او فرزندش ابراهیم بن زیاد جایگزین او گردید و تا 289 در مقام پدر ببود و پس از او فرزندش زیادبن ابراهیم ، و پس از او نیز برادرش اسحاق متصدی مقام او شدند. اسحاق در391 درگذشت و فرزندش زیاد که هنوز کودکی بیش نبود بجای او برگزیده شد و حسین بن سلامه وزارت او را بعهده گرفت . ابومنصور فاتکی وزیر، بر گرداگرد بارویی که بدست حسین بن سلامه ٔ وزیر ساخته شده بود بارویی دیگر بناکرد، سپس سیف الاسلام طغتکین بن ایوب در 589 باروی سوم گرد شهر ایجاد کرد و چهار دروازه برای آن قرار داد. ابن مجاور گوید: برجهای شهر زبید را برشمردم یکصدوهفت برج و فاصله ٔ بین هر دو برج 80 ذراع بود و محیط هربرج بیست ذراع . با این حساب ، دور شهر ده هزارونهصد ذراع میشد. ابن سمره ٔ جندی در تاریخ یمن و همچنین صاحب کتاب المفید فی تاریخ زبید اخبار و تاریخ و خصوصیات این شهر را بشرح آورده اند. (از تاج العروس ). شهری است به یمن ، از آن شهر است موسی بن طارق و محمدبن یوسف و محمدبن شعیب که محدثان اند. (آنندراج ). شهری است [ بعربستان ] از یمن و هیچ شهری نیست از پس صنعا از یمن از این بزرگتر و از وی بر سه روزه راه حدود حبشه است و بازرگانی ایشان سیم است و زر ولکن دوازده درم ایشان یک درم سنگ سنجد و دیناری از وی ، یک درم سنجد. (حدود العالم ). یاقوت آرد: زبید نام یک وادی است که در آن وادی شهری است بنام حصیب ، سپس این شهر بنام آن وادی یعنی زبید اشتهار یافت تا آنجا که جز به نام زبید شناخته نشود. زبید (یا حصیب ) شهری است مشهور در یمن که در روزگار مأمون عباسی ایجاد شد روبروی ساحل غلافقه و ساحل مندب . زبید نامیست که مرتجلاً بر این شهر نهاده شده و جمعی کثیر از علماء بدان منسوب اند. روزی یک عده از اولاد زیاد و هشام را بنزد مأمون بردند. در میان آنان مردی بود از بنوتغلب بنام محمدبن هارون . مأمون با آن جمع سخن گفت و از نسب و نژادشان پرسید، بنی زیاد و بنی هشام نسبت خود گفتند، و چون تغلبی نام و نسب خود بازگفت مأمون بگریست و گفت مرا با محمدبن هارون چه کار... آنگاه بفرمود او را آزاد کردند بخاطر نام خود و نام پدرش ، اما امویان و زیادیان را فرمان کشتن داد. یکی از بنی زیاد که فرمان قتل را شنید مأمون را گفت یا امیرالمؤمنین چه دروغزنند مردمی که ترا به حلم و بخشایش و پرهیز از ریختن خون ناحق ، می ستایند... اگر تو ما را بخاطر گناه ما میکشی بخدا سوگند هیچگاه از طاعت خارج نگشتیم و ترک جماعت نگفتیم و اگر بخاطر جنایاتی که بنی امیه در خاندان شمامرتکب شده اند دستور کشتن میدهی خداوند فرماید: «و لاتزر وازرة وزر اخری ». (قرآن 164/6، 15/17، 18/35، 7/39). مأمون را سخن او خوش آمد و جمله را که از صد تن بیشتر بودند ببخشید و حسن بن سهل برای آنان میهمانی مفصلی ترتیب داد. بسال 202 که با ابراهیم بن مهدی بیعت شد، نامه ای از حاکم یمن رسید مشعر به اینکه قبیله ٔ اعاشر در تهامة سر از طاعت پیچیده اند. حسن بن سهل یکی از زیادیان را که محمدبن زیاد نام داشت و همچنین مروانی و تغلبی را نزد مأمون ستود و بنیکی یاد کرد و گفت اینان مردانی متعصب اند، برای سرکوب کردن شورشیان یمن میتوان از وجود آنان استفاده کرد. مأمون بفرمود تا زیادی و آن دو تن را به یمن بفرستند ابن زیاد را با سمت امیری ، ابن هشام را با سمت وزیری و تغلبی را با مقام قضاء. زیادی در سومین سال به حج رفت ، سپس به یمن بازگشت ، و تهامه را گشود و زبید را بسال 204 پی افکند. (از معجم البلدان ). و در ذیل «حصیب » آرد: حصیب نام آن وادی است که زبید در آن واقع است ، ابن ابی دمینه ٔ همدانی گوید: حصیب قریه ٔ زبید است و آن سرزمین اشعریان است ، در برخی از نقاط آن ، بنووافد (از بنوثقیف ) با اشعریان آمیخته و هم مسکن شده اند. جمحی آرد: حصیب اسم مدینه ٔ زبید و زبید اسم وادی است .
ابن بطوطه آرد: زبید شهری است بزرگ که جزء خاک یمن بشمار میرود و تا صنعاء چهل فرسخ فاصله دارد. درکشور صنعاء شهری به بزرگی و ثروت زبید نیست ، در این شهر باغ بسیار و آب و میوه و موز فراوان است . زبید در میان بیابان و دور از دریا واقع شده و یکی از مراکز یمن ... و زیباترین شهرهای آن میباشد... مردم آن خوشخوی و لطیف طبع و زیباروی هستند و زنان زبید در جمال و خوشگلی ممتازند. وادی الحصیب ، که در بعضی از روایات به پیغمبر (ص ) نسبت داده شده است که به معاذ فرموده هر وقت بوادی الحصیب رسیدی تند بدو (تا گرفتار زنان آن نشوی ) همین جا است . مردم زبید زمستان و تابستان هر روز شنبه را تعطیل میکنند و بباغهای خرما میروند. در این روزها کسی از اهل خود شهر یا از غربا در خانه نمی ماند. مطربان و بازاریان نیز از شهر بدر میروند و فروشندگان میوه و حلوا متاع خود را در بیرون شهر عرضه میکنند. زنها سوار محمل و شتر میشوند و در این گردشها شرکت میکنند. زنان زبید با آن همه جمال و دلربایی که گفتم ، دارای مکارم اخلاق و صفات نیکو می باشند و مخصوصاً غریبان را بر مردم بومی ترجیح میدهند وهرگز مانند زنان ولایتهای ما از ازدواج با غربا سر بازنمی زنند و چون شوهر بخواهد آن شهر را ترک گوید، زن تا بیرون شهر به بدرقه ٔ او می آید و پس از انجام دادن مراسم خداحافظی برمیگردد و اگر زن بچه دار شده باشدسرپرستی بچه را در غیاب پدر بعهده میگیرد و برای ایام غیبت شوهر مطالبه ٔ نفقة و کسوة و غیرها نمیکند...اما زن زبیدی هرگز از شهر خود بیرون نمیرود و... راضی نمیشود که ترک وطن گوید. علماء و فقهای زبید عموماً مردمی صالح و متدین و امین و دارای مکارم اخلاق میباشند، ازجمله ٔ آنان من با شیخ ابومحمد صنعایی و فقیه صوفی محقق ابوالعباس ابیانی و محدث فقیه ابوعلی زبیدی ملاقات کردم و در جوار آنان منزل داشتم . (از سفرنامه ٔ ابن بطوطه ترجمه ٔ محمدعلی موحد ص 241 و 242). وبستانی آرد: زبید همان سابات قدیم است . شهری است محکم در یمن بر کنار رود زبید. فاصله ٔ آن تا مصب رود زبید در بحر احمر پانزده میل و تا صنعاء یکصدوده میل است . (از دائرةالمعارف بستانی ). رجوع به صفة جزیرة العرب ص 119، تقویم البلدان ابوالفداء ص 88 و 89، احسن التقاسیم صص 84 - 86، تاریخ قم ص 283 و 284، انساب سمعانی ، البلدان یعقوبی ص 318 و 319، معجم البلدان مخلاف و قاموس الاعلام ترکی شود.


زبید. [ زَ ] (اِخ ) نام وادیی است در یمن ، سپس شهری که در این وادی است بدین نام شهرت یافته است . (از معجم البلدان ).


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن الحارث یامی ، مکنی به ابوعبدالرحمن ، متوفی در 126 هَ .ق . او را نسبت به قبیله ٔ یام دهند و از آنرو یامی گویند. مؤلف قاموس گوید: در صحیحین جز او کسی بنام زبید نیست . در کتاب اسماء الرجال برماوی آمده است که در صحیح ، مسمی بزبید جز زبیدبن حارث نیامده . (از تاج العروس ). زبیدبن الحارث از روات حدیث است و لیس فی الصحیحین غیره . (از منتهی الارب ). و در طبقات ابن سعدآمده : زبیدبن الحارث بن عبدالکریم بن جحدب بن ذهل ... بن جُشَم بن یام ، از هَمْدان ، کنیت او ابوعبداﷲ است و در 122 هَ . ق . در روزگار زیدبن علی درگذشت . وی ثقة وصاحب احادیث بسیار بود. (از طبقات ابن سعد چ زاخائو ج 1 ص 216). و ابن الجوزی در ضمن طبقه ٔ سوم از روات آرد: کنیت او ابوعبدالرحمن و ابوعبداﷲ است . حفید او اشعث بن عبدالرحمن بن زبید بنقل از پدرش گوید: زبید شب را سه قسمت کرده بود، قسمی ازآن ِ خود (برای قیام لیل )، قسمی ازآن ِ من و قسمی ازآن برادرم . قسمت نخست را خود قیام داشت آنگاه مرابیدار میکرد و اگر مرا کسل میدید میگفت بخواب من بجای تو وظیفه ٔ قیام را انجام میدهم ، بجای برادرم نیز بهمین ترتیب قیام میکرد، و درنتیجه جمله ٔ شب را قیام می داشت ... محمدبن حسین بوسیله ٔ سلیمان بن ایوب از بعضی از مشایخ خود نقل کند که زبید یامی شبی برای تهجدبرخاست و ظرف آبی که همیشه از آن دست نماز میکرد برداشت و دست در آن فروبرد، آب آنچنان سرد بود که نزدیک به یخ بستن . زبید همچنانکه دست در مطهره داشت بیاد زمهریر (از طبقات دوزخ ) افتاد و (چنان تحت تأثیر این فکر قرار گرفت که ) تا بامداد بهمان حال بازماند. بامدادان کنیزک که او را بدان حال دید با حیرت پرسید که از چه رو بر قاعده ٔ همه شب به نماز نپرداختی و بدین حال در این جا نشستی ؟ زبید واقعه ٔ خود بازگفت و سوگند یاد کرد که پس از این که بیاد زمهریر افتادم چنان بیخود شدم که تا این زمان که تو دیدی سرمای دست خودرا نیز از یاد بردم ، سپس کنیزک را سوگند داد که این راز را تا پایان زندگی او با کس نگوید... یعقوب بن سفیان گوید: او ثقه ٔ خبره اما مایل به تشیع است ، و صواب آن است که زبید کاملاً شیعی و از همدان است که بتشیع معروفند، و حضرت علی (ع ) درباره ٔ ایشان فرماید:
فلو کنت بواباًعلی باب جنة
لقلت لهمدان ادخلوا بسلام .
بهرحال وثاقت و خوبی او را جای تردید نیست . زبید یامی را جمعی از صحابه و از آن جمله ابن عمرو و انس دیده اند. وی در 122 هَ . ق . و بگفته ٔ برخی در آغاز سال 123 درگذشت . (از صفة الصفوة ج 3 ص 54 و 55). و امین عاملی آرد: زبید یامی را ایامی نیز گفته اند ، و یام بطنی است از همدان . وفات او را ابونعیم 122 و امام احمد و ابن نافع 123 و ابن نمیر 124 هَ . ق . گفته است . و در تهذیب التهذیب است که قطان گوید: زبید ثبت است . ابن معین ، ابوحاتم و نسائی گویند: ثقه است . مجاهد گوید: شگفت ترین مردم کوفه چهار تن اند و زبید یکی از آن چهار است . ابن سعد او را ثقه داند و عجلی گوید: زبید ثبت و ثقه است در حدیث و در مذهب ، شیعه است ،در مشایخ کوفه بهتر از او ندیدم . ذهبی در میزان گوید: زبید از ثقات تابعین است و اندکی تشیع در او هست .ابواسحاق جوزجانی گوید: در کوفه جمعی از سران اهل حدیث بودند که مذهب آنان مورد قبول مردم نبود اما از راستگوئی که در حدیث داشتند مورد احترام همگان بودند، از آن جمله اند ابواسحاق ، منصور و زبید یامی و اعمش . در تهذیب التهذیب است که زبید از مرةبن شراحیل ، سعدبن عبیده ، ذربن عبداﷲ، سعیدبن عبدالرحمن بن ابزی ، عبدالرحمن بن ابی لیلی ، عمارةبن عمیر، ابووائل ، ابراهیم نخعی ، ابراهیم تیمی ، مجاهد و جماعتی دیگر روایت کرده است . عبداﷲ و عبدالرحمن فرزان زبید، و نیز جریربن حازم ، شعبة، ثوری ، زهیر، حسن بن حی ، شریک ، مالک بن مغول ، مسمر، منصور، مغیره و اعمش که جمله از اقران اویندو همچنین عده ای دیگر از او روایت دارند. (از اعیان الشیعه ).


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبدخولانی . ادراک صحبت کرد و در فتح مصر حضور یافت ، و در جنگ صفین نخست رایت لشکر معاویه را بر دوش داشت و پس ازکشته شدن عمار به لشکر علی (ع ) پیوست ، وی از مخضرمان است یعنی عصر جاهلیت و اسلام را درک کرده است . (از الاصابه ٔ ابن حجر ج 2 ص 38). و مؤلف اعیان الشیعة پس از نقل سخن ابن حجر گوید: زبید بگفته ٔ ابن حجر پیش از کشته شدن عمار بدست لشکریان معاویه شک نداشته است که حق با معاویه است و پس از کشته شدن عمار عقیده اش تزلزل یافت و از معاویه کناره گرفت . و این بسی حیرت انگیز است که وجود شخصی همچون علی (ع ) در صف مقابل معاویه موجب تردید در بودن حق با معاویه نشود و وجود عمار یاسر موجب این تردید شود. (از اعیان الشیعة).


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن مالک طائی . در جنگ صفین در سال 27 هجری جزء یاران علی (ع ) بود و کشته شد. نصر در کتاب صفین ص 304 از تمیم بن جزیم (یا خزیم ) تاجی نقل کند که زبید از کشته شدگان لشکر علی است در روز صفین . (از اعیان الشیعة).


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) از عشائر حله است . گویند اصل آن از یمن است . محل سکونت این عشیره ،منطقه ای است میان مسیب و حله و بخشی از آن نیز بر کنار نهر دجلة سکونت دارند. مهمترین بطون این عشیره ، معامره ، جحیش و بوسلطان اند. شغل بیشتر افراد عشیره ٔ زبید زراعت است و برخی از آنان نیز به گله چرانی اشتغال دارند. برطبق یک آمار تقریبی افراد این عشیره پانزده هزار تن میباشند. (از معجم قبایل العرب کحاله ).


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) بطنی از قبیله ٔ مذحج قوم عمروبن معدیکرب ، از آن قومست محمدبن ولید صاحب زهری و عده ای دیگر... (از شرح قاموس ). ابن درید در جمهرة گوید: بنوزبید بطنی ازعرب است ، از آن بطن است عمروبن معدیکرب ، نام پدر و سرسلسله ٔ این بطن عصم است و او را زبید از آنرو گفتند که او گفت : من یزبدنی رفده ، کنایت از اینکه چه کسی با من هم پیمان میشود. (از جمهره ٔ ابن درید ج 1 ص 244). زبید بطنی است از مذحج قوم عمروبن معدیکرب بن عبداﷲبن عمروبن عصم بن عمروبن زبید الاصغر. کنیت عمرو، ابوثور است و با وفد زبید شرفیاب به حضرت رسالت شد و بسال 9 هجری اسلام پذیرفت و در فتحهای مسلمانان حضور داشت و در جنگ قادسیه یا در نهاوند کشته شد. (از تاج العروس ). زبید بطنی است از مذحج قوم عمروبن معدیکرب ،از ایشانست محمدبن ولید صاحب زهری و محمیةبن جَزْء و محمدبن حسین و هر دو پسرش که لغویان اند. (منتهی الارب ). و سمعانی آرد: زبید قبیله ای کهن است و نام [ مؤسس ] آن منبه بن صعب است که آنرا زبید اکبر گویند و مرجع همه ٔ شاخه های قبیله ٔ زبید است . (از انساب ). و قلقشندی آرد: بطنی است از بطون سعدالعشیرة. این بطن اولاد منبه بن مصعب بن سعدالعشیره اند. و این بنوزبید (بنومنبه الاکبر) را زبید الاکبر گویند و زبید حجاز ایشانند. یکی از خاندانهای این بطن خاندانی است بنام زبیدکه آن را زبید الاصغر نامند و ایشان اولاد منبه اصغربن ربیعة... بن منبه اکبرند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 327). و در العقد الفرید آمده : اعرابیی به جامع بصره درآمد بسوی چپ و راست نظر کرد، جوانانی خوش لباس و نیکوروی دید که بر گرد عتبه ٔ مخزومی حلقه زده اند، اعرابی بدان حلقه درآمد. عتبه روی بدو کرد و از نسب و قبیله ٔ او بپرسید، اعرابی پاسخ داد: از مذحج . دیگر بار گفت «اء من زیدها الاکرمین او من مرادها الاطیبین ». اعرابی پاسخ داد: نه از زیدم نه از مراد، من از گل بوستان مذحج یعنی زبیدم . (از العقد الفرید ج 4 ص 131).


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) بطنی است از بنی مسروح که مالک مرز «رابغ» و نیز مالک اراضی فراوان دیگر که «درب الحج » از آن جمله است ، میباشند. زبید خود به چندین رشته تقسیم میگردد بدین قرار: صُحُف ، عُصوم ، مَغارِبة، صَیّادة، وُفْیان ، جَعاثِهة، هُنود، جَراجِرة، عَزارة، وَلَدیّة، جُهْدة و عِسْلان . (از معجم قبایل العرب عمر رضا کحالة از کتاب قلب جزیرة العرب ، الرحلة الیمانیة و مرآة الحرمین ابراهیم رفعت پاشا، تاریخ سینا تألیف نعوم شقیر ورحله ٔ حجازیه بتنونی و دلیل الحج محمدپاشا صادق ).


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) بطنی است از قبیله ٔ طی . این بطن بنوزبیدبن معن بن عمروبن عنیزبن سلامان بن عمروبن غوث بن طی اند. ابن سعید گوید: این زبید همان قومند که در دشت سنجار از جزیره ٔ فراتیه سکونت دارند، و مقربن فضل شهابی آنان را یاد کرده و زبید الاحلاف خوانده است . (از صبح الاعشی ج 1 ص 321). رجوع به زبید الاحلاف شود.


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) سلمی . از راویان است . محمدبن یحیی عدنی در مسند خود حدیث او را آورده و گوید: سفیان ... از شیخی از بنوسلیم روایت کند که زبید ده سال به یک شب و روز قرآنی ختم کرد، و 20 سال به دو شب و دو روز. و چهره ٔ نورانی داشت . (از الاصابة ج 1 ص 5).


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) منبه بن صعب ، بزرگ خاندان زبید، از بطون مذحج . (از تاج العروس ). زرکلی آرد: نام زبید، منبه بن صعب بن سعد العشیره ٔ مذحجی ، از نیاکان عرب جاهلی است . فرزندانش بطنی از کهلان قحطانیه را تشکیل می دهند. در ذیل همین صفحه از آن کتاب (چ جدید) آمده : در نهایة الارب از زبیدی دیگر نام آورده است که نام او نیز منبه و فرزند ربیعةبن سلمه است از اولاد زبید اکبر. در لباب ج 1 ص 415 نیز همچنین است ولی در سبایک ص 36 نام او زیدبن منبه آمده .


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) یکی از قبائل عرب است و دیار آنان در شمال قنفده است . بزرگترین شاخه ٔ این قبیله ، آل ضیر، بنوزَبْدة، آل سعیدة، آل اِمْلِحی ، بنوعُتْمة، صَلاّعِبة، دُفْرة، مُشْعَف ، آل جَمیل ، جَدارِمة و عَجْلَین است . (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از کتاب قلب جزیرة العرب فؤاد حمزه ص 153 و کتاب الرحلة الیمانیه ٔ شریف برگانی ص 17، 65 و 202).


زبید. [ زُ ب َ ](ع اِ مصغر) تصغیر زَبْد است بمعنی عطیه . بخشش . (ازتاج العروس از ابن درید). و رجوع به «زبیدة» شود.


زبید. [ زُ ب َ] (اِخ ) اعوربن حیفربن جلندی ازدی . پدرش پادشاه عمان بود و بدستور کتبی پیغمبر (ص )، خود و خاندانش اسلام پذیرفتند، سپس زبید در عهد ابوبکر مرتد شد و جنگید و دیگر بار به اسلام گرایید. (از الاصابة ج 1 ص 38).


زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) بطنی است از عرب به غوطه ٔ دمشق و از خاندانهای جلیل غوطه بشمار میرود. در مسالک الابصار آمده : امارت آنان با بنی نوفل است و در تحت فرمان نواب شامند و هیچیک از امراء عرب در آن جا فرمانروایی ندارند، پیرانی از میان خود آنان در رأس ایشان قرار دارند. دیار محل سکونت این خاندان تا «ام اوعال » و «رویشدات » امتداد دارد. مؤلف مسالک افزوده است که فرقه ای از این زبید در «صرخد» سکونت دارند و توضیح نداده است که از کدام ریشه و اصل اند. (از نهایة الارب قلقشندی ص 269).و در السلوک آمده : زبید اسم قبیله ای است که در اطراف دمشق مسکن داشتند و هر یک از شاخه های این قبیله بنام ناحیه ای که در آن سکونت داشته اند شهرت یافته است . این شاخه ها عبارتند از: زبید غوطه ، زبید مرج ، زبید صرخد، زبید حوران و زبید احلاف . مسکن شاخه ٔ اخیر نزدیک رحبه در جوار منازل آل فضل بوده است . (محمد مصطفی زیادة در حاشیه ٔ السلوک ج 1 ص 464). رجوع به معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله و صبح الاعشی ج 2 ص 321 شود.


دانشنامه عمومی

زُبید (با تلفظ :zobeid) یکی از قبائل مشهور عرب است که قسمتی از آن امروزه در خوزستان سکونت دارد.نسب این قبیله به قبائل بزرگ مذحج می رسد و طبق نظر نسب شناسان زبید لقب نیای قدیم آنان منبه بن صعب بن سعدالعشیره بن مالک (همان مذحج) و فرعی از مجمع القبائل کَهلان بن سبا بن یشجب بن یعرب بن قحطان می باشد.
از دلاوران مشهور آنان به عمرو بن معدی کرب زبیدی اشاره می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

زَبید (Zabid)
(یا: الزّبید) شهری در یمن در دشت ساحلی تهامه، واقع در ۸۰کیلومتری حُدیده، با ۵۵هزار نفر جمعیت (۲۰۰۱). از قرن ۱۳ تا ۱۵م پایتخت یمن بود. زبید به سبب دانشگاه اسلامی آن قرن های متمادی اهمیت بسیاری در جهان عرب و اسلام داشت. بنابر گفته ها خاستگاه علم جبر است. یونسکو، شهر مزبور را به منزلۀ میراث جهانیمعرفی کرده است.

پیشنهاد کاربران

زبید احتمالا از ریشه ذوب الحدید گرفته شده باشد یعنی اولین مکان صنعت ذوب وساخت آهن واستناد آن به گفته برخی افراد بکار رفتن آهن در لایه های سد مأرب یمن و صنعت شمشیر سازی در زمان پیامبر است

معنی زبید یعنی سرزمین خوشبختی ها وسنداین حرف قدمت باستانی یمن، قدمت خوش آب وهوایی یمن، سابقه زیبایی فرم بدنی مردم یمن طبق شواهد تاریخی، قدمت حاکمیتی یمن بخاطر حکومت زنی بنام بلقیس درزمان حضرت سلیمان نبی ع، قدمت باسواد بودن وحافظ وقاری قرآن بودن مردم یمن و قدمت نعمتها با حضور قوم سبا و وجود سدمارب وقدمت طویل یمن با کوچ زبیدیها ازیمن به عراق وایران وسوریه ودهها کشور دیگر

طبق تاریخ شفاهی که ازهزاران سال وهزاران نسل سینه به سینه تا به امروز رسیده ( ( زُبید ) ) یعنی ریشه اجداد اولیه بشریت

زُ بید ازکلمه ( ( ذو ابدیت ) ) گرفته شده که ( ( ذو = صاحب ، مالکان ) ) و ( ( ابدیت= یعنی بادوام وادامه دار ) ) بنابراین زُبید به قومی گفته میشود که از ازل و ابتدای خلقت بشریت درمکه تا ابدیت ( زمان حاضر کنونی ) شاخه اصلی نسل آن تداوم داشته است وقوم تاریخ ساز جامع درکل تاریخ خلقت انسان
است وپیامبر ص فقط به اجداد معاصرآنها اشاره فرموده ولی اجداد اولیه آنها دیرینگی مستقیم نسلشان را به حضرت آدم میرساندیعنی شجره نامه آنها در طول ریشه اصلی قراردارد نه درعرض وفرع آن


کلمات دیگر: