کلمه جو
صفحه اصلی

جبریل

فرهنگ اسم ها

اسم: جبریل (پسر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: jebril) (فارسی: جبريل) (انگلیسی: jebril)
معنی: جبرئیل، نام یکی از چهار فرشته مقرب که حامل وحی الهی برای انبیاست، ( عبری ) ( = جبرائیل )، جبرائیل، مرد خد

(تلفظ: jebril) (عبری) (= جبرائیل) ، ← جبرائیل .


فرهنگ فارسی

یکی از چهار فرش ته مقرب اسلام که حامل وحی الهی بر انبیاست .
۱- ( اسم ) یکی از فرشتگان مقرب. ۲- ( اسم ) دل که بزعم صوفیان مهبط انوار الهی و محل وحی و الهام اوست .
ابن حسن بن عثمان بن محمود

بنده خدا

لغت نامه دهخدا

جبریل . [ ج َ ] (اِ) لغتی است در جبرئیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به جبرئیل شود.


جبریل . [ ] (اِخ ) ابن حسن بن عثمان بن محمودبن عثمان الکنجاوی . وی کتاب «مقدمه » ابی للیث را شرح کرده و آنرا «کتاب التقدمة فی شرح المقدمة» نامیده است . (کشف الظنون ).


جبریل. [ ج َ ] ( اِ ) لغتی است در جبرئیل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به جبرئیل شود.

جبریل. [ ج َ رَ ی ِ ] ( اِخ ) نام فرشته وحی. لغتی است در جبرئیل. ( منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.

جبریل. [ ج َ ب َ رَ ] ( اِ ) لغتی است در جبرئیل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع بکلمه مزبور شود.

جبریل. [ ج ِ] ( اِخ ) لغتی است در جبرئیل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به جبرئیل شود : من کان عدواً للّه و ملائکته و رسله و جبریل و میکال... ( قرآن 98/2 ).
رنگ جبریل است تیغش را بلی
بر زبانش وحی از آن آمد برزم.
خاقانی.
سرافیل همرازش و هم نشست
براق اسب و جبریل فرمانبر است.
اوحدی.
بارگی از شهپر جبریل ساخت
بادزن از بال اسرافیل ساخت.
نظامی.
عقل چون جبریل گوید احمدا
گر یکی گامی زنم سوزد مرا.
مولوی.
چنان گرم در تیه قربت براند
که بر سدره جبریل ازاو بازماند.
( بوستان ).
پر جبریل را اینجا بسوزند
بدان تا کودکان آتش فروزند.
حافظ.

جبریل. [ ] ( اِخ ) ابن الاوانی الاربلی ملقب بشجاع. معاصر ابن خلکان است. وی مغنی و از مردم اربل بوده و در اواخر مائه ششم و اوایل مائه هفتم میزیسته است. ( تاریخ ابن خلکان ص 109 س 14 ).

جبریل. [ ج ِ ] ( اِخ ) ابن بختیشوع. همان جبرائیل بن بختیشوع است. رجوع به جبرائیل شود.

جبریل. [ ] ( اِخ ) ابن حسن بن عثمان بن محمودبن عثمان الکنجاوی. وی کتاب «مقدمه » ابی للیث را شرح کرده و آنرا «کتاب التقدمة فی شرح المقدمة» نامیده است. ( کشف الظنون ).

جبریل . [ ] (اِخ ) ابن الاوانی الاربلی ملقب بشجاع . معاصر ابن خلکان است . وی مغنی و از مردم اربل بوده و در اواخر مائه ٔ ششم و اوایل مائه ٔ هفتم میزیسته است . (تاریخ ابن خلکان ص 109 س 14).


جبریل . [ ج َ ب َ رَ ] (اِ) لغتی است در جبرئیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع بکلمه ٔ مزبور شود.


جبریل . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ وحی . لغتی است در جبرئیل . (منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.


جبریل . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن بختیشوع . همان جبرائیل بن بختیشوع است . رجوع به جبرائیل شود.


جبریل . [ ج ِ] (اِخ ) لغتی است در جبرئیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به جبرئیل شود : من کان عدواً للّه و ملائکته و رسله و جبریل و میکال ... (قرآن 98/2).
رنگ جبریل است تیغش را بلی
بر زبانش وحی از آن آمد برزم .

خاقانی .


سرافیل همرازش و هم نشست
براق اسب و جبریل فرمانبر است .

اوحدی .


بارگی از شهپر جبریل ساخت
بادزن از بال اسرافیل ساخت .

نظامی .


عقل چون جبریل گوید احمدا
گر یکی گامی زنم سوزد مرا.

مولوی .


چنان گرم در تیه قربت براند
که بر سدره جبریل ازاو بازماند.

(بوستان ).


پر جبریل را اینجا بسوزند
بدان تا کودکان آتش فروزند.

حافظ.



جبرئل . [ ج َ ءِ ](اِخ ) لغتی است در جبرائیل ، رجوع به جبرائیل شود.


جبرئل . [ ج َ رَ ءِ ] (اِ)بنده ٔ خدا. (از منتهی الارب ). رجوع به جبرئیل شود.


جبرئل . [ ج ِ رِ ءِ ] (اِخ ) لغتی است در جبرئیل . نام فرشته ٔ وحی . رجوع به جبرئیل شود.


جبرئل. [ ج ِ رِ ءِ ] ( اِخ ) لغتی است در جبرئیل. نام فرشته وحی. رجوع به جبرئیل شود.

جبرئل. [ ج َ ءِ ]( اِخ ) لغتی است در جبرائیل ، رجوع به جبرائیل شود.

جبرئل. [ ج َ رَ ءِ ] ( اِ )بنده خدا. ( از منتهی الارب ). رجوع به جبرئیل شود.

جبرئل. [ ج ِ رَ ءِ ] ( اِ )بنده خدا. ( از منتهی الارب ). رجوع به جبرئیل شود.

فرهنگ عمید

=جبرئیل

جبرئیل#NAME?


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جِبْرِیلَ: جبرئیل
تکرار در قرآن: ۳(بار)
فرشته وحی. این کلمه سه بار در قرآن مجید آمده: ، و در روایات جبرئیل خوانده شده است در دعاء سوّم صحیفه سجتدیه وارد است «وَ جِبْریلُ الْاَمینُ عَلی وَحْیِکَ الْمُطاعُ فی اَهلِ سَماواتِکَ الْمَکینُ لَدَیْکَ الْمُقَرَّبُ عِنْدَکَ» در نسخه صحیفه که توسّط مرحوم مجلسی اوّل مقابله و تصحیح شده و آقای آخوندی آن را چاپ کرده‏اند «و جبرئیل الامین» نقل شده است . سیّد مرحوم در ریاض السالکین درباره این کلمه پنج وجه نقل کرده و فرموده در صحیفه فقط دو وجه (جِبْریل و جَبْرَئیل) روایت شده است و در نهج البلاغه جبرائیل آمده با اضافه الف «فَصِفْ جِبْرائیلُ وَ میکائیل» خطبه 180. در مجمع البیان فرموده: جبرئیل و میکتئیل هر دو عجمی‏اند که معرّب شده‏اند گفته‏اند: جبر در لغت سریانی به معنی بنده و ایل به معنی خداست و میک به معنی بنده کوچک است و معنای جبرئیل: بنده خدا و معنی میکائیل: بنده کوچک خداست. در المنار گوید: اسم عجمی است مرکب از «جبر» که معنای آن در عربی یا سریانی: قوّه است و «ایل» که به معنایش اله است یعنی: قوّه خدا و در ضبط آن 13 لغت هیت . نگارنده گوید: این کلمه در تورات و انجیل نیز آمده است در کتاب دانیال باب هشتم عدد 16 از زبان دانیال گوید: آواز... شنیدم که ندا کرده می‏گفت ای جبرئیل ایم مرد را از معنی این این رؤیا مطلع ساز. و ایضاً در باب 9 عدد 21 ذکر شده است و همچنین در انجیل متّی باب اوّل عدد 19 و 26 آمده که جبرئیل آمده که جبرئیل به حضرت زکریّا مژده یحیی و به مردم مژده عیسی را داد و هاکس در قاموس متاب مقدّس این کلمه را: مرد خدا ترجمه نموده است. . آیه در بیان حال یهود است که جبرئیل رادشمن میدانستند و می‏گفتند: چون آورنده وحی جبرئیل است لذا حاضر به فبول اسلام نیستم درباره علّت عداوتشان نقل شده که گفته‏اند: او (جبرئیل) جنگ و سختی و غیره میاورد واللّه اعلم. در بعضی از آیات به جای جبریل: روح القدس یا روح الامین آمده است مثل و مثل . درباره مکانت و علوّ مقام این فرشته محترم آمده . آیه صریح است در اینکه فرشته وحی پیک محترمی است و در نزد خدا مکانت دارد و در میان ملائک مطاع و پیش خدا امین است و نیز صریح است در اینکه حضرت رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» او را بالعیان دیده است. و آن چه از صحیفه در این باره نقل شد از آیات فوق اتّخاذ گردیده است . آنچه در قرآن درباره مأموریّت این ملک بطور صریح آمده همان آوردن وحی است و اگر اعمال دیگری داشته باشد تصریح نشده است و در سوره تحریم :4 که جبریل حامی حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم شمرده شده «فَاِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤمِنینَ...» ظاهراً حمایت به واسطه وحی آوردن و مطلع ساختن آن حضرت از حیله زنانش است. بقیه مطلب شاید انشاءاللّه در «ملک» روشن گردد.


کلمات دیگر: